• وبلاگ : نوشته هاي حامد عبداللهي
  • يادداشت : وحدت هابيل و قابيل !
  • نظرات : 7 خصوصي ، 25 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + احمد 

    وحدت هابيل و قابيل

    اين را خودت نوشتي . مي داني هابيل و قابيل كه بودند ؟ قابيل كسي بود كه برادر خود را كشت . در اين حوادث اخير چه كسي با گلوله برادر خود را كشت ؟ اصلا فكر كردي حالا در ايران هابيل كيست و قابيل كيست ؟هابيل همين جوانهاي ميهنمان بودند كه كشته شدند هابيل همان محسن روح الميني بود و قابيل همين چماقداران ولايت . اصلا تو موقع نوشتن فكر هم مي كني چه مي نويسي ؟

    پاسخ

    برادر کشي تنها اين نيست که قابيل با بيل هابيل را بکشد! برادر کشي اين است که يک نفر به توهم اين که پيروز انتخابات است براي ارضاي شهوت قدرت و ديکتاتوري، هوادارانش را که براي آباداني کشور به او راي داده بودند به خيابان ها بکشاند و در برابر راي اکثريت و نظام قرار دهد. بارها گفته‌ام که در فتنه خون‌ها هدر مي‌رود و کسي هم از آن خوش‌حال نيست و از آن دفاع نمي‌کند. راستي اگر توهم قدرت اين بازندگان نبود اگر در مبارزات انتخاباتي، ادب و پس از انتخابات، اخلاقِ شکست داشتند از بيني کسي خون مي‌آمد؟ توهم بعدي هم اين است که فجايع پس از انتخابات را گردن نظام و ولايت و ولايت مداران مي‌گذارند و چه احمق هستند!‌ با کسي تعارف نداريم و با صداي بلند مي‌گوييم اگر حکم ولايت اين بود و اگر مسئله حفظ نظام مطرح بود يک نفرشان را هم زنده نمي‌گذاشتيم . اما يک مشت متوهم همه چيز باخته و رشکسته عقب مانده چه اهميتي دارند که کسي بخواهد در برابرشان بايستد؟ اين بدبخت ها امروز به مرده خوري کساني افتاده اند که قتلشان هم مشکوک است و براي کم نياوردن مرده تراشي هم مي‌کنند! راه سبز علفزار باز است بفرماييد...
    + علي 
    اصلا معلوم هست تو چي ميگي ؟ اول صحبت ، سخنان امام خميني را مي آوري و اينكه هر كس مي تواند نظر خود را بدهد و همه بايد انتقاد پذير باشند و هيچكس مطلق و مبرا از انتقاد نيست و همه بايد برادر باشند و طبق گفته امام هر دو جناح بنا به سليقه و روش خود براي خدمت به انقلاب فعاليت مي كنند . و در ادامه صحبتت انتقاد را توطئه مي نامي و يكي از جناحها را توطئه گر مي نامي و مي گويي كدام وحدت كدام برادري ؟ مي پرسي چرا نام امام را مي برند ؟ نقشه مي كشند كه به ولايت فقيه ضربه بزنند .به نقل از امام مي گويي هر دو جناح مي خواهند كشورشان مستقل باشد و بعد از طرف خودت مي گويي پيشقراولان لشكر بيگانه . يك جا مي گويي انتقاد خوب است و سازنده . اما تا كوچكترين انتقاد مي شود مي گويي توطئه . اصلا آقا حامد ما نمي دانيم انتقاد سازنده چگونه است . شما لطف بفرماييد من باب مثال يك انتقاد به عنوان مثال از خامنه اي بكن تا ما ياد بگيريم انتقاد چگونه است .
    پاسخ

