مسابقه! جایزه!

به این دو تصویر مشابه با دقت نگاه کنید!

                   

به عزیزانی که بتوانند تنها به یک تفاوت اشاره کنند کیک و ساندیس برای راهپیمایی های یک سال اهدا می شود.


خلع لباس فتنه گر


خلع لباس فتنه گر

 

کفش بر سر کروبی

آن گاه که سخن از خلع لباس یک فتنه‌‌گر مطرح می شود، منظور این نیست که فرد مورد نظر را با لباس زیر در خیابان ها بچرخانند. منظور، بیرون انداختن پیکر یک آلت دست از لباس مقدس روحانیت است که به او متلوث نشود.

این یک تکلیف صنفی است که نباید به بهانه های گوناگون مورد غفلت قرار بگیرد. این جا مهم نیست چه کسی باید خلع لباس بشود و چه جایگاهی دارد، مهم این است که لیاقت لباس دین و روحانیت را ندارد و انسان بی لیاقت، خود به خود از این درجه ساقط است.

طلاب حوزه های علمیه، خود را سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می‌دانند و تحصیل خود را با خلوص نیت و تحمل سختی‌های بسیار ادامه می‌دهند و زمانی که احساس می‌کنند از نظر علمی و اخلاقی می توانند پاسخگوی مردم و مومنان باشند به لباس روحانیت که لباس پیامبر صلی الله علیه و آله است ملبس می شوند و این مهم معمولا در خدمت بزرگان و مراجع صورت می گیرد.

به هر حال رعایت مسائل طلبگی و زی روحانیت اگر چه قانون مکتوبی ندارد اما از محکم ترین منشورات مورد اعتنا است و خود طلاب و مردم، سخت بدان پایبندند و بسیاری امور که از دیگران روا است از روحانیت انتظار نمی‌رود.

این تکلیف صنفی تنها مسئله تلبس نیست. همان طور که یک طلبه اگر درس نخواند حرام است در مدرسه بماند اگر روزی به مقام اجتهاد و مرجعیت برسد و از تقوا و عدالت، عدول کند نیز باید از این مقام ساقط شود.
حوزه علمیه، مراجع معظم تقلید و جامعه مدرسین و فضلا و بزرگان، هیچگاه حیثیت و شأن حوزه را با مماشات‌های بی مورد و بهانه‌های غرض‌ورزانه در خطر نمی‌اندازند و خروج فرد خاطی از دایره مسائل حاشیه ساز را عملی می کنند.

خلع مرجعیت کاظم شریعتمداری پس از عدول وی از تقوا و عدالت و همراهی با فتنه‌گران توده‌ای خلقی و منع ورود شیخ ساده لوح منتظری به مسائل سیاسی و اعلام عدم صلاحیت شیخ یوسف صانعی برای احراز مقام رفیع مرجعیت به دلیل عدم التزام به اصول فقه جواهری و طرح مسائل حاشیه‌ساز و اشخاص دیگری که به دست دادگاه ویژه روحانیت به استناد فسادهای اخلاقی یا دیگر جرم‌ها خلع لباس یا اخراج شده اند از جمله تکلیف‌هایی است که به موقع و به درستی انجام شده است.
این تکلیف صنفی در واقع برای صیانت از جایگاه معنوی روحانیت است تا در انظار مومنان چهره‌ای مخدوش و مزورانه ایجاد نکنند و پاسداشت مقام کسانی است که در قرن‌ها غیبت صغری و کبری در کنار مردم به رسالت هدایت و تبلیغ دین پرداخته‌اند.

امروز نیز سوگمندانه شاهد هستیم دوتن از فتنه‌گران در لباس مقدس روحانیت جا خوش کرده و جرم‌های بزرگ و نابخشودنی مرتکب می شوند. این دوتن «محمد خاتمی» و «مهدی کروبی» هستند که هرکدام در فضایی متفاوت به این لباس، خیانت می‌کنند.

در دوره اصلاحات آمریکایی، یکی از آخوندنماهای منورالفکر که با این لباس در کنفرانس کفرآلود برلین شرکت کرده و با صراحت حکم وجوب حجاب را با تصریح بر قرآنی بودن آن نفی کرده بود و اجازه داده بود یکی از زنان عور آن مجلس شیطانی به لباسی که برتن داشت اهانت کند، پس از بازگشت به ایران خلع لباس شد و هم خود و هم جامعه را از رنج عدم سنخیت شخصیت شیطانی حقیقی با شخصیت روحانی حقوقی، نجات داد. افتضاح وی در آن کنفرانس بدان حد بود که مرحوم خلخالی خواستار اعدام وی شد!

محمد خاتمی را باید از این قماش افراد برشمرد که مشخص نیست چرا چنین لباسی به تن کرده‌اند اما تنها سخنی که از دهانشان بیرون نمی‌آید سخن خدا و پیغمبر است! این دسته روحانی‌نما‌ها چنان با شعف و افتخار، اندیشه‌ها و خیالات و یافته‌ها و بافته‌های غربیان را تکرار می‌کنند و خود را در نقش مصلحانی که داروی درد مشرق زمین را یافته‌اند ظاهر می‌‌کنند که گویی دین چیزی جز زنجیری نیست که دست و پایشان را بسته است!
خلع لباس این جماعت نه تنها خدمت به جامعه اسلامی و حفظ شأن روحانیت است که مایه آسایش آنان نیز هست که زین پس آسوده‌تر آن چه در دل دارند بیرون بریزند و حجت الغرب باشند!
پیگیری مسائل اخلاقی و سیاسی نیز در جای خود و به عهده نهادها و مراجع ذی‌صلاح است اما کم‌ترین انتظار این است که پیش از هر محاکمه و برخوردی ابتدا این شخص از لباس روحانیت بیرون برود، آن‌گاه پاسخگوی دیگر جرم‌هایش باشد.

متهم بعدی مهدی کروبی است! رجاله بی‌سیاست و مجسمه بلاهت! فردی که به درستی فرصت مطالعه و تحصیل نداشته و همه توانش را در فریاد و جنجال و مبارزه و سیاست بازی صرف کرده بی اندیشه و تفکر! کسی که در طول مبارزات پیش از انقلاب، تنها به شعارها و فریادها اکتفا کرده و ردی در شعور و تفکر انقلابی ندارد. با بالا گرفتن نهضت که بزرگان و علمایی چون مطهری‌ها و بهشتی‌ها و صدها مجتهد و عالم دیگر به رهبری امام خمینی در آن نقش داشتند وی نیز به اتکای فضای اعتراضی خانوادگی و مبارزات پدرش به این جرگه پیوسته و البته از سطح مبارزات جنجالی نیز فراتر نرفت! پس از انقلاب نیز همواره در مسولیت‌های خود پرحاشیه بوده و یکی از افراد اصلی انشقاق در جبهه روحانیت مبارز بود که به تاسیس مجمع کذایی روحانیون انجامید و باز در حمله و اعتراض به منتظری، پیش‌قدم شد و در دوره اصلاحات نقش غضنفر را به عهده داشت!

