راه سبز امید بسته است!
« گروهی از نخبگان بر سر آنند که گرد هم آیند و با تشکیل جمعیتی قانونی صیانت از حقوق و آرای پایمال شده مردم در انتخابات گذشته را از طریق انتشار مدارک و اسناد تقلبها و تخلفهای انجام گرفته و نیز رجوع به محاکم قضایی پیگیری کنند و نتایج آن را مستمرا به اطلاع عموم مردم برسانند. اینجانب نیز به این جمع میپیوندم. این گروه اجرای اصول معطل مانده قانون اساسی را در دستور کار خود خواهد داشت و علاوه بر آن در این مرحله مطالبات زیر را دنبال خواهد کرد:
- توقف برخوردهای امنیتی، فوق امنیتی و نظامی با مسائل انتخاباتی و بازگشت کشور به فضای طبیعی سیاسی
- اصلاح قانون انتخابات به نحوی که امکان تکرار تقلبات گسترده را از بین ببرد و بیطرفی نهادهای مجری و ناظر را تضمین کند
- رعایت اصل 27 قانون اساسی در مورد آزادی تجمعات
- آزادی مطبوعات و رفع توقیف از آنها
- فعالیت مجدد سایتهای خبری مستقل
- ممنوعیت مداخلات غیرقانونی دولت در فضای ارتباطی، نظیر اینترنت، پیامهای کوتاه، و جلوگیری از قطع ارتباطات تلفنی و شنود مکالمات مردم و هر گونه تجسس دیگر
- توقف برخوردهای یکجانبه، افترا، دروغپردازی و اهانت در رسانه رسمی کشور
- برخورداری از کانالهای مستقل تلویزیونی در خارج و داخل کشور
- صدور مجوز برای تشکیل جمعیتهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی
- آزادی همه دستگیرشدگان سیاسی، ابطال پروندهسازیهای جعلی امنیتی و دخالت ندادن پروندههای جاری در برخورداری آنها از حقوق اجتماعی»
جملات فوق از بیانیه نهم ! یکی از نامزدان مغلوب انتخابات دهم ریاست جمهوری نقل شد. در این جملات از تشکیل جمعیتی حزبگونه سخنرفته و حال و هوای انتخاباتی و مقطعی دارد.
این که چرا صراحتا از واژه حزب استفاده نشده جای تأمل دارد و این که چنین جمعیتی را چه کسانی تشکیل خواهند داد در درجه دوم اهمیت است و به آن نیز خواهیم پرداخت .
مهم ترین نکته این است که میرحسین موسوی پس از شکست معنا دار در انتخاباتی بینظیر و پس از 8 بار بیانیه طلبگارانه بالاخره در دهم تیر سخن از تشکیل جمعیتی میدهد که گویا قرار است منشأ مباحث مهمی در آینده باشد.
ادبیات حاکم براین متن به خوبی خبر از برنامه ریزی دقیق دیگری میدهد که نباید در برابر آن بیتدبیری کرد.
برای موشکافی و دستیافتن به سرنخ ماجرا خوب است فردای انتخابات را دوباره بازسازی کنیم و همه احتمالات را مدنظرقرار دهیم :
کاندیداهای مغلوب به ویژه رقیب اصلی، با صدور بیانیههای جداگانه ضمن تبریک به رئیس جمهور منتخب از از مردم تشکر کرده و همه را به همکاری با دولت دهم فرامی خوانند و از این که در خلق حماسه بزرگ ملت، سهمی داشته اند اظهار خرسندی مینمایند.
همه یا برخی از کاندیداهای مغلوب، با صدور بیانیهای ضمن اعتراض به نحوه برگزاری انتخابات، شکایات خود را به مراجع قانونی ارجاع داده و علیرغم میل باطنی،با توجه تجربه موفق سی ساله، به نتیجه انتخابات تن میدهند و یا از حق خود در پیگیری شکایات که تأثیر چندان مهمی در نتیجه ندارد برای آرامش خاطر ملت چشم پوشی میکنند.
