• وبلاگ : نوشته هاي حامد عبداللهي
  • يادداشت : قم ، حلقه نگين ولايت!
  • نظرات : 5 خصوصي ، 12 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نجفي 


    روزگاري‌ است كه دردت شده در من جاري
    زجركش كرده مرا بستر اين بيماري


    باورت مي‌كنم اي عشق! تو هم باور كن
    دلم از تير تو برداشته زخمي كاري


    من به شهريور چشم تو ارادت دارم
    تو به دي ماه دلم گوشة چشمي داري؟


    تا ابد كشتة چشمان تواَم، حرفي نيست
    گرچه اين هم شده ديگر سخني تكراري


    پشت‌ گرمم به تو، گرماي تموزي انگار
    پشت‌گرمم به تو اي عشق! در اين ناداري...

    ...................

    زيبا! مرا بدون دليل از خودت نران
    زيبا! براي خستگي من غزل بخوان


    اي روستاي در تو هم آباد و هم قشنگ!
    اي در تنت قيامت گلهاي زعفران!


    من لاك‌پشت كوچكي‌ام، در خودم اسير
    تو يك پرنده‌اي كه رهايي در آسمان


    امشب براي كشتن من تا سحر بمان
    اي پهلوان خوش‌قد و بالاي تابران!


    من كه پلنگ نيستم، آهوي خوش‌تراش!
    اين‌گونه بي‌قرار كجا مي‌روي؟ بمان


    در شعرهاي من تو هميشه مسافري
    يك آشناي گم‌شده، يك ماه بي‌نشان


    وقتي تو رفته باشي فرقي نمي‌كند
    مي‌خواهم از خدا كه بريزد به هم جهان


    زيبا! قبول كن كه به دست من و تو نيست
    دارد فرار مي‌كند از دست ما جهان...

    هر دو تا از جواد کليدري
    تو يه وب ديدم. خوشم اومد گفتم براي شما هم بزارم چه بسا خوشتون بياد.

    بر سجده ي هر نماز مهدي صلوات

    پاسخ

    سلام! زيبا بود بهره بردم ! واژه ..قشنگ.. در سروده پارسي،‏سزا نيست!