در انتخابات نهم ریاست جمهوری مایه تفریح جامعه و مورد تمسخر جناح طرفدار هاشمی رفسنجانی بود و در دوره دهم نیز بزرگ‌ترین افتضاح عمرش را مرتکب شد. شخصیتی که باید توسط اطرافیان به ساحت استراحت می‌گرایید تا تن بیاساید و بیش از این رنج نکشد چنان بی‌مهابا وارد صحنه انتخابات شد که با مخ به زمین خورد و از بین چهار تن، پنجم شد و ملت نشان دادند این عروسک سیاستبازی را از آرای باطل کم‌تر می‌شمرند. انسان نازنینی(!) که چنان ساده دل و سلیم النفس است که به حمایت مطایبه‌آمیز سروش هم افتخار کرد که از او به مثابه یک تخرب‌گر بی‌مغز یاد کرده بود که می‌تواند در حمله و تهاجم به نظام مقدس جمهوری اسلامی بسیار کارآمدتر از دوقلوی ملوّن خویش «میرحسین»، عمل کند! گرچه درک چنین لفافه‌ای از حمایت مغرضانه سروش برای مهدی کروبی که سواد تجزیه و ترکیب عبارت «کشورهای عربی خلیج» را ندارد دشوار است.

شخصیتی که برای کنترل اعوجاجاتش به دست کرباسچی مدیریت می‌شود و هرگز خیانت‌های اطرافیانش را نخواهد فهمید. مهدی کروبی که امروز تمام قامت در برابر جمهوری اسلامی ایستاده و مو به مو دستورات اربابان آمریکایی و اروپایی خویش را اجرا می کند شاید در محاکمه به اعدام محکوم شود و شاید پیش از آن عمر بی‌حاصلش کفاف ندهد اما صیانت از شأن روحانیت، ایجاب می‌کند هرچه زودتر خلع لباس شود تا مبادا تاریخ در باره تسامح نابجای حوزیان به قضاوت و ملامت بنشیند.

شخصیت های دیگری چون موسوی خوینی‌ها و دیگران نیز هستند که باید جداگانه و به موقع، نقش کلیدی آنان را بررسی کرد و در این باره باید به انتظار اقدام انقلابی و شجاعانه قوه قضائیه نشست.


قم؛ شهر خمینی


قم، شهر خمینی

 

امام خمینی در قم

 

قم شهر خون و قیام است. شهری که با عشق و محبت به اهل بیت علیهم السلام بنیان نهاده شد و در هیچ دوره ای از تاریخ به غیر از مکتب ائمه اطهار سرسپرده نشد.


شهری که محدثان شیعه در آن گردآمده بودند و میزبان بانوی کرامت شدند تا قم پایگاه شیعه باشد برای همیشه. چراکه این شهر نه تنها حرم اهل بیت است که رسالتی دارد در تاریخ آخرالزمان که قرار است علم از آن به همه جهان منتشر شود.

پس از دوره ای که تمرکز حوزه های علمیه به دیگر شهر ها از جمله نجف اشرف متمایل شده بود، با مهاجرت علمی مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی در نوروز1301 مصادف با رجب المرجب 1340 برابر با 1922 میلادی از اراک ( عراق عجم) به قم، بار دیگر حوزه علمیه قم رونق گرفت. مهاجرتی که در آغاز زیارتی بود اما به استخاره از آّیه « وَ أْتُونی‏ بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعینَ » یوسف 93 / به نزول اجلالی علمی انجامید.

این مهاجرت علمی، صدفی را می مانست که مرواریدی در دل داشت. طلبه جوانی به نام روح الله!

روح الله در روز چهارشنبه (20 جمادی الثانی) 1320 قمری مطابق با (اول مهر) 1281 شمسی برابر با 24 سپتامبر 1902 میلادی در خمین به دنیا آمد و در سال 1339 قمری مطابق 1298 شمسی از خمین به مدرسه علمیه اراک و در 1340 قمری مطابق با 1301 شمسی اندکی پس از استقرار حاج شیخ در قم به حوزه علمیه قم پیوست و در سال 1308 شمسی مطابق 1347 قمری با خانم خدیجه ثقفی ( قدس ایران) صبیه حاج آقا میرزامحمد ثقفی تهرانی ازدواج کرد.

پس از رحلت آیت الله العظمی حایری (10 بهمن 1315 شمسی )17 ذی قعده 1355قمری تا چند سال سرپرستى حـوزه علمیه قـم را آیات عظام سید محمد حجت, سید صدر الدیـن صدر و سید محمد تقـى خـوانسارى بر عهده گرفتند. پس از ارتحال آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی به سال 1325شمسی (1365قمری) در نجف که مرجعیت جهانی شیعه را بر عهده داشت، بزرگان قم تلاش کردند این منصب را به قم بازگردانند. به ویژه حاج آقا روح الله خمینی برای حضور آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی در قم و زعامت و مرجعیت تامه ایشان با انگیزه تثبیت مرجعیت در قم و پیگیری اهداف مبارزاتی تلاش بسیاری کرد. گرچه این هدف به حد اعلای خود نرسید. آیت الله خمینی در این دوره یکی از مجتهدان صاحب رأی در فقه، اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق بود و به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه می پرداخت و پس از استقرار آیت الله بروجردی برای ترویج ایشان در درس شرکت می کد و از سوی دیگر به تقاضاى فضلایی چون شهید مطهرى به تدریس خارج فقه مشغول شد.

پس از رحلت آیت الله العظمی بروجردی در دهم فروردین سال 1340 شمسی (13 شوال 1380 قمری ) آیت الله خمینی، علی رغم استقبال حوزه علمیه و مردم همچون ادوار گذشته زندگی خویش کوچک ترین قدمی برای مرجعیت خود برنداشت. این در حالی بود که تحریر فتوای وی برتمام ابواب کتاب عروه الوثقی 5 سال قبل از رحلت آیت الله بروجردی پایان یافته بود و در همین سال ها نیز حاشیه بر کتاب وسیله النجاة به مثابه رساله عملیه، نگارش یافته بود.
در دوره پس از آیت الله بروجردی نیز مرجعیت واحد، متشتت شد و به جز آیت الله خمینی، آیات گلپایگانی، نجفی مرعشی و شریعتمداری، عهده دار این مسئولیت شدند.

آیت الله خمینی طى سالهاى طولانى در حوزه علمیه قـم به تدریـس چندیـن دوره فقه، اصـول، فلسفه و عرفان و اخـلاق اسـلامى در فیضیه، مسجـد اعظم، مسجـد محمـدیه، مـدرسه حـاج ملاصـادق، مسجد سلماسى همت گماشت.

او که پیش از این در ماجرای کتاب کشف اسرار هزارساله حکمی زاده در سال 1323 شمسی ( 1363 قمری) کتاب مشهور خود کشف الاسرار را نوشته و مبارزات سیاسی و فرهنگی خویش را آغاز کرده بود همراه با زعامت مرجعیت، مبارزه خود علیه محمدرضا شاه پهلوی را با شدت بیشتری از حوزه علمیه قم آغاز کرد و نهضت اسلامی از رخدادهای نیمه دوم سال 1341 به ویژه خرداد 42 آغاز شد. با طرح مسأله انجمن های ایالتی و ولایتی و حق رای زنان و قسم به کتاب آسمانی به جای قرآن، در 16 مهر 1340 امام خمینی از آیت الله مرتضی حایری فرزند مرحوم آیت الله العظمی عبدالکریم حایری خواست که مراجع ثلاث ( نجفی، گلپایگانی، شریعتمداری) را به منزلش دعوت کند و اولین تلگراف های مخالفت از همین جلسه برخاست.

