• وبلاگ : نوشته هاي حامد عبداللهي
  • يادداشت : نامه سروش به رهبر و پاسخ آن
  • نظرات : 48 خصوصي ، 457 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + بي نام و نشان 
    در دوشنبه تاريخي قم، از حلقوم اين قوم، فريادها برآمد اما باز هم قرآن را به رخ سربازان علي (ع) کشيدند. مجري مراسم مجلس ختم شيخ مرحوم که ديگر فکر اينجايش را نکرده بود، مدام به قاري قرآن مجلس ترحيم مي‌گفت؛ طولاني‌اش کن. چند سوره کوتاه هم بخوان!! من فکر کردم که در اين صفين واپسين، آيا باز هم وقتي قرآن روي نيزه رفت، اين بار مسلمين چه مي‌کنند. يکي فرياد زد: «قرآن ناطق علي است، رهبر حق سيدعلي است» ...اما برادر! در کنار علي، عايشه و طلحه و زبير و قطام و اسامه و ابن‌ملجم هم هستند. عجبا از اسامه. جناب اسامه که در جواني از طرف رسول خدا (ص) فرمانده سپاه مسلمين شده بود، از بيعت با علي (ع) فرار کرد!! بيچاره لابد خود را نخست‌وزير پيغمبر مي‌دانست! او نيز در جمل، وقتي زير تابوت کشته‌هاي ناکثين را گرفته بود، بوي باروت مي‌داد. بعدها وقتي خود درون تابوت رفت، آنها که زير تابوت اسامه را گرفته بودند، گمانم هست از حب اسامه، سياه نپوشيده بودند. قصه، قصه بغض علي بود. برادر! امروز هم مي‌خواهند از ما انتقام علي را بگيرند. خوني که در رگ حسين بن علي(ع) بود نيز در همين راه ريخته شد. اصلا مي‌داني «در عالم رازي هست که جز به بهاي خون فاش نمي‌شود». آويني راست مي‌گفت؛ «هر کس مي‌خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند».