پیر مرد بختیاری با آن لباس مخصوص و راه راهش، ساده و با صداقت، راه فرماندار کوهرنگرا گرفت و گفت «آقای نصیری، تو فرماندار و من رعیت. تو آقایی ما نوکر آقا به نوکرهایش سرمیزند. زمستان و بهار که برف آمد و چند ماه زیر برف ماندیم، آیا به ما زنگ زدی که بگویی کاری ازدستم برنمیآید، شما امیدتان به خدا باشد!»
داشتم فیلم برداری میکردم. فرماندار ـ که پس از سالهای سال به فکرش افتاده بود که بهروستای خویه از توابع کوهرنگ شهرکرد سری بزند ـ متوجه من شد، به خیال خودش دستور داد:« فیلمبرداری نکن» و ادامه داد: «کار سیاسی نکنید آقا!»
یکی از همراهانش گفت: «وقتی میفرمایند نگیر گوش بده. ایشان راضی نیست.» من هم باصداقتی که از آن پیر مرد یاد گرفته بودم گفتم: «من از ایشان دستور نمیگیرم!»
حکایت این مردمان باصفا، بیریا و مؤمن اما رنج کشیده، محروم را بارها نوشتیم و گفتیم. آنزمان که راهی شهرکرد شدیم مسئولان شهر ما را غریبه دانستند و گفتند مگر، خودمان کارنمیکنیم که شما آمدهاید اما وقتی عزممان را دیدند فرماندارشان را هم فرستادند تا ازنزدیک بر فعالیت این «گروهک»! نظارت داشته باشد.
خانمهای همراه و مشاوران فرماندار هم که چند خواهر تحصیل کرده را در جمع ما دیده بودندبدون آنکه متوجه هدف گروه باشند، بیتکلّف دم از بی شعوری و نفهمی و عقب ماندگی مردمان اینروستاهای دور افتاده زدند. گو اینکه درباره چهارپایان حرف میزنند! و خواهران گروه ـ که برایتدریس قرآن، احکام و درمان و بهداشت مردم محروم اما غیرتمند آن دیار ، سختی سفر را بیهیچ درخواست و مزدی قبول کرده بودند و گردنههای پرپیچ و خم و خطرناک زردکوه را پشت سرگذاشته بودند ـ چیزی جز نگاه عاقل اندر سفیه نداشتند که در جواب آن بانوان محترمه بدهند.
این مردمان اما با تمام فقرها و نداریها و محرومیتها که حتی از دریافت امواج رادیو وتلویزیون محرومند و ماهها پشت برفها از همه جا منقطع میشوند و برق هم به خاطر شدت کوران و سنگین شدن دکلها، قطع میشود، و تنها برای پانزده پارچه آبادی، دو خط ماهوارهای تلفن وجوددارد، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده بودند و بیشتر آنان نه فریب زر و زور را خوردند،چون سختی راه و کثرت مشکلات مردم اجازه حضور سرمایه داران را نمیداد و نه در دام تعصبقومی و نژادی افتاده بودند. آنها به کسی رأی دادند که شنیده بودند اهل محرومان است. کاندیدایآنها احمدینژاد بود. و آنها روز شماری میکردند که نسیم مهروزی دولت نهم کی به مشام آنهاخواهد رسید.
سفر هیئت دولت و رئیس جمهور به استان چهارمحال و بختیاری به خاطر وضعیت نابستامانآب و هوایی به تأخیر میافتاد.
اما باز با ارادهای فولادین سفر رییس جمهور از راه زمینی انجام شد و مردمان منطقهکوهستانی کوهرنگ و بازفت گل از گلشان شکفت. زیرا آرزویشان تحقق مییافت و رئیس جمهورمردمی را در آغوش میگرفتند.
راهها اما بسته بود، بالگردها هم امکان پرواز نداشتند و این سفر استانی بدون ملاقاتمحرومان این مناطق پایان یافت.
مصوبات هیئت دولت هم بد نبود اما باز همان حرفهای دوران سازندگی: پیست اسکی و پلهبرقی و... کسی مخالف گردشگری نیست اما مردم این روستاها برای کشاورزی آب ندارند! جایی کهآب معدنی کوهرنگ تولید میشود و آبشارها جاری است. زنان و دختران بختیاری از نبود امکاناتاولیه رفاهی و بهداشتی رنج میبرند و زنهای باردار و بیماران بد حال به خاطر بسته بودن راههاهر سال پشت برف میمانند و میمیرند!
یاد حرف آن پیرمرد افتادم، «آقای فرماندار! کاش زنگ میزدی!» آقای رئیس جمهور کاش!زنگ میزدی و میگفتی: «امیدتان به خدا باشد. اگر عمری بود و توفیق خدمت، باز هم میآیم و درخانهها که نه، کپرها، مهمانتان میشوم!» 13 / 12 / 84
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------