اعتراض به قانون انجمن های ایالتی و ولایتی، صهیونیزم، بهائیت، رژه زنان و کشف حجاب، انقلاب سفید شاه، مخالفت با استقبال از شاه در قم سال 41، سخنرانی در عاشورای 42 علیه اسرائیل از جمله رئوس اقدامات سیاسی و مبارزاتی امام بود که باعث شد در شب 15 خرداد دستگیر و به تهران برده شود و اعتراضات مردم به درگیری بیانجامد. با اعتراض علما و مردم ، امام 15 فروردین 43 آزاد شده و به قم بازگشت. روز 25 فروردین شاه گفت ما کهنه پرستی و افکار ارتجاعی را از بین خواهیم برد و امام فردای آن روز در جلسه درس گفت: مردک! باز دست از حرف هایش برنمی دارد. اعلامیه امام در سالگرد 15 خرداد با امضای آقایان نجفی، میلانی و قمی منتشر شد. امام در 4 آبان سخنرانی تاریخی خود علیه کاپیتولاسیون را ایراد کرد که سبب شد رژیم در 13 آبان 43(29 جمادی الثانی1384) ایشان را به ترکیه تبعید کند .

امام خمینی پس از یک سال در 13 مهر 1344(9 جمادی الثانی 1385) به عراق منتقل شده و درس خارج خود را از آبان ماه آغاز کردند. درس ولایت فقیه امام از اول بهمن 48 (13 ذی قعده 1389) در مسجد شیخ اعظم انصاری نجف آغاز شد که به صورت کتاب مستقل با نام حکومت اسلامی به چاپ رسید. امام خمینی پس از 13 سال در 12 مهر 57 ( 2 ذی حجه 1398) عراق را به قصد کویت ترک کردند و با جلوگیری حکومت کویت از ورود، 14 مهر وارد فرانسه شده و در لوفل نو شاتو در حومه پاریس اقامت کردند. با اوج گرفتن انقلاب و فرار شاه معدوم ، امام خمینی در 12 بهمن 1357 ( 3 ربیع الاول 1399) وارد تهران شدند و دهم اسفند نیز در اوج احساسات مردم قم وارد این شهر شدند. امام تا 3 بهمن 1358 (5 ربیع الاول 1400) که دچار عارضه قلبی شده و در بیمارستان قلب تهران بستری شدند حدود یک سال در قم حضور داشتند.

بدین ترتیب می توان گفت مدت اقامت حضرت امام در شهر قم در مجموع، بیش از 42 سال از عمر شریفشان را شامل شده است.
امام از ابتدا قصد داشتند در قم ساکن شوند گرچه گروهی از علمای طراز اول تهران ضمن تلگرافی که چهارشنبه 27 دی 57 به پاریس مخابره شد از امام خمینی دعوت کرده بودند با توجه به وضع فوق العاده کشور به ایران مراجعت کنند. همچنین پس از ورود به قم اهالی روستای فردوی قم با امضای طوماری از امام دعوت کرده بودند که در آن روستا ساکن شوند؛ اما قصد امام استقرار در قم و از سرگیری دروس بود. همچنان که آیت الله مرعشی نجفی نیز در تلگرافی در تاریخ 15 بهمن 57 خطاب به امام خمینی می نویسند: «انتظار دارد پس از انجام مقاصد مهم هر چه زودتر به قم مشرف شده و دوستان و علاقه مندان را مسرور فرمایید»

پرسش مهم این است که با حضور امام در قم، رابطه مقام رهبری با دولت و نظام چگونه تعریف می شد؟ امام خود درمصاحبه با خبرنگاران نسبت به این مسئله پاسخ هایی داشتند: ادامه مطلب...

حسین قدیانی را با کدام «گاف» می نویسند؟

راستی حسین قدیانی را با کدام «گاف» می نویسند؟

کاوه اشتهاردی پسر کدام آهنگر است که در تهران شلاق دارد در لندن قشلاق؟

بچه ها! زنگ انشا است . آقازاده نوازی بهتر است یا گداپروری؟

راستی فتنه با دوچرخه سواری نمی شود! جمل پیشتان دولا است!

یک نفر گفت لازم نیست آماده باشید همین که خواب نباشید سریال کرباسچی 2 را می سازیم: صدا! سیما! کات!

گفتم کرباسچی، یاد تمساح افتادم که اشک می ریخت و می خندید به ریشمان.

آیا می دانید دخترها هم می توانند آقا زاده باشند؟

راستی فتنه فرمایان چرا خود توبه کم تر می کنند؟

از اول معلوم بود این مناظره ها یک مجری اصلی داشت که اتفاقا خوب حرف می زند!یک بار به هیئت منصفه گفت زکی!

تا به حال فکر کرده بودید که حضرت آدم ایرانی بود و با حوا در یک هاله نور زندگی می کرد؟

راستی اگر فرمان عقب گرد بدهند، معلوم می شود دست چه کسانی در دست چه ناکسانی است؟!

قرار بود مترو را قالی کنند از برج میلاد خبر رسید هوا پس است!

مجلس در رأس امور است یا امور در رأس مجلس است یا رأس مجلس در امور است ؟؟!

چرا سفیر کبیر بریطانیا بعد از آن جلسه دیگر برنگشت؟ به ملکه رسید سِر شد؟

سایمون که نوه گس است، گلشائیان مگر شرط را باخت که اسمش را عوض کرده؟

من دست بند بچه حزب اللهی ها و بسیجی ها را می بوسم اما بیاینیه بعضی ها را نمی خوانم.

من پیش نویس بیانیه بعدی را خواندم نوشته بود وقتی مملکت با رمالی اداره شود رای مردم را در کلاه شعبده بازی می ریزند و خرگوش در می آورند. وگرنه جام زهر که یک پیاله نبود! سر خم می، هم شکست از بس دعوا بود. بگویید اشتباه کردید انقلاب کردید مردم هم می بخشند. تا به حال چند بار ما را بخشیده اند و گرنه ما کجا نخست کجا؟ بسیج مدرسه عشق بود تعطیل شد.


یک سوال مهم اعتقادی؟ چرا هیچ کس در آذربایجان به این پسرک زن نداد مجبور شد برود لرستان؟ چرا لرها از داماد نفرت دارند؟


آدم در جامعه مدنی با کدام زنش فرار می کند؟ عکس عروس هایتان را در صفحه اول چاپ کنند کیفور می شوید یا مدرک تحصیلی زنتان را افشا کنند غیرتی؟


9 دی از کی مهم شده که علی کوچولو هم آمده بود؟ حتما مرد بزرگی شده ماشاالله بعد از بابا دیگه مرد خونه است.

تقصیر من چیه بابام با هشت سال جبهه یک ترکش هم نخورد مدرک هم که نداریم یارانه ها هم که خوشه ندارد.

راستی ما اهل کوفه نیستیم چفیه بندازیم برویم استقبال شیرین عبادی.

ما رویش انقلابیم می خواستید انقلاب نکنید.

انقلاب ها فرزندانشان را می بلعند یعنی همینی که هست؟!

 آیا می دانستید ایران خیلی هم بزرگ نیست ؟ ایران می تواند ملک یک نفر باشد! از آن هم کوچک تر! می تواند زندان یک نفر باشد!!

راستی رابطه فیل و بیل کشف شد! قابیل برادرش را با بیل کشت بعد فیلش یاد سرچشمه افتاد رفت انگلیس آب بخورد!