مهمترین نامزد رقیب که آرای معتنابهی کسب کرده ضمن اعتراض و شکایت به مراجع قانونی، علی رغم میل باطنی تلویحا نتیجه انتخابات را بدون تبریک به منتخب ملت میپذیرد اما تلاشهای خود پیش از انتخابات را قدر دانسته و با اعلام موجودیت یک تشکل جدید خواستار ایجاد گروهی قوی برای تحمیل نظر طرفداران خود به دولت دهم و برنامه ریزی برای حضور پر شورتر و منتقدتر در انتخابات آینده میشود.
شاید احتمالات دیگری هم وجود داشته باشد اما اتفاقی که افتاد این بود که حسین موسوی پیش از پایان شمارش آرا ناگهان خود را پیروز انتخابات اعلام کرد! با اعلام نتایج نیز مصاحبه با رسانههای بیگانه آغاز شد و همسر وی رسما علت آرای بالا را ترک و لر بودن اعلام کرد!
اعلام عمومی تظاهرات از سوی منابع همسو با این نامزد نیز بدون دریافت مجوز و حضور در آن تجمعات غیر قانونی راهبرد دیگر این نامزد ناکام انتخابات بود.
این روشها ادامه یافت تا این که فصلالخطاب رهبری نظام در خطبهها صادر شد و همه را به رعایت قانون دعوت کرد اما گستاخیها ادامه یافت.
اکنون پس از صدور بیانیههای متناقض و بعضا مضحک، این نامزدی که در حقیقت کفایت سیاسی خود را در پیشگاه وجدان بیدار و منصف هرکس از دست داده و بیش از همه ناقض سخنان قانونگرایانه و البته غیرصادق خود بوده و هویت انقلابی خویش را به کنکاش کشیده، میخواهد عضو یا رهبر جریان نو بنیادی شود که گذشت.
اکنون پرسش اینجاست که در باره چنین تصمیمی چه باید کرد؟ استقبال و تمجید به خاطر بازگشت عقلانیت به اردوگاه بازندگان؟ یا تحریم و تکفیر کسانی که خطوط قرمز را رد کردند و هرچه خواستند گفتند و نوشتند و چند روزی شهر را به آشوب کشاندند؟
به نظر نگارنده نباید اولا نسبت به هر نوشته و بیانیهای که از سوی شکست خوردگان صادر میشود چندان وقعی نهاد. بالاخره این گروه نشان دادند چنان دچار خودشیفتگی و هاله سبز شدهاند که به قول معروف نه خدا را بنده هستند نه بنده را ! طبیعی است که چنگ زنی به صورت دوست و دشمن و تخلیه عصبانیت ها تا مدتی ادامه خواهد یافت و پس از عادی شدن اوضاع، تصمیمات بهتری میشود گرفت.
اما چون در نهایت رفتارهای خاصی را از این پس شاهد خواهیم بود و از طرفی عقدهگشاییهای معدود افرادی را نیز به بهانه انتخابات دیدهایم، لازم است نگاه جریانشناسانه ای به پدیدهکم نظیر فوق داشته باشیم.
زهرا رهنورد همسر نامزد ناکام انتخابات دهم ریاست جمهوری، در عین حال که با بیبیسی دردل میکرد صراحتا اعلام کرد که ما اپوزسیون نظام نیستیم . رهبر معظم انقلاب نیز توجه دادند که نباید دوستان را برای اشتباهی که کردهاند دشمن دانست . از این رو ما این جریان را کاملا در داخل نظام باید بررسی کنیم.
عقبه جریان شگفت این انتخابات، از آغازین سالهای انقلاب در کشور وجود دارد. این عقبه روزگاری به خط امامی شناسانده شد و مدتی بعد به جناح چپ شناخته شد. در ادامه تلاش کرد خود را به اصلاح طلب مشهور کند اما همان عنوان دوم خردادی لقب مناسبتری برای صدا کردن شخصیتهای آن بود.
