مختار : تا زماني که رهبران ديني با تکيه بر صندلي سياست به قدرت مطلقه مي رسند ، هيچ چيز درست نخواهد شد .اما متاسفانه تا اين حرف را مي زني با مردم فريبي مي گويند " دين از سياست جدا نيست " ولي يک نفر نيست بگويد " اما دليل نمي شود با استفاده ازاين شعار عالم ديني بر صندلي سياست تکيه بزند . اگر اينطور بود لابد يک آدم سياسي هم مي تواند در مسايل ديني دخالت کند و مثلا فتواي ديني بدهد !!!
حامد : برادر مختار سخن شما داراي نکات جالبي است!
رهبران ديني – صندلي سياست – قدرت مطلقه – دين از سياست جدا نيست – فتوا دادن آدم سياسي.
من از آخر شروع ميکنم. چه دليلي دارد که يک آدم سياسي فتوا بدهد؟ فتوا دادن يک کار تخصصي علمي است پس اگر آن آدم سياسي در اين زمينه تخصص داشته باشد که هيچ وگرنه کار غلطي است. دين از سياست جدا نيست چون جهانبيني ما اينگونه است و دين يک پديده تشريفاتي و رواني نيست بلکه برنامه زندگي است يعني نرمافزار درست زيستن براي به سعادت رسيدن در دنيا و آخرت. مسايل سياسي هم جدا از زيستن نيست و البته نقش عقل انسان هم در دين بسيار مهم است تا جايي که پيامبر دروني خوانده ميشود . ما قدرت مطلقه به جز خدا نداريم و البته انسانهايي هستند که ميخواهند به چنين قدرتي برسند و به قول امام که ميگفت رئيس جمهور آمريکا هم دنبال قدرت مطلق يعني خداست. اما اين افراد به ديکتاتوري و استبداد ميرسند و ستمگر ميشوند ما طبق قانون اساسي چنين قدرتي نداريم و شايد شما کلمه ولايت مطلقه فقيه را با واژه قدرت مطلق ، اشتباه گرفتي؟ کلمه مطلق در برابر کلمه مقيد است يعني چيزي که به قيدهايي محدود شده باشد اما مطلق يعني کامل و تمام بدون هيچ محدوديتي . کلمه مطلق هميشه در کنار کلمه قبلي معني ميدهد پس معني قدرت مطلق با ولايت مطلق فرق دارد. ولايت هم معناي مشخص البته طبقه بندي شدهاي دارد. ولايت در اصل مربوط به خداست که به دو دسته تکويني و تشريعي تقسيم ميشود يعني آفرينش و تصرف در جهان و نيز حق قانون گذاري . ولايت خدا محدوديتي ندارد و قدرت مطلق است البته خدا کار غير عاقلانه و يا محال انجام نميدهد . در مرحله بعد ولايت پيامبران و امامان است. اين معصومان ولايت تشريعي دارند و ميتوانند قانونگذاري کنند و گاه هم تصرفاتي در جهان انجام ميدهند اما اين ولايت، مطلق نيست يعني در چارچوب قوانين خداست و حق قانون گذاري جداگانه ندارند و فرق ديگر اين است که امام و پيامبر با اذن و اجازه خدا ميتوانند چنين کاري بکنند و از پيش خود قدرتي ندارند. اما در مرحله بعد به ولايت فقيه ميرسيم که متخصص امور تشريعي يعني قانون گذاري ديني است پس ولايت فقيه تنها در ولايت تشريعي است و در چارچوب قوانين خدا و پيامبر و امامان صورت ميگيرد اما اين که دايره دخالت فقيه در احکام ديني چه قدر است بين صاحب نظران اختلاف است و آنان با رعايت اخلاق و ادب به نقد ديدگاههاي هم ميپردازند. برخي معتقدند ولايت فقيه مقيد است يعني تنها در برخي امور است و برخي مانند امام خميني معتقدند مطلق است يعني در همه امور تشريعي که انسان در زندگي به آن نيازمند است جريان دارد . به عبارت ديگر همان طور که قرآن و پيامبر و امام در مسايلي چون جنگ، صلح، قضاوت و احکام شرعي عبادت نظر داشتند و عمل ميکردند يک فقيه جامعالشرايط هم براي سامان زندگي مومنانه بايد بر اساس قرآن و سنت و عقل ، فتوا داده و در صورت و جود شرايط، حکومت اسلامي تشکيل بدهد. بديهي است که يکي از اولين شرايط سياست ورزي خود آن فقيه است پس هر فقيهي نميتواند موسس يک حکومت باشد يا مقام سياسي داشته باشد. يکي ديگر از شرايط، مقبوليت است يعني مردم بايد بخواهند که طبق دينشان اين شخص به رهبري برسد البته براي تشخيص اين که چه کسي صلاحيت اين کار را دارد عدهاي از نخبگان به نمايندگي از مردم اين کار را انجام ميدهند. ضمن اين که ولايت فقيه هيچ گاه به اين معني نيست که ديگران در اداره کشور نقش مهمي نداشته باشند و نيز راه ورود به حوزه براي تحصيل باز است و روحاني شدن يک رشته موروثي يا طبقاتي نيست. پس حالا روشن شد رهبر ديني به معناي رهبري مسايل معنوي يا عبادي جدا از سياست نيست چون دين برنامه جامع و کامل درست زيستن است.