از نام ها درگذر که نام ها همه رنگند و لعاب؛درين گرگ و ميش حق و باطل اگرچه شاهراهي هويدا نيست،دست کم به دنبال کورسويي بايد بود شايد که قاف حقيقت رويي بنمايد و تشنگاش را اگر نه سيراب که اميدوار بسازد.
داني که خداوند نفرموده به جز حق
حق گوي و حق آغاز و حق انديش و حق آور
حرف بسيار است و چون خواستي که خود حقيقي مان باشيم بايد که اگر از تندي و حدت کلامم گردي بر خاطرت نشست مرا عفو کني و بر من ببخشايي که "دست ما کوتاه و خرماي معرفت بر نخيل!"