• وبلاگ : نوشته هاي حامد عبداللهي
  • يادداشت : نامه سروش به رهبر و پاسخ آن
  • نظرات : 48 خصوصي ، 457 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + احد 

    از نظر فلسفه اجتماعي نه‌تنها اعتقاد به خدا پذيرش حکومت مطلقه افراد نيست و حاکم در مقابل مردم مسووليت دارد، بلکه از نظر اين فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسوول مي‌سازد و افراد را ذي‌حق مي‌کند و استيفاي حقوق را يک وظيفه لازم شرعي معرفي مي‌کند... در نوشته‌هاي خود تصريح کرده‌ام که... هر مقام غير معصومي که در وضع غيرقابل ا نتقاد قرار گيرد هم براي خودش خطر است و هم براي اسلام.

    منبع: دكتر مرتضي مطهري، انديشه سياسي آيت‌الله مطهري . ص189

    پاسخ

    احد خان! جالب است که بي مطالعه و بدون مراجعه به متن اصلي، فريب آن آدم شياد را خورده اي و سخنان شهيد را تکه تکه آورده اي. براي نمونه دو تکه از مطلب کنار هم آورده شده که هر کدام از کتابي جداگانه بوده و مربوط به يک بحث متفاوت که براي روشن شدنت هر دو مطلب را با نشاني مي‌آورم: از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتيجه اعتقاد به خدا پذيرش حكومت مطلقه افراد نيست و حاكم در مقابل مردم مسؤوليّت دارد، بلكه از نظر اين فلسفه، تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول مى‏سازد و افراد را ذى حقّ مى‏كند و استيفاى حقوق را يك وظيفه لازم شرعى معرّفى مى‏كند. امير المؤمنين پيشواى سياسى و اجتماعى و امام معصوم و برگزيده حضرت حقّ در گيرودار صفّين با مردم سخن گفت و فرمود: امّا بعد، فقد جعل اللّه سبحانه لى عليكم حقّا بولاية امركم، و لكم علىّ من الحقّ مثل الّذى لى عليكم ... لايجرى لاحد الّا جرى عليه، و لا يجرى عليه الّا جرى له، و لو كان لاحدان يجرى له و لا يجرى عليه لكان ذلك خالصا للّه سبحانه دون خلقه، لقدرته على عباده و لعدله فى كلّ ماجرت عليه صروف قضائه .حقّ تعالى با حكومت من بر شما براى من حقّى بر شما قرار داده است و شما را همان اندازه حقّ بر عهده من است كه مرا بر عهده شماست. حقّ همواره دو طرفى است؛ كسى را بر ديگرى حقّى نيست مگر اينكه آن ديگرى را هم بر او حقّى است. و اگر كسى باشد كه بر ديگران حقّ دارد و ديگران بر او حقّى ندارند، او تنها خداست و آفريدگانش را چنين مزيّتى نيست، زيرا او بر بندگانش توانايى و قدرت دارد و قضاى گوناگون او جز بر عدالت جارى نمى‏گردد. يعنى حقّ، متبادل است؛ هر كس از آن بهره‏مند شد، مسؤوليّتى در مقابل خواهد داشت. از نظر اسلام، مفاهيم دينى هميشه مساوى آزادى بوده است، درست برعكس آنچه- طبق نقل آقاى دكتر صناعى- در غرب جريان داشته، يعنى اينكه مفاهيم دينى مساوى با اختناق اجتماعى بوده است. پرواضح است كه چنين روشى، جز گريزاندن افراد از دين و سوق دادن ايشان به سوى ماترياليسم و ضدّيت با مذهب و خدا و هر چه رنگ خدايى دارد، محصولى نخواهد داشت.»/مجموعه ‏آثار استاد شهيد مطهرى ج‏1 (نارسائى مفاهيم اجتماعى و سياسى) ص : 553- 555/ . همچنين استاد در پاسخ به يک مسئله فقهي در باره زنان مي‌گويند: « مضمون اين حديث همان است كه مؤلف در ص 203 «محبوسيت زن» ناميده است. آرى به درستى معلوم نيست كه مؤلف طرفدار كدام فلسفه است؟ پاسخ شما كه سالها با او معاشر بوده‏ايد بهتر مى‏دانيد كه تابع چه فلسفه‏اى است؟ صهيونيستى؟ كمونيستى؟ و ... به هر حال ضد اسلامى..... اينجا لازم است تذكر دهم كه اگر من براى مدعاى خودم به چنين ادلّه‏اى از قبيل تفسير آيه جلباب، حديث «وَ يَرْكَبْنَ ذَواتُ الْفُروجِ السُّروجَ، وَ عِنْدَها تُشارِكُ الْمَرْأَةُ زَوْجَها فِى التّجارَةِ» و جمله‏هاى وصيتنامه كه هيچ فقيهى اينها را در عرصه فقه راه نداده است تمسّك مى‏كردم امثال شما چه به سر من مى‏آورديد؟! آيا نمى‏گفتيد اينهمه فقهاى عظيم الشأن آمده و رفته‏اند و اين احاديث و يا اين تفاسير را ديده‏اند و آنقدر قابل اعتنا ندانسته‏اند كه در بحثشان از اينها ياد كنند و تو براى مدعاى خودت مغرضانه به اين تفاسير متروك و احاديث مهجور و متروك و معرضٌ عنه متمسك مى‏شوى؟! شما خودتان انصاف دهيد، آيا اگر من چنين كارى كرده بودم مورد اعتراض شديد امثال شما نبودم؟ آيا تمسك به چنين چيزهايى دليل آن نيست كه ما نمى‏خواهيم تابع ادلّه باشيم: ما قبلًا به حكم يك عادت يا يك سليقه شخصى مدعايى را انتخاب كرده‏ايم و آنگاه با تشبّثات ضعيف مى‏خواهيم مدعاى خود را به كرسى بنشانيم. برعكس، شما كدام مسأله فقهى را سراغ داريد كه مانند اين مسأله در اين كتاب، مستدل اثبات شده باشد؟ پس بهتر بود به همان مصلحت انديشى‏ها قناعت مى‏كرديد و مسأله را از نظر فقهى مورد مناقشه قرار نمى‏داديد. در ميان علماى متأخر و معاصر، حضرت آية اللَّه حكيم دامت بركاته در رساله منهاج الصالحين چاپ نهم، كتاب النكاح، مسأله سوم، فتواى صريح دارند و وجه و كفين را صريحاً استثنا مى‏كنند. فراموش نكرده‏ام كه مؤلف نسبت به ايشان چه تعبيرى مى‏كرد. پاسخ من كه چنين چيزى يادم نيست. البته من برخى انتقادات داشته‏ام و در نوشته‏هاى خود هم تصريح كرده‏ام كه مراجع، فوق انتقاد به مفهوم صحيح اين كلمه نيستند، و معتقد بوده و هستم كه هر مقام غيرمعصومى كه در وضع غيرقابل انتقاد قرار گيرد، هم براى خودش خطر است و هم براى اسلام. البته تزكيه نفس نمى‏كنم (وَ ما ابَرِّئُ نَفْسى انَّ النَّفْسَ لَامّارَةٌ بِالسّوءِ) اما اين قدر مى‏دانم كه همواره زبان خود را از زشتگويى خصوصاً نسبت به طبقه مراجع، حتى نسبت به آنهايى كه از آنها به شخص من بدى رسيده است، حفظ كرده‏ام؛ ضمن اينكه مانند عوام فكر نمى‏كنم كه هر كه در طبقه مراجع قرار گرفت مورد عنايت خاص امام زمان (عج) است و مصون از خطا و گناه و فسق است. اگر چنين چيزى بود، شرط عدالت بلاموضوع بود. به هر حال من كه چنين چيزى يادم نيست و باور هم نمى‏كنم، ولى شما مى‏فرماييد كه فراموش نكرده‏ايد؛ اميدوارم اشتباه نكرده باشيد. به هر حال خدا فراموش نمى‏كند. عِلْمُها عِنْدَ رَبّى فى كِتابٍ لايُضِلُّ رَبّى وَ لا يَنْسى‏..( پاسخهاى استاد به نقدهايى بر كتاب مسأله حجاب و اخلاق جنسى) مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى، ج‏19، ص: 622. يک نکته هم اين که با شناخت کلي که از نويسنده کتاب "انديشه سياسي آيت الله مطهري" دارم بعيد است چنين کاري از جانب ايشان صورت گرفته باشد!