بدیهی است در دوران جدید پس از انتخابات باید نام بامسما تری انتخاب کرد که با رفتارهای هنجارشکنانه این جماعت، تناسب داشته باشد از طرفی مرز آنان با بیگانگان و غیر خودیها را حفظ کند.
اکنون نامگذاری را به دست اهلش میسپاریم و با تاکید بر این که بیتردید پس از نقطه عطف انتخابات شاهد دگرگونیهایی در کنش سیاست ورزان خواهیم بود به شناخت کوتاه این عقبه میپردازیم.
انقلاب اسلامی ایران و حضرت امام خمینی (ره) یاران و صحابیانی داشتند که به خلاف ادعاهای انحصار طلبانه عدهای که تنها خود را خط امامی میخواندند، طیف گسترده ای را شامل میشد. این قلم که افتخار نگاشتن زندگی نامه تعدادی از شهدای روحانیت را به دست آوردهام به شهادت همان شهادتنامههای سرخ که شیفته ولایت خمینی کبیر بودند معتقد است خورشید تابناک ولایت خمینی ستارگان بسیاری را داشته و دارد که این مدعیان انحصار طلب، جمع کوچکی از صحابه را تشکیل میداده اند.
ویژگی این جمع اندک اما پرطمطراق که اکنون پشت جریان شکست خورده انتخابات سنگر گرفته است همین است که اساسا حاضر نیست کس دیگری را به رسمیت بشناسد!
امام را باید آنها تعریف کنند، خط امام یعنی شخص آن ها، نظریه ولایت فقیه یعنی هر چه آن ها بگویند، آنها همیشه صلاحیت دارند و اگر به دلایل قانونی رد صلاحیت شوند شورای نگهبان مقصر است. آنها پیروزند مگر این که تقلب شده باشد . اسلامیت نظام یعنی رفتار افراطگرایانه دیروز و تساهل مدارانه امروز آنها و ... .
ویژگی دیگر این جماعت، نمکنشناسی از ولایت فقیه و ولی فقیه است . همه می دانند که دأب مقام معظم رهبری در حفظ جایگاه یاران امام است و احکام و اموالی که از سوی امام به افراد دادهشد به قوت خود باقی ماند مگر به خواسته خود فرد.
اما رفتار نمکنشناسانه که گاه با تلمیح و کنایه و گاه باصراحت پیشگرفته شد به خوبی میرساند که ادعای خط امامی بودن یک عنوان و نقاب است نه آن که حقیقت داشته باشد. این انتخابات فرصت خوبی برای جوگیر شدن این عده بود تا حرفهای چرکین مانده در سینههای غبارگرفته را سرفه کنند. حتی ما در حوزه نظری نیز دیگر از آن حرارت ذوب شدن در ولایت فقیه اثری نمیبینیم و نظریات این جماعت هم دستخوش تحریف شده است. انحراف از خط امام به سوی قائم مقام معزول نیز از دیگر شاهکارهای اینان است.
دیگر ویژگی، مردم نشناسی است. به علت همان انحصار طلبی که گاه حس اشرافی گری نیز بدان افزوده میشود، چپیها درک درستی از مردم و احتیاجات آنها ندارند. اگر روزی آنان سوار بر موج دیده شوند خود را موجساز میپندارند و ناگهان در اثنای کار سرنگون میشوند. چون موج به مسیری میرود که آنها نمی دانند. برای نمونه اقبال مردم در دوم خرداد است که ساده لوحانه به آزادی خواهی و تساهل و تسامح و گفتگو تعبیر شد. یعنی مغزهای متفکر این جریان، نیازهای تراشیده شده خود را به عنوان خواست عمومی ملت القا میکردند و چون خود هم به این القائیات باور داشتند ناگهان قافیه را باختند و فردای انتخابات نهم یکی از نویسندگان، بدین مضمون نوشت: حال ما مانند کسی است که در یک حرکت آنی دستش را با ساتور قطع کردهاند و هنوز نمیداند و حس نمیکند عمق فاجعه چیست!