راستی اگر می خواهید زودتر سالمند شوید کهریزک پذیرش داشت دربش را بستند اما قرار است انبار کالا و ارزهای قاچاق بشود با بیمه هم صحبت شده و تصمیمات خوبی گرفته شده است که به زودی در یک کنفراس خبری افشاگری خواهد شد.

از این به بعد اگر در ساعات پر مصرف اتو به برق بزنید روی قبض هایتان می نویسیم الله اکبر!

حالا یک فتنه ای شد تمام شد رفت. مگر در صدر اسلام فتنه نمی شد؟ کجا پیغمبر اسامی را افشا کرد؟

یکی از خواص خودش اصرار داشت حذیفه اعتراف کند در فتنه شرکت نداشته و به کسی هم بخ بخ نگفته است.

قبلا اوضاع قمر در عقرب می شد حالا غدیر در عاشورا است! سید علی که حسینی باشد همین می شود.

راستی از روزنامه سلام چه خبر؟ خلاف واقع ها را کجا باید خواند؟ مرد خاکستری کم حرف تر شده تخم کبوتر از بام کرملین  وارد کنید. مدودف پوتینش را انداخته آن بالا کبوتر لانه کرده «های وله»!

یک زمان می نوشتند خاتمی می خواندند ناطق نوری ، حالا می گویند آقای ناطق نوری ! وکیلم؟ خاتمی شرط ضمن عقد می گذارد!

تا به حال به شباهت بانک مرکزی و دانشگاه آزاد فکر کرده بودید؟ منظورم پول نیست. برای شادی مرحوم نوربخش یک قبر سفارش بدهید.

یک نفر را در آن سوی آب ها عزل می کنند تشکر می کند اما به تودیع نمی آید یک نفر را این طرف آب نصب می کنند مریض می شود به معارفه نمی آید. گمانم به تیم های پایتخت ربط دارد وگرنه بازیکن برای رضای خدا گل نمی زند.

چند شیء نامرئی چند مجسمه را با خود بردند کسی هم یادش نیست مثل رنگ پاشیدن به صورت بدحجاب ها در اوایل انقلاب.

داروی حمام وسیله ای است برای پیوستن به تاریخ مگر آن که بتوانید وبلاگ خود را از زندان به روز کنید.

زیاده اعترافی نیست. تکلیف ادا شد هرچه باداباد!

الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ (41/حج)

پیش از اذان مغرب و پس از نماز عشا

14 دی 89

 


عید غدیر و شجره نامه ما!

سلام!

عید همه مبارک!

عید غدیر هم گذشت و شادمانی ها و دید و بازدیدهای خودش و داشت و کلی خاطره و عیدی گرفتن از سادات.

غدیر امسال اما برای خانواده ما یه ویژگی دیگه هم داشت. من موفق شدم شجره نامه سیادت خاندان مادریم و استخراج کنم و باهم کاری خواهرم این شجره نامه را در قالب یک تابلو دربیارم و در روز عید غدیر به خاندان تقدیم کنم .

 این یه عکس وبلاگی از اون شجره نامه است و من هم نوه دختری میر عبدالجبار هستم که با فلش قرمز مشخص شده.

هر سال عید غدیر به این فکر می کنم که چطور خواص جامعه نبوی ، غدیر رو  فراموش کردند و جامعه علوی به محاق رفت ؟ راستی از معدود کسانی که پای این پیمان موندن یکیشون زبیر بود! و زبیر هم برید...! 

الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب علیه السلام


فهمیده ها هنوز می فهمند!

بسم الله الرحمن الرحیم


 
حدیث مهجوری و مشتاقی اهل شهرقیام و انقلاب قم، حدیث سلسه الذهبی است به شرط ولایت که حصن توحید است و طهارت.
 
مردمانی از جنس بصیرت و صلابت که دیروزشان 19 دی و این روزشان 9 دی . پرچم افرازان غبارشکن، فتنه سوزان فاتح و مطیعان سربه دار و ولی شناسان سردار. طلایه داران فقاهت و رزم آوران سپاه علوی و هم رزمان زین الدینی .
 
خوش آمدی فرمانروای لشکر مخلص خدا و فرمانده کل قوا!
رهبرا ! بسیج، بوستان رویش نیروهای انقلابی و نهالی کِشته به دست حضرت روح الله است که هر شاخه و برگ و ثمرش ، سبزی و طراوت و نوبری و تازگی را در فضای ایران اسلامی برمی انگیزد و عطر لاله های واژگون در خون غیرت و شهامت را به پهنای دشت وطن تا مشام هر آزاده ای می پراکند.
 
اکنون « بدین سپاس که مجلس منور است به دوست» ، غنیمت محفل انس را به کوتاه سخن، چنین می دانم که نه آیا گاه آن فرا رسیده که بسیج این سرو برومند استوار سر برافراشته ، گرد غربت و مظلومیت را از  برگ برگ خویش به باران حکمت و عنایت بشوید و چنان بگسترد که خانه ای از سایه سارش محروم نماند؟
 همان نیرویی که تحت فرمان ولی امر خویش تا کنون، در قله افتخار ایستاده و قامت عزت برافراشته و سر طاعت فرود آورده است.
و این در چند نکته به جسارت می آید:
1.  نیکو است  در این دوره رزم نرم که دژخیمان، نیرنگ و رنگ می آمیزند و تدبیر جنگ می کنند، بار دیگر به جوانان خوش فکر و فرزندان انقلابی میدان داده شود تا خود در پناه رهبری های جمارانی صفت ، حصر این آبادانی را بشکنند تا خدا شهر دل های پاک جوانان را آزاد کند! و شیطان و شیطانیان را منکوب سازد ؛ که هنوز فهمیده ها می فهمند.
2. منشوری رنگین از گل های ایمان و علم و آگاهی و اخلاق، تدوین شود تا راه سربازان بت شکن از خودسران بن شکن باز شناخته  و دستاویز پلیداندیشان و زخم زبان هرزه گویان قطع شود و زمینه برای اقبال بیشتر خانواده ها برای حضور فرزندانشان در این مکتب انقلابی فراهم آید وچه افتخاری بالاتر از بسیجی بودن؟
3. رسانه هایی تخصصی و هماهنگ، فرهنگ بسیجی و دستاوردهای معنوی دفاع مقدس را ترویج کرده و رسانه های عمومی نیز، هوشمندانه تر از گذشته عمل کنند و همچنین اندیشه بسیجی با قلم هایی روان و مخلص در کتاب های درسی و آموزشی رواج یابد تا نسل های آینده قهرمانان واقعی را به جای افسانه های خیالی بشناسند و خود در این مسیر مبارک تربیت شده و گام بردارند که این راه ایثار و فداکاری ، خطی است از عاشورا تا ظهور.
4. به کار گیری نخبگان بسیجی در سطوح مختلف و اداره امور کشور به ویژه در برنامه های جهادی و یاری رسانی به دولت در امور کلان کشور مانند اجرای طرح تحول اقتصادی که بسیجی خستگی را خسته کرده!
5. تعامل کاربردی ، هدفمند و دو جانبه با مراکز علمی دانشگاهی و حوزوی  برای ارتقای روحیه اخلاقی، روزآمدی، تعهد و آزادگی در نسل جوان و آینده ساز کشور ؛ چه این که بسیج ، تبلور عناصر تخصص، تعهد و شادابی و بصیرت است.
6. هدف گیری افکار جهانی و گسترش نگاه ستم ستیزانه بسیجی در فراتر از مرزها و باورپذیری پیروزی نهضت حزب الله در آینده جهان.