    اگر عينک تعصب را از چشمانت برداري و اندکي در پاسخ حضرت امام و محتواي نامه اي که برايشان نوشته شده تامل کني همه چيز مشخص مي‌شود. يک فرد احساساتي نامه اي را عليه يکي از جناح ها به امام مي‌نويسد اما امام آن پاسخي را مي‌دهد که دوباره آن را بخوان. امام بر برادري تاکيد مي‌کند و اختلاف ها را اصولي نمي داند . حقيقت هم همين است . آن روز ها ميرحسين بسيج را مدرسه عشق مي‌دانست و چپ و راست در فکر بهتر اجرا کردن اصول انقلاب بودند و بر سر بهتر بودن روش هرجناح دعوا مي ‌کردند و انتقاد. اما به راستي آن چه که امروز شاهديم چيست؟ دولت مصطلحات دو پهلو در مسايل اقتصادي که نه هنري داشت و نه حتي وحدت نظر و مثلث اقتصاديش تا آخر به تفاهم نرسيد. در مسايل فرهنگي هم اسلام ستيزي و قداست زدايي و نظريه پردازي سکولار از رئيس دولت گرفته تا ديگر جيره خواران همه مطبوعات و رسانه ها را پر کرد و هنوز هم ادامه دارد. سرمستان قدرت يک روز مجلس را به گند مي‌کشيدند و يک روز نتوانستند دور يک ميز در شوراي شهر تهران همديگر را تحمل کنند . هاشمي عاليجناب سرخ‌پوش شد و از عباي شکلاتي خاتمي هم عبور کردند. دين را افيون خواندند و به امام زمان اهانت کردند . کاريکاتور امام و مصباح يزدي را منتشر کردند و امام علي و امام حسين را خشونت طلب خواندند . حالا پس از شکست مفتضحانه دوباره به ميدان آمدند تا احمدي نژاد نباشد. غضنفرخان کروبي را دوره گرفتند تا گل نزند و خاتمي را حذف کردند تا هزينه شکست را بالا ببرند و مير حسين را از غار نقاشي هايش بيرون کشيدند و بيچاره را چنان دچار توهم کردند که اميدي به شفايش نيست. به راستي زير سوال بردن انتخابات و متهم کردن نظام با همراهي بي‌بي سي و صداي آمريکا و اسرائيل، انتقاد سازنده است يا اختلاف سطحي؟! بيانيه دادن پس از بيانات رهبري و درگير ساختن مردم با هم خدمت به نظام است يا نوکري ذليلانه و حقيرانه اجنبي ؟ زير سوال بردن جمهوريت نظام با بهانه‌هاي کودکانه و جرزني کوتوله هاي سياست باز ، خدمت به مردم است يا سوار شدن بر گرده مردم براي رسيدن به قدرت؟ راستي اگر چنين جسارت‌هايي در زمان امام پيش آمده بود آيا امام دودمان اين‌ها را به باد نمي‌داد؟‌ مگر فراموش کرده‌ايم عتاب امام به رئيس جمهور وقت (‌آيت الله خامنه‌اي‌) در باره ولايت فقيه و عذر خواهي وي از امام را؟ مگر فراموش کرده ايم نهيب خميني کبير به نخست وزير را که اگر نامه عذر خواهي ميرحسين نبود الان در پاريس داشت چهره زنانه بني صدر را نقاشي مي‌کرد! اما گفتي انتقاد کنم . باشد : رهبرا مي دانيم و مي‌دانيد اگر اين سياست بازي ها و عبور از اصول انقلاب در زمان رهبر فقيد اتفاق مي‌افتاد يک لحظه ترديد باقي نمي ماند و داستان شريعتمداري و بني صدر و منتظري تکرار مي‌شد. رهبرا! امام اين همه را با اتکال به قدرت لايزال الهي و به پشتيباني ملت انجام مي‌داد و هيچ‌گاه از عملکرد خويش نادم نشد و با دلي آرام و قلبي مطمئن از بين مارفت. رهبرا‌ !‌چرا اين سران فتنه از همان ابتدا بازداشت و محاکمه و مجازات نشدند تا مردم يک بار ديگر خشم انقلابي امام را به ياد بياورند؟ چرا تا اين حد گذشت و عفو؟ چرا پايان محاکمات دستگير شدگان دست چندمي همچون دادگاه عبدالله نوري ها و کرباسچي ها خواهد شد؟ رهبرا نکند به ايمان فرزندان بسيجيت به ولايت، ترديد داريد؟ نکند ما دلتان را قرص نکرده‌ايم؟ نکند اهل کوفه شديم؟...
    + مختار 

    وقتي شريعتي با آن همه نبوغ و پشتكار و مطالعه چند صفحه اسلام شناسي نوشت استاد مطهري با آن همه بلند نظري( چون بلاخره تربيت شده ي حوزه بود ) بعد از آنكه دچار اختلاف شدند برگشت به دكتر شريعتي با لحني تمسخر آميز گفت « تو برو آمپولت رو بزن دكتر تو را چه كار با اسلام شناسي ؟»

    واويلا به زماني كه يك نفر خارج از خلعت عبا و عمامه بخواهد فتواي ديني بدهد ! معمم ها خشتكش را در مي آورند !

