در آغوش دریا

وقتی دریا  در بستر گرم خویش سر بر سینه سترگ ساحل سنگی می گذارد و در آرامش پیش از طوفان به سر می برد.
وقتی  خورشید، نوازش دل انگیز خود را بر پشت لطیف دریا آغاز می کند و خرامان و ناز، تنش را تب آلود می کند.
وقتی نسیم ، هیجان دریا را می افزاید و هر قطره اش ، ماسه ای را در آغوش میگیرد و می رقصد.
وقتی ابر های نرم اما پر بار  کم کم به حال و هوای دریا دست می‌یازند و موج های احساس و لذت برمی خیزند و نرمی دریا در حال فتح سختی ساحل است .
وقتی صدای رعد هزار بار در جان برق می افتد و جرقه برق در دل رعد.
وقتی دریا مجنون تر از همیشه نعره غریزه اش را سر می دهد.
تا این که وقتی لالایی مه ساحل و دریا را به خواب یک غروب شرجی و پر عرق می‌کشاند.
این مروارید تصویر توست که در صدف خیالم زاییده می شود و می بالد.