خلع لباس فتنه گر
آن گاه که سخن از خلع لباس یک فتنهگر مطرح می شود، منظور این نیست که فرد مورد نظر را با لباس زیر در خیابان ها بچرخانند. منظور، بیرون انداختن پیکر یک آلت دست از لباس مقدس روحانیت است که به او متلوث نشود.
این یک تکلیف صنفی است که نباید به بهانه های گوناگون مورد غفلت قرار بگیرد. این جا مهم نیست چه کسی باید خلع لباس بشود و چه جایگاهی دارد، مهم این است که لیاقت لباس دین و روحانیت را ندارد و انسان بی لیاقت، خود به خود از این درجه ساقط است.
طلاب حوزه های علمیه، خود را سرباز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میدانند و تحصیل خود را با خلوص نیت و تحمل سختیهای بسیار ادامه میدهند و زمانی که احساس میکنند از نظر علمی و اخلاقی می توانند پاسخگوی مردم و مومنان باشند به لباس روحانیت که لباس پیامبر صلی الله علیه و آله است ملبس می شوند و این مهم معمولا در خدمت بزرگان و مراجع صورت می گیرد.
به هر حال رعایت مسائل طلبگی و زی روحانیت اگر چه قانون مکتوبی ندارد اما از محکم ترین منشورات مورد اعتنا است و خود طلاب و مردم، سخت بدان پایبندند و بسیاری امور که از دیگران روا است از روحانیت انتظار نمیرود.
این تکلیف صنفی تنها مسئله تلبس نیست. همان طور که یک طلبه اگر درس نخواند حرام است در مدرسه بماند اگر روزی به مقام اجتهاد و مرجعیت برسد و از تقوا و عدالت، عدول کند نیز باید از این مقام ساقط شود.
حوزه علمیه، مراجع معظم تقلید و جامعه مدرسین و فضلا و بزرگان، هیچگاه حیثیت و شأن حوزه را با مماشاتهای بی مورد و بهانههای غرضورزانه در خطر نمیاندازند و خروج فرد خاطی از دایره مسائل حاشیه ساز را عملی می کنند.
خلع مرجعیت کاظم شریعتمداری پس از عدول وی از تقوا و عدالت و همراهی با فتنهگران تودهای خلقی و منع ورود شیخ ساده لوح منتظری به مسائل سیاسی و اعلام عدم صلاحیت شیخ یوسف صانعی برای احراز مقام رفیع مرجعیت به دلیل عدم التزام به اصول فقه جواهری و طرح مسائل حاشیهساز و اشخاص دیگری که به دست دادگاه ویژه روحانیت به استناد فسادهای اخلاقی یا دیگر جرمها خلع لباس یا اخراج شده اند از جمله تکلیفهایی است که به موقع و به درستی انجام شده است.
این تکلیف صنفی در واقع برای صیانت از جایگاه معنوی روحانیت است تا در انظار مومنان چهرهای مخدوش و مزورانه ایجاد نکنند و پاسداشت مقام کسانی است که در قرنها غیبت صغری و کبری در کنار مردم به رسالت هدایت و تبلیغ دین پرداختهاند.
امروز نیز سوگمندانه شاهد هستیم دوتن از فتنهگران در لباس مقدس روحانیت جا خوش کرده و جرمهای بزرگ و نابخشودنی مرتکب می شوند. این دوتن «محمد خاتمی» و «مهدی کروبی» هستند که هرکدام در فضایی متفاوت به این لباس، خیانت میکنند.
در دوره اصلاحات آمریکایی، یکی از آخوندنماهای منورالفکر که با این لباس در کنفرانس کفرآلود برلین شرکت کرده و با صراحت حکم وجوب حجاب را با تصریح بر قرآنی بودن آن نفی کرده بود و اجازه داده بود یکی از زنان عور آن مجلس شیطانی به لباسی که برتن داشت اهانت کند، پس از بازگشت به ایران خلع لباس شد و هم خود و هم جامعه را از رنج عدم سنخیت شخصیت شیطانی حقیقی با شخصیت روحانی حقوقی، نجات داد. افتضاح وی در آن کنفرانس بدان حد بود که مرحوم خلخالی خواستار اعدام وی شد!