مسئله بعدی غربباوری و خوشباوری نسبت به آن سوی آبهاست. دوم خردادیها چنان از سخنان لطیف غربیان خرسند میشوند که به ناگاه همه غارتها و خیانتهای مستکبران را فراموش میکنند. ولع شخصیتهای سیاسی برای نشستن سر میز مغازله با سردمداران قدرتهای جهانی، شگفت آور است. نیمنگاه همیشگی این جماعت به غرب، عدالت و شاغول نگاهشان را بهم زده و گاه مصالح کشور را فدای مصلحتهای ساختگی و زود گذر میکنند. نمونه این رفتار در دلدادگیهایی از نوع گفت و گوی تمدنها و صرف نظر از حق هستهای کشورمان است.
پدیده مزمن دیگر به اصطلاح اصلاحطلبان، افراطگری است. این افراد در هر شرایط و موضعی باشند حتما تا خانه آخر بازی میکنند. اگر بحث انقلاب اسلامی باشد تا حذف کامل همه کسانی که نوع دیگری میاندیشند پیش میروند. اگر مسئله خصومتهای آمریکا باشد تا تسخیر سفارت بدون هماهنگی کامل با نظام اقدام میکنند. اگر موضوع عزل قائم مقام رهبری باشد تا پاک کردن صورت مسئله در عرض 24 ساعت میایستند و حتی تصاویر را پایین میکشند. اگر کسی از اسلامیت و مشروعیت حرف بزند به استناد رای مردم ، اسلام بی آزادی و بی مردم ! را محکوم میکنند و ادامه دارد تا امروز که رای جمهور را به دست نیاوردهاند پس جمهوریت را با ادعاهای فریبنده تخریب میکنند. در واقع چیزی که ادعا میشد باید اصلاح شود رفتار خود اینان و پیامدهای آن بود که باز گرفتار حرکتهایی نابخردانه شد و ابتر ماند و شعار دیگری چون اصلاحگری را به ابتذال کشاند.
نفاق را میتوان تاحدی به این جماعت نسبت داد. این که چپیها اصول موضوعه و ثابتی ندارند و هر بار به فراخور حال و شرایط حرف میزنند باعث شده یک نوع رفتار نفاق آلودی از اینان مشاهدهکنیم . طرفداری تک بعدی از امام و طرد دیگران، طرفداری از آقای منتظری و نفی دیگران، طرح افزودن دوره ریاست جمهوری و کمک به صدام و مذاکره با طالبان و مخالفت با ملیگرایان و همآوازی با آنان در شرایط دیگر، تیرهنمایی دوره دولت سازندگی و التجا به کارگزاران و آقای هاشمی رفسنجانی، توجه ویژه به آقای خاتمی و طرح عبور از وی را میتوان از نمونه این حرکتهای دوپهلو خواند. این است که هیچ جریانی نمی تواند با این جماعت عقد اخوت ببندد. این که چرا اینان از بحث خودی و غیر خودی ناراحت میشوند برای همین مراودات قهوهخانهای و بیاصول است.
باز هم می توان از ویژگیهای دیگری از این جماعت برشمرد و به جزئیات و مصادیق بیشتر اشاره کرد اما مراد این بود که بدانیم عقبه جریان اخیر چه پاشنهآشیلهایی دارد تا بدانیم چگونه واکنشی در برابر اینان باید نشان داد.
نکته دیگر پیش از نتیجه گیری این است که در این مجمع یا جمعیت یا جبهه یا حزب، چه کسانی مشارکت خواهند کرد.
واقعیت این است که کالبد اصلاحات کذایی پس از انتخابات شورای شهر سابق، دچار بیماری اختلاف شد که از جمله آسیبهای جماعت چپگرا است و وضع آن در پایان سالهای دولت آقای خاتمی همزمان با انتخابات مجلس به وخامت گذاشت و سپس در انتخابات نهم ریاست جمهوری دچار مرگ شد. همه تلاش میراثداران دوم خرداد ایجاد شوک برای برگرداندن روح افسرده و سرگردان چپیگری به جنازه این جریان در انتخابات دهم بود و میر حسین موسوی نامزده خواسته یا ناخواسته آنان شد.
