1. تاریخچه و آشنایی:
شهر طَبَس (یا طبس گلشن)، مرکز شهرستان طبس، یکی از شهرهای حاشیه کویر است که در شمال شرقی استان یزد ایران و در شمال مشهد واقع است و پانصد کیلومتر با آن فاصله دارد. این شهر پیشتر جزئی از استان خراسان بود.
از شمال به کویر لوت، از جنوب به کویر نمک، از شرق به شهر فردوس و گناباد و از غرب به یزد محدود میشود. ارتفاع طبس از سطح دریا حدود هفتصد متر است و از لحاظ جغرافیایی در 59 درجه و 56 دقیقه طول شرقی و 36 درجه و 33 دقیقه عرض شمالی واقع شده است و گرمترین شهر منطقه خراسان است.
طبس به واقع یکی از زیباترین شهرهای ایران است که چون گلی در شورهزار قرار دارد؛ زیبا، گرم و پر از نخلهای سر به هوا کشیده، همراه با درختان پرتقال و نارنج با جویهای پر از آب و باغها و کوچههای پر پیچ و خم، که انتهایی ندارند و انتهای یکی، ابتدای دیگریاست. کتاب «نزهة القلوب» از طبس چنین یاد میکند:
طبس مسینان از اقلیم سیم است. شهری کوچک است و گرمسیر و نخلیاتش فراوان بُوَد و آبش از کاریز.
ناصر خسرو قبادیانی مروزی، که در سال 444 هجری قمری از طبس عبور کرده است، در سفرنامه خود از طبس چنین مینویسد:
طبس شهری انبوه است اگر چه به روستا نماید. و آب اندک باشد و زراعت کمتر کنند. خرماستانها باشد و بساتین و چون از آنجا سوی شمال روند، نیشابور به چهل فرسنگ باشد و چون سوی جنوب، به خبیص روند، به راه بیابان چهل فرسنگ باشد و سوی مشرق کوهی محکم است. و در آن وقت ایمن و آسوده بودند مردم آنجا؛ چنانکه به شب درِ سرایها نبستندی و ستور در کویرها باشد با آنکه شهر را دیوار نباشد. و هیچ زن را زهره نباشد که با مرد بیگانه سخن گوید و اگر گفتی هر دو بکشتندی. همچنین دزد و خونی نبود از پاس و عدل او.
و از آنچه من در عرب و عجم دیدم از عدل و امن، به چهار موضع دیدم، یکی به طبس .
استخری گوید: «شهری است که در آن نخلستانهای زیاد دارد و دور آن حصار میباشد، اعراب آن را باب خراسان نامند. در زمان خلافت عثمان بن عفان، اول فتحی که در خراسان کردند، طبس بود و فاتح طبس عبدالله بن بدیل بن ورقاع در سال 29 قمری میباشد.»
در معجم البلدان آمده است که طبس به فتح اول و دوم و سکون سیم، بلدهای است دلنشین از مضافات خراسان از اقلیم سوم. هوایش گرم و آبش از کاریز و چند بلوک معموره از مضافات او و مردمش همگی شیعه مذهب، حکامش طایفه عرب و در عدل و داد درجه عالی دارند و از فسق و فجور و ظلم و جور احتراز لازم کنند.
از زمان آل سیمجور، که از بازماندگان سامانیان بودند، و سپس آل بویه، غزنویان، سلجوقیان مغول، تیموری و صفوی و ازبکها، این محل مورد تاخت و تاز و هجوم اقوام مختلط و طوایف گوناگون قرار گرفته است.
در کتاب راحة الصدور و کتاب تاریخ گزیده تألیف حمدالله مستوفی درباره محاصره طبس و بستن منجنیق و تسلیم شدن مردم آن ذکری آمده است.
از قرن دوازدهم و اواخر دوران صفوی، در زمان حکومت نادر شاه افشار، حکومت طبس به طایفه شیبانی داده شد که در عرب آباد دیهوک سکنی داشتهاند و شغلشان دامپروری بوده است. زمانی که نادر شاه پس از فتح هندوستان از طریق کرمان راهی خراسان بوده است، در کویر گم شده و سوارانش دچار بیآبی شدید میشوند. نادر شاه به عدهای دستور میدهد که برای یافتن آب به اطراف بروند.
در کتاب گنج دانش چنین آمده است:
طبس در جنوب خراسان واقع است و از هر طرف آن دشتهای بیآب و علف و بیابانهای بایر است؛ به نوعی که غالباً رسیدن لشکری گران به حدود آن متعسّر است.
