سید حسن خمینی

نوه آقاجون!

 

همه ما خاطرات زیبایی از دوران کودکی و مهربانی پدربزرگ هایمان داریم به ویژه اگر پدربزرگمان اهل علم بوده باشد یا از بزرگان و برجستگان که در این صورت ، توجه دیگران به این شخصیت در خاطرمان باقی می ماند و همیشه احساس جالبی نسبت به آن دوران داریم.
البته یکی از آسیب های بزرگ زاده بودن این است که شاید نتوان در شأن این بزرگی ، بزرگ بود و ماند و شیطنت ها کار دست آدم بدهند.
نوه و نتیجه بزرگ بودن جای خود دارد که گاه «پسر کو ندارد نشان از پدر» ! و « از فضل پدر تو را چه حاصل» !؟
گاه در دوران فتنه ، بزرگان می لغزند چه رسد به بزرگ زادگان! بزرگ زاده ای چون بهشتی را می بینی که در کانون فتنه گرفتار است و پسر نوح می خوانندش که آن پدر مظلوم کجا و این پسر محکوم کجا؟
بزرگ زاده ای دیگر چون علی آقای مطهری که به فراخور زمان، سیاست می تابد و یک روز در صف حامیان ریاست جمهوری احمدی نژاد است و شبی صف شکن منتقدان نق زن!
تو گویی یا اهل سیاست نبوده که رنگ سخنش متغیر است یا محتمل آن چه قرار بوده بشود نشده و حساب با کتاب دو گانه شده!
وآن دیگری که در دیار فرنگ بریطانیای کبیر در پی بیل و پیل است تا به غفلت نخورد!
باری! مرحوم حاج احمد آقا علیه الرحمه پس از ارتحال اخوی بزرگ تر حاج آقا مصطفی قدس سره که امید اسلام بود ، همه عمر و توان را وقف پیر مراد خویش ، حضرت روح الله اعلی الله مقامه کرد و پس از او نیز گرچه دل شکسته اما عزیز زیست و نه ساده لوحان را از رنج رهانید نه فرصت طلبان را به گنج وا نهاد .
همو که رنج نامه نوشت و شماتت کرد و وصیت نامه نوشت و حمایت!
او خود یادگار امام بود اما یادگار پدر را که ولایت فقیه بود پاس داشت و شاگرد خلف پدر را در کسوت ولایت ستود تا جهان بداند خمینی که بود و چه کرد!
اما دیری نپایید که این همه خاطره شد و اندک خرسندی امت امام که به سیمای فرزندش دل خوش بود به سوگمندی نشست و حاج احمد آقا رحل اقامت به دیار دوست افکند و دیگر چشمان نگرانش که در جماران بر جمال یار می دوخت و پس از او سوخت، بی فروغ شد.
اکنون در حرم خمینی چشمهای گریان در پی دیدار تصویری بود که بویی از خمینی داشته باشد. سید حسن کسی بود که عکس های کودکی اش را مردم دیده بودند اما نمی دانستند اکنون جوانی 22 ساله است که به لباس روحانیت درآمده و با صدایی غراء ، به عزاداران تسلی می دهد.
این تصویر زیبا از نوه امام در قاب خاطرات ملت ضبط شد و سکوت و تدریس و تولیت حرم و مدیریت موسسه نشر آثار امام که به همت یاران پیشین اداره می شد بود تا زمان گذشت.
دوم خرداد آمد و دولتی سر کار آمد که پنهان و آشکار ، به هر چیز که بوی خمینی می داد می تاخت!
نه بسیج محترم بود نه مستضعف نه روحانیت نه دیانت و نه دفاع مقدس و نه شهادت. کار به انتشار کاریکاتور موهن امام در روزنامه هایشان رسید و صراحت در رد اندیشه های ناب خمینی به جسارت و وقاحت کشید.
سید حسن اما آن روزها جدی گرفته نمی شد تا منبع موثقی برایش از جفا کاری ها به امام و دلدادگان پیرجماران خبر بدهد ! شاید درس می خواند که مدرس شود و شاید درس می داد که مجتهد شود!
این گذشت و ایام دگرگون شد. ملت شناخت این جماعت دغل باز فرصت جوی اقتدارگرای انحصارطلب را که به نام خط امام بر خط امام تاختند و کیسه دوختند و نبود حاج احمد آقا که با بسیجی ها دردل کند و از رنجش بگوید و گنجی که می برند و پابرهنگانی که روزی زیر بمباران صدام خزان می شدند و امروز زیر سد های کارگزاران له می شدند و فردایش زیر قلم اصلاح نشدگان!
باز کشور را شعارهای امام گرفت و « تمام مقصد ما مکتب ما است» و « ما می توانیم» ! چه دشوار بود شنیدن سخن امام از اغیار برون از حلقه!!
اما سید حسن جوان! گرفتار حلقه بود و صبح و شب می شنید که مردم از راه امام بازگشته اند و اکنون باید از خط امامی ها دفاع کرد.
سکوت پسر احمد گرچه انتظار هیچ کس را برآورده نمی کرد اما احترام موروثی را هم نمی شکست.
تا این که فتنه گران ، میدان آراستند و با هرکه عقده ای از نظام مقدس جمهوری اسلامی و امام و روحانیت و اسلام با سیاست و ولایت فقیه و بسیج و مستضعفان و جان برکفان داشت ، هم پیمان شدند.
همان که روزی به پافشاری حلقه انحصار طلب چپ ، بی آنکه سابقه روشن انقلابی داشته باشد برای هشت سال بر ملت و برخلاف سلیقه منتخب آن ، به کرسی نخست وزیری تکیه زده بود و خودشیفته به استعفای ناگهانی دست یازید و امام را برآشفت ، حالا عروسک دست فتنه گران شد و دست افشان به سماع که :
آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک
شنگینک و منگینک سربسته به زرینک
این هجو منست ای تن وان میر منم هم من
تا چند سخن گفتن از سینک و از شینک
...
این من نه منم آنکه منم گوئی کیست؟
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست؟

