خورشید شب !

با نام حق که هستی را با عشق معنا بخشید

 

...

عشق که طلوع می کند شاید شب باشد ...
خورشید ستاره است اما همه ستاره ها خورشید نیستند
اگر هم ستاره ها خورشید باشند خورشید سیاره من نیستند
ستاره ها خورشید آسمان های دیگرند
...
امشب چقدر ستاره می بینم
چقدر خورشید!
سیاره من تاریک است
چون خورشید ندارد
...
من خورشید خودم را می خواهم
دلم بهانه می کند تو را خورشیدم!
خورشیدکم؟
چرا در این دل شب در آسمان پر ستاره چشمک می زنی ؟
خورشید من!
کدام سیاره تو را از من دزدیده است؟
...
خورشیدم !
اگر ستاره من بشوی دورت می گردم و هیچ گاه به تو پشت نمی کنم
نمی خواهم شب باشم
آفتابت شب ها نوازش گر تر است
و من شبم را با نگاه به چشمانت روشن خواهم کرد
...
ستاره من!
اگر برای من بتابی
آیینه ماه  را می شکنم
شبی نخواهد بود
شب وقتی است که تو نباشی
و تو گردش مرا دوست داری
چون شب و روز ندارد
بر من بتاب
...
بیا خورشید کوچک خودم باش
رها کن کهکشان ها را
تو آن جا سیاره نداری
گیاه عشق من پژمرد
...
اگر نباشی
گردشم را نمی فهمند
جای خالیت را نمی بینند
من را هم نمی بینند
چون سرد و خاموشم
...
عشق من
ستاره من
خورشید من
اگر زنده ام از سوسوی توست که شبها
وقتی سیاره های بی عشق می خوابند
من مشتاقانه نگاهش می کنم
...
آه وقتی نور نوازشت در آغوشم بگیرد
و روزی آغاز شود که تنها با مرگ شب می شود
آن قدر برایت می رقصم که طوفان شود
ملامتم نکن بگذار ببارم
این همه سال که نبودی تقویم هم نبود
چون خورشیدی نبود
حالا بگذار سال ها اشک شوق بریزم
تا با آفتابت رنگین کمان بسازم
و تیر عشقم را به سوی آسمان پرتاب کنم
تیر عشقم شهابی خواهد شد که چشم ها را حیران کند
...
آه خورشید من!
ستاره دنباله دارمن
عروس آسمانی ام
فرشته گرما بخش لحظه های خیال با تو بودنم
زمستان دوریت را کبریت های دخترک کوتاه نمی کند
من تو را می خواهم
...
تو روزی طلوع خواهی کرد
حتی اگر آن روز شب باشد!