شوک وارد کردن برای زندهکردن یک مرده چنان انرژی بالایی از این جماعت گرفت که پس از اعلام پیروزی قاطعتر دولت دکتر احمدینژاد، دیگر رمقی برای انتقال خون به مغز تعدادی از امدادگران نماندهبود و این خود یک کمای سیاسی پدید آورد که نیاز به تنفس مصنوعی وهوای تازه داشت. انتشار بیانیههای گروهکی و معارضه طلبانه در همین حال و هوا صادر شد.
از جناحها و احزاب و شخصیتهای موجود برخی بر اعصاب و رفتار خود تسلط داشتند و برخی دیگر به یاد عقدههای مانده در این سالیان افتادند و باز خوشخیالانه که با اعتراض آرام مردم و آشوب چند خس و خاشاک،انقلاب دیگری رقم خواهد خورد، چشمها را بستند و هر چه خواستند گفتند.
باری اکنون در آستانه تشکیل گروهی که در ابتدا یاد شد به نظر میرسد طیف افراطی و سرخورده به این جمع خواهند پیوست. دیگر منتقدان عاقل البته فاصله محتاطانه را در عین ارتباط، حفظ میکنند و سرنوشت خود را با طناب این جماعت زخمخورده به چاه ندانمکاری نمیاندازند.
اکنون بهتر میتوان تکلیف خود را با این دسته روشن کرد. اگر بپذیریم ایرادها و نقصهای پیش گفته در افراطگرایان گرد آمده زیر علم اعتراض به جمهوریت و اسلامیت، پر رنگتر خواهد بود درمییابیم که با تودهای از آدمهای پر اشکال طرفیم. کسانی که اهرم کنترل و کلید پایان را در حلقه خودشان میتوان یافت و دچار خودسرکوبی هستند.
این که با ادعای تقلب چندین میلیونی و به رسمیت نشناختن دولت دهم و گستاخی به مقام رهبری و دهنکجی به اکثریت مردم و خدعه با اقلیت آیا امکان عرفی، اخلاقی و قانونی برای به ثبت رساندن چنین حزب مسئلهداری وجود خواهد داشت یا نه و آیا تنها به تشکیل یک جبهه اکتفا خواهد شد و آیا راهبرد آن تنها تضعیف و کارشکنی در کار دولت است یا یارگیری برای شرکت در انتخابات بعدی ریاست جمهوری یا ورود پله به پله به جایگاههای سیاسی مانند شورای شهر چیزی است که آینده مشخص میشود. گرچه بنا بر ادعای کذایی مهملبافان، برگزار کننده این انتخابات نیز دولت دهم خواهد بود که لابد نتیجه از هم اکنون مشخص است!
پس می توان با آن سابقه و این نیروها و این احتمالات پیشرو به راه سومی هم اندیشید . یعنی به جای تشویق یا تحریم در کناری نشست تا این غربال سیاسی خود به خود صورت بگیرد. شناسنامه دار شدن این جماعت توسری خورده از ملت، فرصت مناسبی برای نظام و برای خود این افراد است. نظام و مردم این بار میتوانند شفافتر مسائل را پیگیری کنند همان طور که پس از تحصن نمایندگان مجلس ششم این اتفاق افتاد و خود افراد نیز به علت گردش ناهمگون و ناهماهنگ و عصبی و پرخاشگرایانه این غربال میتوانند با تامل بیشتر تکلیف خود را روشن کنند.
انقلاب و نظام و راه خمینی کبیر و ولایت فقیه مستدام و پیروز است چرا که این شجره طیبه با خون شهیدان سیراب شده و سراب و گردباد خس و خاشاک، شاخههای این درخت تنومند را نخواهد لرزاند اگرچه برخی میوههای گندیده را بریزد.
شکوفهها میوههای فردای انقلابند. از ریزشها نترسیم به رویشها امیدوار باشیم.
پ . ن : به این میگن حزب ورشکسته ها!
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------