از مناظره ها تا کنون اتفاقات زيادي رخ داد که بخشهايي از مردم را دچار سردرگمي ، ياس و درد نمود . هر چند جاي کبودي باتومهاي برادران محو ، ولي داغ "ندا" و خونهاي ريخته ي ديگر به زمان احتياج دارد که سرد شود . سردر گمي و ياسي که بوجود آمد گويا با رشد طفل نو پاي جنبش سبز کم کم زايل مي شود به دلايل زيادي که بخشي از اين دلايل به بد کاري و کم کاري اصلاح طلبان در سالهاي اخير بر مي گردد مردم هنوز به آن اطمينان و آگاهي لازم نرسيده بودند که بتوانند نسبت به حجم مشارکت و هزينه هايي که پرداخته بودند در اين چند ماه نتايج مطلوب بگيرند . اما خوشبختانه خرد جمعي به سرعت به شکوفايي و تکامل خود مي رسد نمونه هايي از اين رشد و شکوفايي در سکوت فعال مردم و فراز هاي روشني از بيانيه هاي موسوي به روشني قابل لمس است . تند رو ها متوجه مي شوند قرار نيست انقلابي صورت بگيرد که بخواهند ان را با شعارهاي تند و بي اتيکت به پيروزي برسانند .جناح مقابل هم فهميده تنها فايده خشونت انزوا در خارج از مرز ها و توليد موج نفرت در مردم است . آري اصلاحات با درگيري و حرکت هاي تند امکان پذير نيست . در هسته هاي خود جوش ، مردم به جاي عمل زدگي مفرط ، نياز به آرامش و باز سازي خود از طريق مطالعه و بررسي بيشتر دارند خرد جمعي که کم کم خود را نشان مي دهدمردم را نسبت به انچه که مي خو اهند هوشيار تر و آگاه تر مي کند . حرکت هاي شبکه ي اجتماعي هماهنگ تر ، ثمر بخش تر و کم هزينه تر خواهند شد . در ک اين مطلب که "راه سبز" را بايد زندگي کرد در اذهان و دل مردم روشن تر مي شود مردم مي خواهند به نقطه اي برسند که به گفته ا ي کسي مجبور نباشد براي بيان عقيده ي خود جانش را بدهد تجربه ي سي سال قبل تکرار نمي شود و مردم يک اشتباه را دو بار تکرار نمي کنند . مردم مي فهمند تشکيل حزب و دسته و سازمان براي رسيدن به آرمانها و ارزشهاي مقدس کاري بيهوده است . ما به همان شبکه هاي خود جوش و فعال اجتماعي نياز داريم . شبکه هايي که نه مي توان انها را منحل کرد و نه مي توان پيام شان را سانسور نمود . اين فرايند سرعت انقلاب را ندارد ولي نتايجش ماندگارتر و هزينه هايش کمتر است . به نقطه اي مي رسيم که مي فهميم شايد از همان اول هم " دشمن " ي وجود نداشته ، دشمن اصلي ما جهل ما بي صداقتي هايمان بوده . بنابراين رفتارمان هم نبايد به گونه اي باشد که برادران و دوستان ترسيده ي ما گمان ببرند که با دشمن روبرو هستند . نگران نباشيم در خانه دعوايي شده ، شيشه اي شکسته و خوني از چهره ي معصومي ريخته . تمام اينها قابل جبران است فقط جلوي ضرر وزيان بيشتر را بگيريم ، مراقب باشيم خونهاي مقدس ريخته شده ما را به دوزخ انتقام و تلافي نکشاند بلکه اين خونها بايد ما را به انديشه ي روشني برساند که تا بار ديگر به "مرده باد و زنده باد " نيافتيم و با با شعار "مرگ بر .... " مرگ را به دنبال خود نکشانيم . به روشني مي توان ديد که اگر خداي نا خواسته آن شعارها ي تند و آن حرکت هاي کور به ثمر مي داد ،ديکتاتوري ديگري به ظهور مي رسيد . سر انجام هر انقلابي بهتر از چيزي نخواهد بود که در " مزرعه ي حيوانات " جورج اورل رخ داد . يادمان باشد هر انقلابي اول بچه هاي خود را مي خورد و به راستي کدام انقلابي را سراغ داريد که قبل از آگاهي خلق خويش به پيروزي برسد و براي تداوم حيات خويش به ديکتاتوري ديگري دست نزند ؟
دوست دارم حسن ختام اين نوشته را به جمله ي معروف و زيباي
پيامبر خودمان زرتشت اشاره کنم
که :
" براي جنگ با تاريکي شمشير نکش چراغي روشن كن