و پایان این که این محضر حکیمانه را نه برای گرفتن دستور و ابلاغ که اعلام ارادت و آمادگی مصدع شده ام و آن چه که گفته آمد را در توان هزاران جوان گوش به فرمان می بینم که دور از هر تکلف و  پیچ و خم اداری و بی نیاز از آمار کاغذی ، در عمل به همت اساتید و اهل فن می توانند به نیروهایی متخصص در امر رسانه ، تبلیغات هدایت محور و مروج اسلام ناب تبدیل شده و ارتشی ارزشی از نیروهای جان برکف  و دل داده و بصیر را در برابر دشمن بیارایند تا نشانه باشند از نصر الهی و امید دل مستضعفان عالم.
 
«رنج ما را که توان برد به یک گوشه چشم       شرط انصاف نباشد که مداوا نکنی»

  الله اکبر!   خامنه ای رهبر!     


قم ، حلقه نگین ولایت!

 قم ، حلقه نگین ولایت


شهر خون و قیام قم ، عش آل محمد و رکاب کویرگون نگین ولایت، در عصر غیبت، بار دیگر چراغدار فقاهت و مرجعیت و ولایت را در آغوش کشید .
 
مردم ولایتمدار قم که روزی با خون خویش فریاد حسین دوران را لبیک گفتند و ایستادند تا مکتب خمینی را عالمگیر کنند امروز پرچم انقلاب را بر دوش خلف صالح آن پیرمراد یافته اند که در اهتزاز است تا روزی که ندای اناالقائم را بشنوند.
 
از ضریح مقدس فاطمه معصومه تا محراب جمکران، اشک شوق و امید وصال و تمنای دیدار، عطرآگین لحظه های مجاوران سیده معصومه و نور افشان خاطره های زایران اخت الرضا است.
 
اکنون حوزه مقدسه قم، تمام قامت، با افتخار در تاریخ مکتب جعفری، همگام با عصر و مصر ، دین و دولت، امامت و امت، مذهب و شریعت، پیش می تازد و مدینة العلم را از باب المرتضی می گشاید و ستارگان سپهر دانش را در فلک آسمانی اش می پرورد.
 
چه خوش هوایی دارد این کویر و چه گوارا مآء معینی که رنج طبیعت را به جان خریده اند آرمیدگان کوی حضرتش و آسودگان درگاه پر کرامتش که خانه آل محمد است.
 
قم بار دیگر برخاست!
 
با حضور حماسی خود زربرگ دیگری ورق زد و حدیث بیعت مجددش، سلسلة الذهبی شد به راستای همه گذشته خون بار اما منورش! که این جا شهر خون و قیام است هنوز! و ام القرای دین و سیاست. مدینه فاضله دوران غیبت.
 
شهر امن دین داران و پرهیزگاران، میزبان آشنای خویش است . ولی فقیه و رهبر فرزانه انقلاب، زعیم عالیقدر حضرت آیت الله سید علی حسینی خامنه ای که کلامش مرام خمینی دارد و صدایش صلای روح الله.
 
رهبری که ناخدای طوفان های فتنه و گرداب های شرارت و دشمنی است و کشتی انقلاب را در دودهه تهاجم بی امان امواج سهمگین دشمنان و ندانم کاری سکان بی بصیرتان به سوی خضرای ولایت عصر و زمان هدایت کرده است و قبله نمای دوستان و یاوران بوده است.
 
مواضع غبارشکن و غریو أین عمار او بصیرت مندان را به حرکت و بی بصیرتان را به خجالت کشاند و امروز این ملت آزاده ایران اسلامی است که به خود و به این رهبر و به مکتب خمینی که انعکاس اسلام ناب محمدی در قرن چهاردهم است می بالد و نغمه شوم رنگ بازان را امروز تنها باید از اعماق چاه ویل شان شنید که بی آبروی عدالت خواهان و مهرورزان و تمثال شکست کینه توزان شده اند. و سیاست عبادی سیاسی این مرد علوی امروز کار را بر نفاق پیشگان مشکل ساخته که یا زنگی زنگ شوند و بی رنگ یا رومی روم و جذب افرنگ.
 
دیار کریمه اهل بیت که به یمن سفر سابق مقام معظم رهبری، استان شد و در جذب بودجه و سرمایه گذاری و عمران، عزمی استوار یافت امیدوار است که در این سفر نیز از توصیه های دل سوزانه و مدبرانه رهبری به مسولان و کارگزاران، بهره مند گردد و به جایگاه بین المللی خود دست یافته و نمونه ای از شهر اسلامی و تمدن نبوی باشد.
 
مردم ولایت دوست استان قم، شادی حضور رهبر حکیم را به سرور  نشست و اشک شوق وصال را حکایت  کرد که این جا پایتخت 19 دی و مرکز 9 دی و مدینه مرجعیت بصیرت و ولایت ارادتمندان به خاندان طهارت است.
 

 


حاجی مشایی !

 

ایام تبلیغات انتخاباتی بود که عازم مشهد شدیم. درست همان شب که مناظره آقایان مهندس میرحسین موسوی و دکتر محمود احمدی نژاد برگزار می شد.

مشهد که رسیدیم و سکونت و زیارت ، تماس گرفتند چند جا برویم برای سخنرانی و بحث در باره انتخابات. اول رفتم مسجدی که بچه های فعال آن همه طرفدار دکتر بودند اما امام جماعت بعد از شنیدن مناظره ، به تردید افتاده بود و حرف های دکتر در باره خاندان هاشمی را نمی پسندید. آن جا کاملا بی طرف حرف زدم و تشویق به حضور گرم تر در انتخابات.

فردا شب قرار شد بروم در جمع فعالان ستاد دکتر احمدی نژاد صحبت کنم. از پیش در باره انتخابات ، مستندات خوبی در رایانه دستی جمع کرده بودم که خیلی به دردم می خورد. تحلیلی مستند از وضعیت اصلاح طلبان و اصول گرایان داشتم و پیش بینی حوادث آینده.

جمع خودمانی و گرمی بود انگار که سالهاست همدیگر را می شناسیم!

آن جا گفتم برادران ! این بار فرق دارد ! رای به دکتر این بار ، ایستادن می خواهد ! چه برنده شود چه بازنده! شواهدی هم داشتم . گفتم این بار اصلاح طلبان به همه وجود آمده اند تا کاری کنند و این انتخابات برایشان به مثابه دوئل است و فرقی ندارد چه برنده شوند چه بازنده! 

پیرمردی پرسید : اگر موسوی رای بیاورد و مجلس به برخی وزرایش رای ندهد آیا باز هم استعفا خواهد داد؟ گفتم : هرگز! این بار موسوی نیامده است که برود آمده است که بماند! پیرمرد آهسته گفت : آمده است کودتا کند!

 صحبت تمام شد اما در پایان گفتم : برادران این بار هم برای ادای تکلیف رای بدهید نه برای اشخاص . چون همین آقای دکتر احمدی نژاد پس از پیروزی در انتخابات ، مشایی را در چشم همه ما خواهد کرد! و بعید نیست منصب بالاتری به او بدهد!!

