خاطره با امام

 

به مناسبت سالگرد رحلت امام (ره) یه خاطره بگم !

اون روزا که ما کوچیک بودیم اما امام رو خیلی دوست داشتیم مثل حالا

هر هفته دوشنبه ها که امام دیدار عمومی داشتن می رفتیم جماران

یه بار هم به صورت خانوادگی به ما گفتن بیاید دیدار خصوصی

ماهم رفتیم تو همین حیاط کوچیکه پشت حسینیه

من که رفتم تو دیدم امام نشستن رو ایوون و تا دیدن در جمع ما چند تا خانم هم هستن گفتن شمد (رو انداز) بیارن

امام که با لباس رسمی نبودن شمد  رو انداختن رو خودشون به احترام خانم ها

من رفتم جلو و سلام کردم و امام هم جواب دادن اما دستم نمی رسید بهشون

برگشتم پیش مادرم

مادرم هم که خواهرم رو بغل کرده بود رفت خدمت امام سلام کرد.

امام همون طور که سرشون پایین بود با لبخند گفتن یه روسری ببندین سر این بچه سرما نخوره

بعد هم دست محبت بر سر خواهرم کشیدن

من یه گوشه وایساده بودم و داشتم تماشا می کردم

یه پاسدار جوون که خیلی دوست داشت امام رو از نزدیک ببینه فرصت رو مناسب دید و اومد سراغم

پاسدار جوون بهم گفت می خواهی دست آقارو ببوسی ؟

و بدون اینکه جواب بدم من رو بغل کرد برد پیش امام

من هم دست امام رو بوسیدم !

راستش از اون موقع تا حالا خدمت خیلی بزرگان رسیدم اما دست کسی رو نبوسیدم

شاید قسمت بشه  یه روز خدمت آقای خامنه ای برسم و دست ایشون رو به نماد ولایت امام ببوسم.