محمد خاتمی را باید از این قماش افراد برشمرد که مشخص نیست چرا چنین لباسی به تن کردهاند اما تنها سخنی که از دهانشان بیرون نمیآید سخن خدا و پیغمبر است! این دسته روحانینماها چنان با شعف و افتخار، اندیشهها و خیالات و یافتهها و بافتههای غربیان را تکرار میکنند و خود را در نقش مصلحانی که داروی درد مشرق زمین را یافتهاند ظاهر میکنند که گویی دین چیزی جز زنجیری نیست که دست و پایشان را بسته است!
خلع لباس این جماعت نه تنها خدمت به جامعه اسلامی و حفظ شأن روحانیت است که مایه آسایش آنان نیز هست که زین پس آسودهتر آن چه در دل دارند بیرون بریزند و حجت الغرب باشند!
پیگیری مسائل اخلاقی و سیاسی نیز در جای خود و به عهده نهادها و مراجع ذیصلاح است اما کمترین انتظار این است که پیش از هر محاکمه و برخوردی ابتدا این شخص از لباس روحانیت بیرون برود، آنگاه پاسخگوی دیگر جرمهایش باشد.
متهم بعدی مهدی کروبی است! رجاله بیسیاست و مجسمه بلاهت! فردی که به درستی فرصت مطالعه و تحصیل نداشته و همه توانش را در فریاد و جنجال و مبارزه و سیاست بازی صرف کرده بی اندیشه و تفکر! کسی که در طول مبارزات پیش از انقلاب، تنها به شعارها و فریادها اکتفا کرده و ردی در شعور و تفکر انقلابی ندارد. با بالا گرفتن نهضت که بزرگان و علمایی چون مطهریها و بهشتیها و صدها مجتهد و عالم دیگر به رهبری امام خمینی در آن نقش داشتند وی نیز به اتکای فضای اعتراضی خانوادگی و مبارزات پدرش به این جرگه پیوسته و البته از سطح مبارزات جنجالی نیز فراتر نرفت! پس از انقلاب نیز همواره در مسولیتهای خود پرحاشیه بوده و یکی از افراد اصلی انشقاق در جبهه روحانیت مبارز بود که به تاسیس مجمع کذایی روحانیون انجامید و باز در حمله و اعتراض به منتظری، پیشقدم شد و در دوره اصلاحات نقش غضنفر را به عهده داشت!
در انتخابات نهم ریاست جمهوری مایه تفریح جامعه و مورد تمسخر جناح طرفدار هاشمی رفسنجانی بود و در دوره دهم نیز بزرگترین افتضاح عمرش را مرتکب شد. شخصیتی که باید توسط اطرافیان به ساحت استراحت میگرایید تا تن بیاساید و بیش از این رنج نکشد چنان بیمهابا وارد صحنه انتخابات شد که با مخ به زمین خورد و از بین چهار تن، پنجم شد و ملت نشان دادند این عروسک سیاستبازی را از آرای باطل کمتر میشمرند. انسان نازنینی(!) که چنان ساده دل و سلیم النفس است که به حمایت مطایبهآمیز سروش هم افتخار کرد که از او به مثابه یک تخربگر بیمغز یاد کرده بود که میتواند در حمله و تهاجم به نظام مقدس جمهوری اسلامی بسیار کارآمدتر از دوقلوی ملوّن خویش «میرحسین»، عمل کند! گرچه درک چنین لفافهای از حمایت مغرضانه سروش برای مهدی کروبی که سواد تجزیه و ترکیب عبارت «کشورهای عربی خلیج» را ندارد دشوار است.
شخصیتی که برای کنترل اعوجاجاتش به دست کرباسچی مدیریت میشود و هرگز خیانتهای اطرافیانش را نخواهد فهمید. مهدی کروبی که امروز تمام قامت در برابر جمهوری اسلامی ایستاده و مو به مو دستورات اربابان آمریکایی و اروپایی خویش را اجرا می کند شاید در محاکمه به اعدام محکوم شود و شاید پیش از آن عمر بیحاصلش کفاف ندهد اما صیانت از شأن روحانیت، ایجاب میکند هرچه زودتر خلع لباس شود تا مبادا تاریخ در باره تسامح نابجای حوزیان به قضاوت و ملامت بنشیند.
شخصیت های دیگری چون موسوی خوینیها و دیگران نیز هستند که باید جداگانه و به موقع، نقش کلیدی آنان را بررسی کرد و در این باره باید به انتظار اقدام انقلابی و شجاعانه قوه قضائیه نشست.
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------