 

 آن شب گذشت. مشهد یک پارچه بوی احمدی نژاد می داد. تنها در خیابان های بالای شهر مغازه یا ستادی بود که عکس میرحسین داشته باشد . زوار که یا رنگ و بوی سیاسی نداشتند یا عکسی از احمدی نژاد داشتند یا نوار پرچم که آن روزها پرفروش شده بود!

از کروبی مطلقا خبری نبود و یک خودرو دیدم که عکس آقای رضایی را داشت . بعد شنیدم همان روز مشهد بوده احتمالا!

 به یک مغازه لباس فروشی رفتیم که یکی از فروشنده ها طرفدار احمدی نژاد و دیگری طرفدار میرحسین بود . دومی که دید ما مشهدی نیستیم می خواست از دیگر شهرها هم خبر بگیرد . در بین صحبت هایش گفت شنیدم در قم بعد از مناظره ستادهای میرحسین تعطیل شده اند! گفتم بعید می دانم اما بعدا زنگ زدم به یکی از رفقای قمی گفت بچه های خود ستادها بعد از مناظره ، قافیه را باختند و جمع کردند رفتند خانه! به خلاف شب های قبل که تا صبح در خیابان ها بودند.

 انتخابات تمام شد و حوادث و قتنه ها پیش آمد که قابل پیش بینی بود. در این باره خیلی نوشته ام و نانوشته ها و مستنداتم بسیار بیشتر است و در حد چاپ یک کتاب قطور که شاید روزی منتشر کنم.

 اما یک نکته که تنها این جا باید در باره اش حرف زد همان پیش بینی حضور پررنگ تر برادر حجت الاسلام و المسلمین آیت الدین و الدنیا و سالک الطریق و حکیم سینوی و فیلسوف مشایی حضرت حاجی اسفندیار مشایی ( روح محمود فداه) است !

 همان اسطوره ای که یارغار دکتر محمود احمدی نژاد هنگام نام نویسی برای انتخابات دهم بود و این خود نشانه ای بود برای آنان که می اندیشند!

و احتمالا همان که انعکاس نور سبز  صحن سازمان ملل را هاله نور دیده است و چه اسطوره ها که از آن نساخته است؟!

 همان انسان والایی که در نگاه نرم و لطیف و انسانی اش، حساب ملت اسرائیل (!؟) از دولت اسرائیل جدا شده و همواره سخنرانی کلیشه ای اش در باره انسان های قد بلند تاریخ را تکرار می کند و معتقد است مدیریت الهی تا کنون مجال بروز نیافته و این مهم تنها پس از ظهور ، متجلی خواهد شد.

 مهندسی که دین می کارد و  مدیری که مهر می ورزد و  هنردوستی که محبت می درود!

 شیخ الاسلامی که زلال دین از لبانش می جوشد و فرید الدهری که جز به سعادت بشر نمی اندیشد!

 در این باره سخن بسیار است و این پرسش که من از کجا می دانم که در دل این عزیز برادر چه می گذرد اما بد نیست به یکی از احتمالات چینش انتخاباتی آینده نظری داشته باشیم . احتمالی که من فقط ذکر می کنم اما تقویت نمی کنم .

 فرض کنید این جا روسیه است ! روس ها صنایع دستی دارند به نام ماتریوشکا (Matryoshka) که عروسک های چوبی به شکل تخم مرغ است و از کوچک به بزرگ ساخته می شود و در دل هم جا داده می شود.

 در انتخابات روسیه این نگرانی وجود داشت که بعد از پوتین ، قدرت در دست رقبای غرب گرا قرار گیرد بنابر این قرار شد یک نفر  به نام مدودیف نامزد پست ریاست جمهوری شود و پوتین در کسوت نخست وزیری همچنان در قدرت بماند. روس ها این جابجایی قدرت را به همان ماتریوشکا تشبیه کردند و مطبوعات، تصویری منتشر کردند که با باز کردن عروسک مدودیف ، عروسک پوتین دیده می شد.

 حالا در نظر بگیرید که چنین مدلی در ایران در دستور کار قرار بگیرد و با باز کردن لپ لپ مشایی ، دکتر محمود احمدی نژاد ، در کسوت معاون اول رئیس جمهور دیده شود. یعنی همان پستی که قرار بود مشایی داشته باشد و با نامه محرمانه رهبری امکان نیافت .

 نامه ای که رئیس جمهور تلاش داشت منظور آن را تغییر دهد و با رندی برخی نمایندگان مجلس، علنی شد و دکتر را در برابر یک کار انجام شده قرار داد.

 

دکتر از این پس نتوانست از مشاور استاد منش اش در این پست استفاده کند چرا که « حرف غلطش» بهانه به دست دشمنان می داد و حضورش در این پست مهم ، دل دوستان را به درد می آورد.

 اما مشایی مرد کار بود و همه کاره . این شد که با یک حقوق ، صد کار کرد و می کند!

 گرچه در کل حاشیه مشایی برای دولت ، در برابر این همه خدمات اصول گرایانه، بسیار ناچیز است اما اصلاح طلبان که یک روده راست در بدن ندارند از همین کم،  بهره ها بردند و کامروا شدند و برادران راست را نیز گاه به دام کشاندند تا مشایی و اظهارات شگفتش را به مسئله اول کشور تبدیل کنند اما جناب مشایی هم بدش نمی آید هر از گاهی روی آنتن برود از همین رو به هر سؤال ربط و بی ربطی پاسخ می دهد و پس از آن، سیل انتقادات و تکذیب ها است که همان خواسته سیاست ورزانه عارف کامل است برای در خاطرها ماندن تا دوره بعد!

 

اما این دسته گل آخری  که اعطای تسهیلات بود به هنرمندی از تبار نسوان ! شاهکاری بود مگو و مپرس!
نمی دانم چرا یاد فیلم دنیا افتادم و هزار نکته باریک تر از مویش و لهجه شیرین همان هنرمند که دلکشانه می گفت : آقای حاجی ! آقای حاجی!

 راستی آقای مشایی گفته بود: « علیه روزنامه کیهان شکایت کرده‌ام و حتما این روزنامه محکوم خواهد شد. اگر این روزنامه محکوم نشود من مسلمان نیستم. چون دروغ بسیار بزرگی را نوشته است» !
 مثل این که شرط می بندند که اگر فلان طور نشود اسمشان را عوض کنند! مثلا به مشایی بگویند حاجی مشایی!

 راستش این است که آدم در دام شیطان است و هر لحظه این دنیا است که انسان را می فریبد. چه کس ها که دست شان کوتاه است و نق می زنند اما وقتی خودشان به دریا می رسند شناگر ماهری می شوند.
پس من خیلی ملامت نمی کنم که چرا فلان کس چنین کرد ؟ اما امیدوارم اصول گرایان راه مناسبی برای کندن حضرت مشایی از برادر محمود احمدی نژاد پیدا کنند.

 شاید مشایی پوششی است برای انحراف افکار سیاسیون از انتخابات آینده .... تا چه پیش آید!

 

 پ.ن: آن حضرت می فرماید:کسی که ریاضیات را درک نکند بهشت را نیز نخواهد دید!


شاگرد عرفان امام

رجب، شعبان، رمضان؛ دعوت، عزیمت، ضیافت

  

ماه های رجب ، شعبان و رمضان ، فرصتی است که اهل دل آن را غنیمت شمرده و در تنهایی یا به ظاهر در جمع  و اجتماع ، به خلوت گزینی و چله نشینی روی می آورند . اذکار و عبادات ویژه همچون روزه و اعتکاف از جمله این دوره عرفانی و اخلاقی است که فرمود: «وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی‏ فی‏ قَوْمی‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ » «و با موسى سى شبه وعده کردیم و آن را به ده شب دیگر کامل کردیم، و وعده پروردگارش چهل شب تمام شد موسى به برادر خویش هارون گفت: میان قوم من جانشین من باش و به اصلاح کارشان پرداز و طریقه مفسدین را پیروى مکن» (142 اعراف) .


از این رو بیانات سه فرزانه را در این باره گردآورده ام که یکی پیر مراد جمارانی است و یکی شاگرد امام و معلم انقلاب ؛ شهید مطهری و دیگری فرزند خلف روح الله ؛ سید علی خامنه ای که پیام تشکر وی پس از حادثه انفجار و ترور نافرجام که خطاب به مراد خویش نوشت :‏«سر خم می سلامت ، شکند اگر سبویی»!

 

حضرت روح الله اطرافیان و شاگردان بسیاری داشت اما برخی ویژگی ها را تنها می شود از شاگردان و رابطان خاص ایشان شنید و این نکته را باید در امتیازات این شاگردان نیز دریافت چرا که هر کس به اندازه درک و ظرفیت خود می تواند از اولیای خدا بهره بگیرد.


حضرت آیت الله سید علی خامنه ای از جمله این خاصان است که برخلاف بسیاری که خاطراتی معمولی و تاریخی را از امام رضوان الله تعالی علیه نقل می کنند ، گاهی نکته هایی ظریف از آن مرد الهی بیان می کنند که به قول طلبه ها به قابلیت قابل هم ، بستگی دارد.


مقام معظم رهبری در دیدار با اعضاى کادر مرکزى جنبش انقلابى حزب‏اللَّه لبنان می فرمایند: « به اعتقاد من بایستى مهمترین امر در ذهنتان این باشد که به خدا توکل کنید و حقیقتاً - به معناى واقعى کلمه - از او کمک بخواهید و از او استغاثه کنید. اشخاصِ ما عجزه‏یى بیش نیستیم؛ این عجز را بایستى به قدرت بى‏نهایت پروردگار وصل کنیم، تا بکلى آسیب‏ناپذیر شویم. من طهارت و صفاى شما را مى‏دانم؛ اما روزبه‏روز باید این بیشتر بشود. توسلات و توجهاتتان را به پروردگار بیشتر کنید. نوافل - مخصوصاً نافله‏ى شب - وسیله‏ى مهمى است. شما ببینید که خداوند متعال در سوره‏ى مزمل با پیامبر خودش چگونه حرف مى‏زند. بعد از آن‏که او را به برخاستن در شب و تضرع در نیمه‏ى شب امر مى‏کند، مى‏فرماید: «انّا سنلقى علیک قولا ثقیلا». البته قیام او با قیام امثال ما فرق مى‏کند؛ طبعاً آن ثقلى که بر دوش آن بزرگوار بود، با ثقلهایى که بر دوش لاغر و ضعیف ما هست، فرق مى‏کند؛ به همان نسبت، خود ما هم کوچک و ضعیفیم و همان تمرین براى ما هم لازم است. من در زندگى امام بزرگوارمان (رضوان‏اللَّه‏تعالى‏علیه) این را یافتم که وقتى بار عظیمى بدون سابقه بر دوش او قرار مى‏گرفت، با اتصال و ارتباط معنوى و قلبى، خودش را تقویت مى‏کرد. در این اواخر، معمولاً ایشان در ماه رمضان با کسى ملاقات نمى‏کردند. من بعد از ماه رمضان که ایشان را زیارت مى‏کردم، بوضوح مى‏دیدم که نورانى‏تر شده‏اند؛ به خاطر همین نورانیت بود که ایشان تا آخرین ماههاى عمرشان مثل کوه ایستاده بودند. سن پیرى معمولاً فصل ضعف و انحطاط جسمى و روحى در انسان است؛ ولى جوان از لحاظ روحى و جسمى - هر دو - قوى است؛ اما این را بایستى به خداى متعال وصل کند، تا در او هیچ چیزى نفوذ نکند. به‏هرحال، در این مبارزه‏ى عظیمى که در مقابل شماست و باید آن را ادامه بدهید، من تقویت جانب معنوى را واجب مى‏دانم.»[1]

ادامه مطلب...

سید حسن خمینی

نوه آقاجون!

 