    برادر من درست فكر كن !

    تا به حال يك نفر جواب اين جمله ي ساده ي سروش رو نداده كه

    بابا ... !!! فهم ديني با خود دين فرق داره و ... درسته كه دين يك امر مطلق و لا يتغير و مقدسه ولي فهم ديني در زمانها و مكانها ي مختلف توسط افراد مختلف ، متفاوته و... فهم ديني متناسب با آگاهي بشر از علوم ديگه رو به تكامله و ... علم كلام نمي تونه همه جا شبهات رو پاسخ بده و ... و اينكه به دليل ساختار پوسيده ي حوزه هاي علميه دين وسيله اي شده براي نان و نام عده اي

    حوزه رفته كه ديگر هيچ كس حق ندارد سر اين سفره بشيند و اينجور شد كه دين به دكاني تنزل پيدا كرد در جهت منافع آقايان !

    و همينطور شعار دين از سياست جدا نيست وسيله اي كه ان هدف را توجيه كند !

    بعله خبر داريم !!! با جمع آوري علوم انساني از دانشگاه ها

    بعد از چند سال چشممان به روان شناس آخوند ! جامعه شناس آخوند ! هم روشن مي شود .

    بعد از چند سال ديگر لابد مي گويند دين از صنايع و تكنولوژي هم جدا نيست ! بعد هم مهندس آخوند و الي آخر ...

    مثلث تيغ و تسبيح و طلا ( زور و زر و تزوير ) كه ترسيم هندسي

    جامعه شناسي شريعتي در جوامع عقب افتاده ي جهان سوم هست ، هنوز كارايي خودش را دارد . آن تيغ تيز تر و آن زر انباشته تر و آن تزوير كارامد تر ، استبداد مي آورد استثمار مي كند و استحمار مي كند . تيغ و تسبيح و طلا در يك دگر ديسي و به صورتي جهشي ، به شكل مدرن ِ : سپاه و بورس و سيما

    در آمده كه در ولايت مطلقه ي فقيه ذوب مي شوند

    و بار ديگر : پدر و پسر روح القدس / آشتو بخور هيچي نپرس !!!

    پاسخ

    براي من دشوار نيست که تشخيص دهم يک نفر خودش را در پشت چند اسم پنهان کند و از اين شاخ به آن شاخ بپرد بلکه افتخار پاسخ‌گويي بيابد اما حرجي نيست ...مرحوم شريعتي شايد اسلام شناس قدري نبود اما درد دين داشت و بر روحانيت خفته و اسير کوتاه‌بيني‌ها مي‌تازيد که چرا عليه طاغوت نمي‌شورند و خطر امربه معروف و نهي از منکر را همچون امام حسين به جان نمي‌خرند و البته به دلايلي در تشخيص مباني ديني و معرفتي اشکالاتي داشت اما نقش ادبيات شريعتي در زمينه‌سازي انقلاب، بي‌بديل بود زماني که چپ‌ها از جامعه کمونيستي و غرب‌گراها از جامعه سرمايه داري قلمفرسايي مي‌کردند شيريني و شيوايي قلم او بود که مي‌تاخت و مي‌برد. او سرانجام به اشتباهات و تناقضات خود نيز پي برد و وصيت کرد که اصلاح شود ... دين هم يک مجموعه بسيط و قالب گيري شده نيست که در يک تابلو بنويسند و از جايي آويزانش کنند . دين برنامه زندگي سعادتمندانه است و براي همين است که قرآن در جزيرة العرب از انسان دعوت مي‌کند که به کرات ديگر و کهکشان‌ها قدم بگذارد. آن چه که در هر زمان و مکان اين امکان را فراهم مي‌کند که انسان برنامه روز خود را از دين برگيرد توجه به عنصر عقل و استدلال است که در قالب يک رشته علمي و پر بها صورت مي‌گيرد که اجتهاد نام دارد. البته اجتهاد يک روش علمي است و ضوابط خود را دارد و هيچ نسبتي با نسبي گرايي و از روي شکم و هوا حرف زدن ندارد. اين که باجملات عوام‌‌فريبانه فهم دين را به تعداد افراد گسترش دهيم و کارآمدي قانون‌گذاري ديني را از بين ببريم تا هر کس هر چه خواست از خداي شخصي و دين انفرادي‌اش که مانند يک بت يا مجسمه مريم در کليساي ذهنش اسير کرده حرفي در بياورد و سپس دين را در مسايل صوفي گرايانه و اخلاق آن هم از نوع نسبي محدود کنيم و دانش و سياست را از ساحت دين دور کنيم و بعد زيرآب وحي را بزنيم و آن را تجربه شاعرانه پيامبر بدانيم و احکام سياسي و اجتماعي و حقوقي قرآن را ناظر به جامعه عربي حجاز و برداشت شخصي محمد بخوانيم و لابد کم کم خودمان به شهود برسيم و وحي صادر کنيم و دين دربياوريم و . و . و . و هيچ ربطي به دين خدا ندارد و اگر مردم عاقل باشند و اهل بينش و دانش، کسي نمي‌تواند با نام دين يا نان ثروت يا بار دانش بر گرده‌شان سوار شود. در ضمن ، کسي هم نگفته سياست از ديانت جدا نيست؛ جمله شهيد مدرس اين است :‌سياست ما عين ديانت ما است.خوب است به جاي پرستيدن مکتب عقده‌افزاي سروش،‌ به دلايل عقب ماندگي جهان سوم بيانديشي و بداني روزگاري از مکتب امام صادق عليه السلام مفسر و متکلم و فقيه و منجم و شيمي‌دان و رياضي‌دان فارغ‌التحصيل مي‌شد . مکتبي که به اوج تمدن اسلامي رسيد و ابوعلي سينا و ابوريحان و رازي و ... تربيت کرد و از آن روز، سياه بختي آمد که دانش را به تاراج بردند و روزي تفاله آن را به ما دادند. به ما ياد دادند که اگر دانش مي‌خواهيد دانشگاه برويد و اگر دين مي‌خواهيد حوزه! اين شد که به جاي ابو علي سينا پزشک بي‌نماز تربيت کرديم و آخوند بي‌درد! حالا پس از اين همه قرن سلطنت و طاغوت ، نوري درخشيد و ولايت فقيه از دل مردم و رجال دين برخاست تا به استعمار و دست نشاندهاي آن نه بگويد، يک مشت عقده‌اي جمع شده‌اند و اراجيف شاه را تکرار مي‌کنند که روحانيت را ارتجاع سياه مي‌خواند. او که گور خودش را کند اين بي‌ريشه‌ها هم جلبکي بيش نيستند.
    + مختار 

    از مختار به حامد

    مطالبي كه ذكر كردي در باب ولايت فقيه كاملتر و جامع ترش را بچه دانشجوها هم فول آبند . سروش مادر مرده ي بي عرضه ...(( بي عرضه از آن جهت كه طي دو دهه نتو نست براي حرف علمي خودش ، با يه كم زبل بازي و زرنگ بازي

    «از نوع احمدي نژادي !!!» در عالم سياست

    در محفل رجال سياسي طرفدار گردن كلفتي پيدا كنه ) خيلي قشنگ جوابش رو داده كه مصباح يزدي ها و آملي ها لاريجاني ها و خيلي هاي بزرگتر از من و تو هم نتونستن جوابش رو بدن كه احتمالن همشونو خوندي و در جريان هستي .

    ولي در باب مطلبي كه طرح كردم ،

    شما گفتي فتوي دادن يك كار علمي است ؟!!!

    مگر سياست غير علمي است كه هر ننه قمري بتواند نظريه پردازي كند و در حيطه اش وارد شود ؟ گفتي چه دليلي دارديك آدم سياسي فتوي دهد ؟ من مي گويم چه دليلي دارد آخوند كار سياسي كند ؟ بعله دين از سياست جدا نيست اين را همه مي دانند ولي : جهان چون چشم و خال و خط و ابروست / كه هر چيزي به جاي خويش نيكوست .

    آخوند سر جاي خودش ، آدم سياسي سر جاي خودش !

    در يك جامعه مسائل بهداشتي و آموزشي و فرهنگي و اقتصادي نيز از هم جدا نيستند ، ولي آيا دليل مي شود معلم نسخه بپيچد و دكتر در سياست گذاري هاي كلان اقتصادي و فرهنگي مداخله كند ؟

    البته خيلي هم در مملكت ما عجيب نيست و خيلي هم به نظر منطقي مي آيد !!! و به قول آن آذري شيرين زبان هنوز نفهميده ايم « كي رو كجا بزاريم !!!»

    پاسخ

    تفکر نه با گردن‌کلفتي رضا خان جا ميوفته نه با فحاشي سروش! ما که از سروش يک حرف منطقي اصولي و معتبر نخوانديم و نشنيديم چه برسه کسي نتونه جواب بده. هر کدوم از بزرگان هم که خواستن از اين منجلاب خوددرگيري نجاتش بدن و بهش بگن که همه بچه دانشجو نيستن که با شعر و ادبيات گول بخورن، همون جوابهاي بي‌ادبانه و عقده‌اي رو داد که همه خوندن . کسي که تا به حال حاضر نشده در يک مناظره علمي شرکت کنه و گرفتار نخوت انباشت جملات ادبي شده اصلا در حدي نيست که حتي دبيرستاني‌ها بهش اهميت بدن چه برسه به دانشجويان و استادان . اما در باره ننه قمر شما گويا بايد دوباره و بلند تر بگويم که معلوم است کار هر کس نيست خرمن کوفتن / گاو نر مي‌خواهد و مرد کهن. البته علم سياست با سياست‌مداري فرق دارد همان‌طور که فقه سياسي با فقيه سياستمدار، دوتااست. مدرس . فضل الله نوري و بهبهاني و کاشاني و طالقاني و خميني و ... همه از رجال سياسي بودند چه بخواهي و چه نخواهي و همه عمامه به سر چه بخواهي چه نخواهي . يک پزشک هم ممکن است سياستمدار باشد چه رسد به رجل ديني که بخشي از مباني علمي‌اش درباره سياست است . سياست مردان خودش را دارد که از نظر علمي ممکن است دانش‌آموخته سياست نباشند و غالبا اين گونه است و کم‌تر سياست‌مداري است که سياست خوانده باشد. چيزي که در کشور ما عجيب است اما عادي شده همين است که هر کس در باره هرچيزي نظر مي‌دهد و طبيعي است که سوتي هم مي‌دهد.
    + حامد 

    مختار : تا زماني که رهبران ديني با تکيه بر صندلي سياست به قدرت مطلقه مي رسند ، هيچ چيز درست نخواهد شد .اما متاسفانه تا اين حرف را مي زني با مردم فريبي مي گويند " دين از سياست جدا نيست " ولي يک نفر نيست بگويد " اما دليل نمي شود با استفاده ازاين شعار عالم ديني بر صندلي سياست تکيه بزند . اگر اينطور بود لابد يک آدم سياسي هم مي تواند در مسايل ديني دخالت کند و مثلا فتواي ديني بدهد !!!

    حامد : برادر مختار سخن شما داراي نکات جالبي است!

    رهبران ديني – صندلي سياست – قدرت مطلقه – دين از سياست جدا نيست – فتوا دادن آدم سياسي.

    من از آخر شروع مي‌کنم. چه دليلي دارد که يک آدم سياسي فتوا بدهد؟ فتوا دادن يک کار تخصصي علمي است پس اگر آن آدم سياسي در اين زمينه تخصص داشته باشد که هيچ وگرنه کار غلطي است. دين از سياست جدا نيست چون جهان‌بيني ما اين‌گونه است و دين يک پديده تشريفاتي و رواني نيست بل‌که برنامه زندگي است يعني نرم‌افزار درست زيستن براي به سعادت رسيدن در دنيا و آخرت. مسايل سياسي هم جدا از زيستن نيست و البته نقش عقل انسان هم در دين بسيار مهم است تا جايي که پيامبر دروني خوانده مي‌شود . ما قدرت مطلقه به جز خدا نداريم و البته انسان‌هايي هستند که مي‌خواهند به چنين قدرتي برسند و به قول امام که مي‌گفت رئيس جمهور آمريکا هم دنبال قدرت مطلق يعني خداست. اما اين افراد به ديکتاتوري و استبداد مي‌رسند و ستمگر مي‌شوند ما طبق قانون اساسي چنين قدرتي نداريم و شايد شما کلمه ولايت مطلقه فقيه را با واژه قدرت مطلق ، اشتباه گرفتي؟ کلمه مطلق در برابر کلمه مقيد است يعني چيزي که به قيد‌هايي محدود شده باشد اما مطلق يعني کامل و تمام بدون هيچ محدوديتي . کلمه مطلق هميشه در کنار کلمه قبلي معني مي‌دهد پس معني قدرت مطلق با ولايت مطلق فرق دارد. ولايت هم معناي مشخص البته طبقه بندي شده‌اي دارد. ولايت در اصل مربوط به خداست که به دو دسته تکويني و تشريعي تقسيم مي‌شود يعني آفرينش و تصرف در جهان و نيز حق قانون گذاري . ولايت خدا محدوديتي ندارد و قدرت مطلق است البته خدا کار غير عاقلانه و يا محال انجام نمي‌دهد . در مرحله بعد ولايت پيامبران و امامان است. اين معصومان ولايت تشريعي دارند و مي‌توانند قانون‌گذاري کنند و گاه هم تصرفاتي در جهان انجام مي‌دهند اما اين ولايت، مطلق نيست يعني در چارچوب قوانين خداست و حق قانون گذاري جداگانه ندارند و فرق ديگر اين است که امام و پيامبر با اذن و اجازه خدا مي‌توانند چنين کاري بکنند و از پيش خود قدرتي ندارند. اما در مرحله بعد به ولايت فقيه مي‌رسيم که متخصص امور تشريعي يعني قانون گذاري ديني است پس ولايت فقيه تنها در ولايت تشريعي است و در چارچوب قوانين خدا و پيامبر و امامان صورت مي‌گيرد اما اين که دايره دخالت فقيه در احکام ديني چه قدر است بين صاحب نظران اختلاف است و آنان با رعايت اخلاق و ادب به نقد ديدگاه‌هاي هم مي‌پردازند. برخي معتقدند ولايت فقيه مقيد است يعني تنها در برخي امور است و برخي مانند امام خميني معتقدند مطلق است يعني در همه امور تشريعي که انسان در زندگي به آن نيازمند است جريان دارد . به عبارت ديگر همان طور که قرآن و پيامبر و امام در مسايلي چون جنگ، صلح، قضاوت و احکام شرعي عبادت نظر داشتند و عمل مي‌کردند يک فقيه جامع‌الشرايط هم براي سامان زندگي مومنانه بايد بر اساس قرآن و سنت و عقل ، فتوا داده و در صورت و جود شرايط، حکومت اسلامي تشکيل بدهد. بديهي است که يکي از اولين شرايط سياست ورزي خود آن فقيه است پس هر فقيهي نمي‌تواند موسس يک حکومت باشد يا مقام سياسي داشته باشد. يکي ديگر از شرايط، مقبوليت است يعني مردم بايد بخواهند که طبق دين‌شان اين شخص به رهبري برسد البته براي تشخيص اين که چه کسي صلاحيت اين کار را دارد عده‌اي از نخبگان به نمايندگي از مردم اين کار را انجام مي‌دهند. ضمن اين که ولايت فقيه هيچ گاه به اين معني نيست که ديگران در اداره کشور نقش مهمي نداشته باشند و نيز راه ورود به حوزه براي تحصيل باز است و روحاني شدن يک رشته موروثي يا طبقاتي نيست. پس حالا روشن شد رهبر ديني به معناي رهبري مسايل معنوي يا عبادي جدا از سياست نيست چون دين برنامه جامع و کامل درست زيستن است.

    + ميلاد 

    ديپلماسي ايراني؟!

    برخي از دوستان ميگن سوراخ صندوق راي تنگ ديپلماسي ازش رد نميشه!!!

    در باره مسلمون بودنت كه شك دارم چون اگه مسلمون بودي كه اموال مردم و اتيش نميزدي!!!جاي فكر داره؟!!!

    چه فرقي ميكند قران روي نيزه يا عكس امام

    ابوموسي هاي زمانه در فكر فتنه و براندازي!!!

    ما توانستيم

    پاسخ

    اي کاش به جاي آن که زود قضاوت کني ابتدا مطالعه مي‌کردي . لينک که داده بنده خدا!
    + مختار 

    عجبا !!!

    شما در اين پست جالب توجه خودتان جواب خودتان را داده ايد

    اگر واقعا معتقديد اختلاف نظر باعث رشد مي شود پس چرا عقيده ي مخالف را تحمل نكرديد ؟

    مگر سروش مادر مرده ي يك لا قبا بروي شقيقه ي تان اسلحه گذاشته بود ؟ آن مرزي را كه گفتي كي مي خواهد بكشد لابد خودتان ؟؟؟

    در ضمن در كامنت قبلي خوشحال مي شوم تو ضيحي هم در ارتباط با ژاراگراف آخر بدهيد :

    ـــــــــــــــــــــــ منظورم اينه :

    تا زماني که رهبران ديني با تکيه بر صندلي سياست به قدرت مطلقه مي رسند ، هيچ چيز درست نخواهد شد .اما متاسفانه تا اين حرف را مي زني با مردم فريبي مي گويند " دين از سياست جدا نيست " ولي يک نفر نيست بگويد " اما دليل نمي شود با استفاده ازاين شعار عالم ديني بر صندلي سياست تکيه بزند . اگر اينطور بود لابد يک آدم سياسي هم مي تواند در مسايل ديني دخالت کند و مثلا فتواي ديني بدهد !!!

    پست الكترونيكي نشاني سايت

    پاسخ

    آقا مختار عزيز! متوجه نظرت نشدم که کجا جواب خودم را داده‌ام کاش واضح‌تر مي‌نوشتي.اختلاف نظر هم طبيعي است و لازم براي رشد جامعه البته اهل نظر خودشان بهتر مي‌دانند که کجا درپي دانش‌افزايي هستند و کجا کسي مي‌خواهد عقده‌گشايي و خودنمايي کند. يکي از نشانه‌هاي عبور از مرز، منطقي حرف نزدن و مغالطه کردن است و ديگر تغيير مواضع و به اصطلاح از اين شاخ به آن شاخ پريدن و ديگري حاضر نشدن به مناظره و بحث رودرو و ديگري خروج از مباني علمي و عوام‌فريبانه حرف زدن همچنين عدم رعايت انصاف و بي‌حرمتي .اگر افراد بر سر اصول مشترک باشند و در باره روش‌ها بحث کنند که همه در يک خط محسوب مي‌شوند و اگر در باره اصول هم بحث کنند و با رعايت مسايلي که گفتم مشکلي پيش نمي‌آيد و نيازي به عربده کشي و عصبانيت و عصبيت ندارد. در مورد قسمت آخر مطلب شما هم راستش گاهي فکر مي‌کنم مطالب دوستان آنقدر واضح است که نياز به توضيح و پاسخ ندارد گاهي هم واقعا براي پاسخ گرفتن مطرح نشده و جواب دادن مشکلي را حل نخواهد کرد. به هرحال چشم ، نظرم را عرض مي‌کنم در بخش جداگانه.
    + ؟ 

    دوستان فريب نخوريد

    آقاياني که الان رهبران جنبش سبز هستند همانهايي هستند که در دهه ي شصت دقيقا همين کارها را کردند يعني ايجاد يک ديکتاتوري و جو خفقان . جوانهاي مردم را از دم تيغ گذراندند و به دختر هاي جوان در شب قبل از اعدام تجاوز کردند

    آنهم به خاطر اينکه در فضاي سياسي بعد از انقلاب به چند تا گروه چپ چند صندلي به مجلس ندهند و خودشان تنها ميوه چينان انقلاب باشند . . انقلابي که براي پيروزي آن همه ي مردم و همه ي گروهها زحمت کشيده و خون دل خورده بودند . حداقل اين بود که در برابر جنايات دهه ي شصت سکوت کردند وراضي به آن جنايتها شدند . طي دو سال با شدت فاز تبليغاتي گروههاي چپ را سرکوب کردند تا جايي که چند جوان به خاطر فروش کتاب و روزنامه کشته شدند و با ادامه ي اين سرکوب گري ها آن گروهها را به فاز نظامي سوق دادند و تازه بهانه به دستشان افتاد و شروع به قتل و عام جوانهاي مردم نمودند . همين آقايان مير دامادي و نبوي و شمس الواعظين و اکبر گنجي و خيلي هاي ديگه آن زمان براي رسيدن به قدرت کلي جنايت کردند . و جالب اينکه بعد از سي سال دارند تقاص همان کارها را پس مي دهند . دوستان عزيز فريب نخوريد انقلاب چاره ساز نيست

    با انقلاب کردن و تظاهرات اتفاق خاصي نمي افتد . از شما نردباني درست مي کنند و خود را به اهدافشان مي رسانند و بعد هم شما را زير پا له مي کنند . اين اتفاق بارها تکرار شده . روحانيون مبارز شايد مقداري دمکرات تر باشد ولي از همان قماشي هستند که مدتها در برابر اين همه جنايت سکوت کردند و حتا به هواداري پرداختند . باز همان آش و همان کاسه مي شود . به محض آنکه قدرت را در دست بگيرند صداي مخالفي را تحمل نمي کنند و انتقاد پذير نيستند

    در اين مملکت تا زماني که عمامه و تاج ،( يعني چيزهايي که بالاي سر مي گذارند تا بر همه تفوق و برتري داشته باشند و با آن مردم را مرعوب کنند و فريب بدهند که صد البته عمامه مخرب تر هست چون اگر با آن مخالفت کردي با خدا و ÷يامبر مخالفت مي کني و خون تو حلال ! ) وجود دارد ، تا زماني که رهبران ديني با تکيه بر صندلي سياست به قدرت مطلقه مي رسند ، هيچ چيز درست نخواهد شد .اما متاسفانه تا اين حرف را مي زني با مردم فريبي مي گويند " دين از سياست جدا نيست " ولي يک نفر نيست بگويد " اما دليل نمي شود با استفاده ازاين شعار عالم ديني بر صندلي سياست تکيه بزند . اگر اينطور بود لابد يک آدم سياسي هم مي تواند در مسايل ديني دخالت کند و مثلا فتواي ديني بدهد !!!

    من مسلمونم يا ايراني؟
    + مجيد امام جمعه 

    نه ميلاد جان من هنوز هستم ولي حامد جان مثل اينكه مرد يك مناضره ي علمي نبودند من تلاشمو كردم ولي ايشان حتا نگفت كه تا حالا كدوم يكي از آثار سروش رو خونده كه لا اقل روي همون بحث كنيم. من كه باورم نمي شه حامد جان با اين همه انتقادي كه مطرح كرده حتا يه كتاب از سروش رو نخونده باشه !!!

    شما چي ؟

    باورت مي شه !!!!!!!!!!

    جنبش سبز علوي هم كه جعلي بودنش رو همه فهميدن

    اين هم يه سرقت ناموفق بود مثل همه ي سرقتهايي كه تا به حال جناح متخلق به اخلاق الله داشته پس دلتون رو به اون خوش نكنين

    در ضمن شما بايد اين مطلب رو در ك كني كه اگه يه نفر مياد از يه پيغمبر ديگه يه روايت مياره معنيش اين نيست كه به ساير پيامبران بي اعتنايي كرده شما مي توني به مسلمون بودن خودت ببالي ولي در عين حال از بودا و مسيح و زرتشت هم جملاتي رو ذكر كني . اين تنگ نظري ها از مسلمونها بعيده كه همه مي دونيم با همه ي اديان در تاريخ در صلح و صفا و همكاري زندگي

    كرده اند

    در ضمن حامد جان چي شده اين همه پر كار شدي ؟

    چرا تند تند مطلب ميار ي ؟ پدر صلواتي پياده شو با هم بريم نكنه هول برت داشته ؟

     <      1   2