• وبلاگ : نوشته هاي حامد عبداللهي
  • يادداشت : نامه سروش به رهبر و پاسخ آن
  • نظرات : 48 خصوصي ، 457 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + حامدعبداللهي 

    قسمت دوم پاسخ به محمود

    به نظر من با اين فرهنگ خودباختگي و بيگانه برتر بيني بعضي از ايرانيان، اين آزادي نسبي هم زيادي است. البته براي گسترش آزادي بايد زحمت کشيد و لياقت آن را به دست آورد. نه آن که نان مملکت را خورد و نوکري آمريکا را کرد. ما انقلاب نکرديم که به تنعم برسيم انقلاب کرديم که خودمان باشيم و بردهان کسي بزنيم که بخواهد عزت ما را زير سوال ببرد چه دشمن فرنگي باشد چه هموطن دين فروش و وطن فروش. اما آن چه درباره آن شيمي دان عقده اي گفتي ؛ سروش تنها يک آدم پر مطالعه است که عقده هاي قديمي و سخنان پر رنگ و لعاب غربيان را در قالب الفاظ کرايه اي که از مولانا و حافظ کش مي رود بيان مي کند. اگر واقعا دنبال پاسخ به ياوه هاي علمي و سياسي سروش باشي نبايد وبلاگ من را بخواني . من تنها خواستم به اين سامري بگويم اگر قرار است رفتار گله‌اي داشته باشي و از کينه و حقارت هاي درونت سخن بگويي من هم بلدم مثل يک چوپان با يک بز حرف بزنم! نکته همين جاست هم وطن گرامي. اراجيف به ظاهر اديبانه سروش را بسياري پاسخ هاي علمي و وزين داده اند که سروش حتي جرأت نشر آن را در سايت خودش ندارد و گاه که نقدي را در سايت گذاشت و ديد انگار مخاطبانش به سستي حرف‌هايش پي مي‌برند در آزادي کامل !‌آن نقدها را حذف کرد. مشکل من هم حرف هاي بي سر و ته سروش نيست که امروز انقلابي را به سخره گرفته که تا ديروز همدوش آقاي مصباح از ايدوئولوِژي هاي آن دفاع مي کرد و چون به مقاماتي که دلش مي خواست نرسيد عقده اي شد . مشکل من شبهه هاي نخ نما شده سروش نيست که وحي را شعر محمد بن عبدالله مي خواند. مشکل من همين امثال شما هستيد که يک هيبت پوشالي براي کسي ساخته ايد که براي اين کشور و براي دين حاضر نيست يک قطره خون فدا کند و کمر همت بسته که با لفاظي و اداي متفکرانه، مثلا حرف نوي بزند و امثال شما را فريب بدهد. جواب اين آدم را کساني که حس کردن لياقتش را دارد يا حس کردن جوابي بدهند که کسي نگويد جواب نداشتند، داده اند و نوشته اند . اگر نمي خواهي مطالعه کني و بفهمي که متن علمي لازم نيست با شعر و سجع و بديع، آميخته شود تا دل چند دانشجوي احساسي را ببرد که متن علمي در پس منطق و استدلالش علمي است نه ظاهر رياکارانه و فريبايش.

    مشکل من اين بود که بر آن شدم قدري از فضولات سروش را با قلم خودش بردارم و به صورتش بمالم که بدانيد اين سروده‌هاي به ظاهر آهنگين همان بع بع بزها و زنگ زنگوله ها است نه بيشتر.

    ما با بزرگاني چون حضرت روح الله و شهيد معلم علامه مطهري و شهيد مظلوم دکتر بهشتي نيازي به آدم خود فروخته و دلباخته خزعبلات مستشرقان غربي نداريم که بويي از وحي و دين نبرده اند و قرآن را مانند يک کتاب ادبي يک عرب مي دانند. حالا اين سروش هم وطن به فکر دباغي اين سخنان سست افتاده و مي ‌خواهد رنگ بومي بزند بر اين پوست الاغي که در فرنگ يونجه خورده است و اسفار حمل مي کند و نمي فهمد که وحي چيست، تکليف چيست، جهاد چيست، مبارزه چيست، شهادت چيست.