از باستان طبس یادگارهای بسیاری مانده اما تنها این نمونهها را برگزیدم:
الف ـ ارگ طبس دارای سنگ لوحی است. متن سنگ چنین است:
لی خمسة الفی بهم حرالوبا لخاطمه
المصطفی و المرتضی و ابناهما و الفاطمه
ب ـ «مدرسه دو منار» نیز از بناهای قرن پنجم به شمار میآید و یکی از نادرترین بناهای دوران سلجوقی و دارای دو منار است. طول این منارهها از سطح زمین حدود هجده متر است و کاملاً جنبان هستند. بنای یاد شده دو طبقه و دارای غرفههایی است.
ج ـ مسجد جامع طبس و مناره آن: این بنا نیز از مساجد دوران میر حسن خان شیبانی است که در جنب منارهای، که گفته میشود مربوط به دوران صفاریان بوده، ساخته شده است. این مناره حدود چهل متر ارتفاع داشته و به یکباره در سال 1325 واژگون شده است.(1)
2. حادثهای برای تاریخ:
این همه که گذشت، برای یادآوری این بود که نگین طبس بر رکاب کویر در تاریخ خوش درخشیده و محل آمد و شد بسیاری از جمله صاحبان قدرت زور بوده است، اما از آن همه تنها نشانهها مانده تا عبرتی برای اهل بصیرت باشد.
روزگاری نه چندان دور فرعونیان زمان برای خاموش کردن نور خدا سرزمین اعجاز را نشانه گرفته گاه خدا را در آسمان جستند و گاه در صحرا.
اما روح خدا خمینی کبیر، موسی بود و با ید و بیضا آمده بود. نصیحتهای نرم و آدم سازش گوش شیطان بزرگ را پر کرد، ولی نقشههای شیطانی راهِ برگشت نداشت.
و خدا بارها گفته بود که اگر یاریام کنید، یاریتان میکنم و اگر دشمنان، نیرنگ کنند، نیرنگ خدا کارآمدتر است!
نیروهای هوایی آمریکایی آمده بودند تا کار را یک سره کنند، اما خدا کار عالم را یک سره کرده بود؛ یا حزبالله یا حزب طاغوت.
یا سعادت یا ذلت!
و خدا باز هم گفته بود که عذابش شدید است و مثالها زده بود و این که تضمین نشده که تکرار نشود.
تنها کافی است نگاهی به این آیات آسمانی بیاندازیم و ترجمه آنها را بخوانیم:
فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ الطُّوفَانَ وَالْجَرَادَ وَالْقُمَّلَ وَالضَّفَادِعَ وَالدَّمَ آیَاتٍ مُفَصَّلَاتٍ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا مُجْرِمِینَ /الاعراف133/
پس بر آنان طوفان و ملخ و کنه ریز و غوکها و خون را به صورت نشانههایى آشکار فرستادیم و باز سرکشى کردند و گروهى بدکار بودند.
أَفَأَمِنتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا /الاسراء68/
مگر ایمن شدید از اینکه شما را در کنار خشکى در زمین فرو برد یا بر شما طوفانى از سنگریزهها بفرستد، سپس براى خود نگاهبانى نیابید.
أَمْ أَمِنتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَةً أُخْرَى فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفًا مِنْ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِمَا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعًا /الاسراء69/
یا [مگر] ایمن شدید از اینکه بار دیگر شما را در آن [دریا] باز گرداند و تندبادى شکننده بر شما بفرستد و به سزاى آنکه کفر ورزیدید، غرقتان کند؛ آنگاه براى خود در برابر ما کسى را نیابید که آن را دنبال کند؟
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَامًا فَأَخَذَهُمْ الطُّوفَانُ وَهُمْ ظَالِمُونَ /العنکبوت14/
و به راستى، نوح را به سوى قومش فرستادیم، پس در میان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ کرد، تا طوفان آنها را در حالى که ستمکار بودند، فرا گرفت.
فَأَنجَیْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِینَةِ وَجَعَلْنَاهَا آیَةً لِلْعَالَمِینَ /العنکبوت15/
و او را با کشتى نشینان برهانیدیم و آن [سفینه] را براى جهانیان عبرتى گردانیدیم.
فَکُلًّا أَخَذْنَا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَمِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ /العنکبوت40/
و هر یک [از ایشان] را به گناهش گرفتار [عذاب] کردیم: از آنان کسانى بودند که بر [سر] ایشان بادى همراه با شن فرو فرستادیم؛ و از آنان کسانى بودند که فریاد [مرگبار] آنها را فرو گرفت؛ و برخى از آنان را در زمین فرو بردیم؛ و بعضى را غرق کردیم؛ و [این] خدا نبود که بر ایشان ستم کرد، بلکه خودشان بر خود ستم مىکردند.
آیا نیازی به تحلیل سیاسی ، جغرافیایی و جنگی دیگری هست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ghoolabad.com
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------