همه ما خاطرات زیبایی از دوران کودکی و مهربانی پدربزرگ هایمان داریم به ویژه اگر پدربزرگمان اهل علم بوده باشد یا از بزرگان و برجستگان که در این صورت ، توجه دیگران به این شخصیت در خاطرمان باقی می ماند و همیشه احساس جالبی نسبت به آن دوران داریم.
البته یکی از آسیب های بزرگ زاده بودن این است که شاید نتوان در شأن این بزرگی ، بزرگ بود و ماند و شیطنت ها کار دست آدم بدهند.
نوه و نتیجه بزرگ بودن جای خود دارد که گاه «پسر کو ندارد نشان از پدر» ! و « از فضل پدر تو را چه حاصل» !؟
گاه در دوران فتنه ، بزرگان می لغزند چه رسد به بزرگ زادگان! بزرگ زاده ای چون بهشتی را می بینی که در کانون فتنه گرفتار است و پسر نوح می خوانندش که آن پدر مظلوم کجا و این پسر محکوم کجا؟
بزرگ زاده ای دیگر چون علی آقای مطهری که به فراخور زمان، سیاست می تابد و یک روز در صف حامیان ریاست جمهوری احمدی نژاد است و شبی صف شکن منتقدان نق زن!
تو گویی یا اهل سیاست نبوده که رنگ سخنش متغیر است یا محتمل آن چه قرار بوده بشود نشده و حساب با کتاب دو گانه شده!
وآن دیگری که در دیار فرنگ بریطانیای کبیر در پی بیل و پیل است تا به غفلت نخورد!
باری! مرحوم حاج احمد آقا علیه الرحمه پس از ارتحال اخوی بزرگ تر حاج آقا مصطفی قدس سره که امید اسلام بود ، همه عمر و توان را وقف پیر مراد خویش ، حضرت روح الله اعلی الله مقامه کرد و پس از او نیز گرچه دل شکسته اما عزیز زیست و نه ساده لوحان را از رنج رهانید نه فرصت طلبان را به گنج وا نهاد .
همو که رنج نامه نوشت و شماتت کرد و وصیت نامه نوشت و حمایت!
او خود یادگار امام بود اما یادگار پدر را که ولایت فقیه بود پاس داشت و شاگرد خلف پدر را در کسوت ولایت ستود تا جهان بداند خمینی که بود و چه کرد!
اما دیری نپایید که این همه خاطره شد و اندک خرسندی امت امام که به سیمای فرزندش دل خوش بود به سوگمندی نشست و حاج احمد آقا رحل اقامت به دیار دوست افکند و دیگر چشمان نگرانش که در جماران بر جمال یار می دوخت و پس از او سوخت، بی فروغ شد.
اکنون در حرم خمینی چشمهای گریان در پی دیدار تصویری بود که بویی از خمینی داشته باشد. سید حسن کسی بود که عکس های کودکی اش را مردم دیده بودند اما نمی دانستند اکنون جوانی 22 ساله است که به لباس روحانیت درآمده و با صدایی غراء ، به عزاداران تسلی می دهد.
این تصویر زیبا از نوه امام در قاب خاطرات ملت ضبط شد و سکوت و تدریس و تولیت حرم و مدیریت موسسه نشر آثار امام که به همت یاران پیشین اداره می شد بود تا زمان گذشت.
دوم خرداد آمد و دولتی سر کار آمد که پنهان و آشکار ، به هر چیز که بوی خمینی می داد می تاخت!
نه بسیج محترم بود نه مستضعف نه روحانیت نه دیانت و نه دفاع مقدس و نه شهادت. کار به انتشار کاریکاتور موهن امام در روزنامه هایشان رسید و صراحت در رد اندیشه های ناب خمینی به جسارت و وقاحت کشید.
سید حسن اما آن روزها جدی گرفته نمی شد تا منبع موثقی برایش از جفا کاری ها به امام و دلدادگان پیرجماران خبر بدهد ! شاید درس می خواند که مدرس شود و شاید درس می داد که مجتهد شود!
این گذشت و ایام دگرگون شد. ملت شناخت این جماعت دغل باز فرصت جوی اقتدارگرای انحصارطلب را که به نام خط امام بر خط امام تاختند و کیسه دوختند و نبود حاج احمد آقا که با بسیجی ها دردل کند و از رنجش بگوید و گنجی که می برند و پابرهنگانی که روزی زیر بمباران صدام خزان می شدند و امروز زیر سد های کارگزاران له می شدند و فردایش زیر قلم اصلاح نشدگان!
باز کشور را شعارهای امام گرفت و « تمام مقصد ما مکتب ما است» و « ما می توانیم» ! چه دشوار بود شنیدن سخن امام از اغیار برون از حلقه!!
اما سید حسن جوان! گرفتار حلقه بود و صبح و شب می شنید که مردم از راه امام بازگشته اند و اکنون باید از خط امامی ها دفاع کرد.
سکوت پسر احمد گرچه انتظار هیچ کس را برآورده نمی کرد اما احترام موروثی را هم نمی شکست.
تا این که فتنه گران ، میدان آراستند و با هرکه عقده ای از نظام مقدس جمهوری اسلامی و امام و روحانیت و اسلام با سیاست و ولایت فقیه و بسیج و مستضعفان و جان برکفان داشت ، هم پیمان شدند.
همان که روزی به پافشاری حلقه انحصار طلب چپ ، بی آنکه سابقه روشن انقلابی داشته باشد برای هشت سال بر ملت و برخلاف سلیقه منتخب آن ، به کرسی نخست وزیری تکیه زده بود و خودشیفته به استعفای ناگهانی دست یازید و امام را برآشفت ، حالا عروسک دست فتنه گران شد و دست افشان به سماع که :
آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک
شنگینک و منگینک سربسته به زرینک
این هجو منست ای تن وان میر منم هم من
تا چند سخن گفتن از سینک و از شینک
...
این من نه منم آنکه منم گوئی کیست؟
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست؟

چرخش ضدانقلابی اعوان و انصار چپ به دامان شیخ معزول ، دیگر نه نسیمی از جماران باقی گذاشت نه تسنیمی از زلال امام عارفان.
این شد که سکوت، نشانه بی خبری شد و دستی که زیر سنگی مانده بود!
صدا و سیمای جام جم به خود آمد تا در شناساندن رهبر کبیر انقلاب از بچه حزب اللهی های لبنان عقب نماند که در کنار فرزند روح الله سید حسن نصرالله ، هم با استکبار می جنگیدند هم مستند روح الله می ساختند!
امام ، شاخص انقلاب بود و کلامش هنوز توفنده و منافق برانداز!
باز هم گویا مملکت را سخن امام گرفت که بیست سال بود تلاش می شد به فراموشی سپرده شود! باز هم امام پابرهنه ها که می گفت «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند » و « تو غلط می کنی که قانون را قبول نداری » همان امامی که بسیجی ها با هر کلمه اش می گریستند و مردم گویی با پدرخودشان نشسته اند و به ابرقدرت ها می خندند چون خدا در طبس هم هست!
منابع موثق دست به کار شدند تا کارخانه وارونه سازی و تولیدات تقلبی و صیانت از دروغ را راه بیاندازند و این بار پاره تن را به جنگ تن به تن بیاورند . چون سهراب که به جنگ وطن آمد و به کارزار با رستم!
محبت الهی حضرت روح الله و خشم انقلابی خمینی، شاخص مناسبی برای ایام فتنه نبود و فتنه گران که همه تیر در ترکش خط امامی ادعایی خویش انباشته بودند نقشه بر آب دیدند و نامه سفارش دادند که پدربزرگ ما مهربان بود!
سید حسن اکنون نه سکوت مصلحتی را پاس داشته بود نه به وصیت جدش به عموزاده اش حسین عمل کرده بود که سیاست نورزد؛ نه در قامت دفاع از امام امت برخاسته بود نه مرز خویش با فتنه گران، شفاف ساخته بود.
ادبیات چند پهلوی مدعیان نیز به کار نیامد که :« کسانی که مرضی در دلشان وجود دارد از بردن نام او می ترسند. امروز هم در کشور خود ما کسانی هستند که از بردن نام امام خمینی وحشت دارند» !!!؟؟
چراکه در گاهِ بودن ، در سفر به سر بردن و در گاهِ نبودن ، بر سفره نشستن با سران فتنه و گل و گفتن و گل شنیدن و گل انداختن، نیست مگر برای زنده نگه داشتن مجسمه های بی روح منزوی و منفور ملت که مام میهن را به سودای قدرت ، میدان تاخت و تاز خویش کردند برای هیچ و هیچ آرمانی از دست پلیدشان در امان نماند از تمثال رهبر فقید انقلاب تا سوگواری برای اعدام چند منافق!
حالا سالگشت پرواز ملکوتی روح خداست که در کالبد زمان بود. هر که در سر هوس کرببلای خمینی داشت راهی حرم شد تا پس از بیست سال بگوید هنوز سر پیمانش با رهبرش ایستاده و در خط ولایت است.
سید حسن آمد و ای کاش نمی آمد! ای کاش حرمت شکنان ملت، حرمت نواده جوان خمینی را سپر بلای خویش نمی کردند. آنان که پس از هشت سال ، اسلام سوزی به جمهوریت ستیزی برخاسته بودند کاش قاب خاطره ها را نمی شکستند. کاش اصحاب فتنه این نوه را نیز چون آن نوه دختری که دینش را از نوشته های شریعتی و مکتبش را از کتب مارکسیستی وام گرفته رها می کردند که خوش باشد با خاطراتش! بگوید امام دهه شصت تمام شد ! چه باک!
اما نشد که نشد و همان مردمی که سید حسن می خواست بگوید چند نفر بیشتر نیستند مرقد امام را با شعار معنا دار خویش پر کردند که « نواده روح الله سید حسن نصرالله»
بوسه پدرانه رهبر گرچه التیامی بود بر حادثه ای که نشاید اما سخن پرمغز رهبر نصیحتی بود برای غفلتی که نباید:
امام شاخص انقلاب است! ؛

« امام بهترین شاخص براى ماست... ملاک راه امام و خط امام و صراط مستقیم انقلاب است… امام منهاى خط امام، امام بى‌هویت است»

 


   1   2      >