عيب رندان مكن اي زاهد ژاكيزه سرشت
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
نااميدم مكن از سابقه ي لطف ازل
توپس پرده چه داني كه،كه خوب است وكه زشت
حافظا روز اجل گربه كف آري جامي
يكسر از كوي خرابات برندت به بهشت
شادي روح سيد جواد ذاكر صلوات