يکي از جالب توجه ترين بخشهاي ميرات فرهنگي ايران زمين نوع نگرش به نيکي و بدي و سرچشمه آن است. پيشينيان خوب ميدانستند که تنها با نفي بدي (انسان بد) نمي توان کژي و تباهي را از ميان برد.
برخلاف تمدن يونان که بدي را زاييده خشم خداوندان ميدانستند در فرهنگ فارسي بدي و بلا نتيجه ي مستقيم کم خردي و يا نفي انديشه و آزمندي است. فردوسي در جاي ديگري چه خوب مي گويد :
به يزدان که ما گر خرد داشتيم * کجا اين سرانجام بد داشتيم ؟
به خدا اگر کمي عقل تو کله مان بود اين سرانجام بد و تباه بهره مان نميشد. اينکه يک جامعه نتيجه اعمال خود را به جاي خداوندان و يا ماوراء الطبيعه به خود و عملکرد خود نسبت دهد يک دستاورد بزرگ فکري و يک ميراث مهم فرهنگي است.
اين موضوع خيلي مهمي هست. چون دقيقا نگرش حقوقي و قضايي يک ملت را ميسازد. اينکه آيا هدف از نفي بدي بهتر شدن جامعه است يا انتقام گيري از مجرم ؟ چيزي که ميراث همسايگان عرب زبان ما بود.
هنوز کم نيستند ملتهايي که براي جبران خطاهاي خود و رهايي از شرايط سختي که خودشان (يا بي خرديشان) ساخته دست نياز به سوي مردگان و يا ماواء (جادو و خرافه) دراز ميکنند.
البته اشتباه نشود. ندامت از اشتباه و نيايش فرق دارد با انداختن گناه ناداني به گردن طبيعت و خدايان.
باز هم مي گويم : ارزشمند ترين دستاوردهاي يک ملت آنهايي است که در يک نسل بدست نمي آيند. اگرچه در يک نسل از بين بروند.