چرخش ضدانقلابی اعوان و انصار چپ به دامان شیخ معزول ، دیگر نه نسیمی از جماران باقی گذاشت نه تسنیمی از زلال امام عارفان.
این شد که سکوت، نشانه بی خبری شد و دستی که زیر سنگی مانده بود!
صدا و سیمای جام جم به خود آمد تا در شناساندن رهبر کبیر انقلاب از بچه حزب اللهی های لبنان عقب نماند که در کنار فرزند روح الله سید حسن نصرالله ، هم با استکبار می جنگیدند هم مستند روح الله می ساختند!
امام ، شاخص انقلاب بود و کلامش هنوز توفنده و منافق برانداز!
باز هم گویا مملکت را سخن امام گرفت که بیست سال بود تلاش می شد به فراموشی سپرده شود! باز هم امام پابرهنه ها که می گفت «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند » و « تو غلط می کنی که قانون را قبول نداری » همان امامی که بسیجی ها با هر کلمه اش می گریستند و مردم گویی با پدرخودشان نشسته اند و به ابرقدرت ها می خندند چون خدا در طبس هم هست!
منابع موثق دست به کار شدند تا کارخانه وارونه سازی و تولیدات تقلبی و صیانت از دروغ را راه بیاندازند و این بار پاره تن را به جنگ تن به تن بیاورند . چون سهراب که به جنگ وطن آمد و به کارزار با رستم!
محبت الهی حضرت روح الله و خشم انقلابی خمینی، شاخص مناسبی برای ایام فتنه نبود و فتنه گران که همه تیر در ترکش خط امامی ادعایی خویش انباشته بودند نقشه بر آب دیدند و نامه سفارش دادند که پدربزرگ ما مهربان بود!
سید حسن اکنون نه سکوت مصلحتی را پاس داشته بود نه به وصیت جدش به عموزاده اش حسین عمل کرده بود که سیاست نورزد؛ نه در قامت دفاع از امام امت برخاسته بود نه مرز خویش با فتنه گران، شفاف ساخته بود.
ادبیات چند پهلوی مدعیان نیز به کار نیامد که :« کسانی که مرضی در دلشان وجود دارد از بردن نام او می ترسند. امروز هم در کشور خود ما کسانی هستند که از بردن نام امام خمینی وحشت دارند» !!!؟؟
چراکه در گاهِ بودن ، در سفر به سر بردن و در گاهِ نبودن ، بر سفره نشستن با سران فتنه و گل و گفتن و گل شنیدن و گل انداختن، نیست مگر برای زنده نگه داشتن مجسمه های بی روح منزوی و منفور ملت که مام میهن را به سودای قدرت ، میدان تاخت و تاز خویش کردند برای هیچ و هیچ آرمانی از دست پلیدشان در امان نماند از تمثال رهبر فقید انقلاب تا سوگواری برای اعدام چند منافق!
حالا سالگشت پرواز ملکوتی روح خداست که در کالبد زمان بود. هر که در سر هوس کرببلای خمینی داشت راهی حرم شد تا پس از بیست سال بگوید هنوز سر پیمانش با رهبرش ایستاده و در خط ولایت است.
سید حسن آمد و ای کاش نمی آمد! ای کاش حرمت شکنان ملت، حرمت نواده جوان خمینی را سپر بلای خویش نمی کردند. آنان که پس از هشت سال ، اسلام سوزی به جمهوریت ستیزی برخاسته بودند کاش قاب خاطره ها را نمی شکستند. کاش اصحاب فتنه این نوه را نیز چون آن نوه دختری که دینش را از نوشته های شریعتی و مکتبش را از کتب مارکسیستی وام گرفته رها می کردند که خوش باشد با خاطراتش! بگوید امام دهه شصت تمام شد ! چه باک!
اما نشد که نشد و همان مردمی که سید حسن می خواست بگوید چند نفر بیشتر نیستند مرقد امام را با شعار معنا دار خویش پر کردند که « نواده روح الله سید حسن نصرالله»
بوسه پدرانه رهبر گرچه التیامی بود بر حادثه ای که نشاید اما سخن پرمغز رهبر نصیحتی بود برای غفلتی که نباید:
امام شاخص انقلاب است! ؛

« امام بهترین شاخص براى ماست... ملاک راه امام و خط امام و صراط مستقیم انقلاب است… امام منهاى خط امام، امام بى‌هویت است»