زندگی به نام عشق

شما که آدم های مذهبی هستید چطور زندگی می کنید ؟ من از وقتی کتاب های حدیث خوندم از زندگی بیشتر سیر شدم . ما که قراره بمیریم و وقتی دنیا و مادیات ارزش نداره به چه امیدی می شه نفس کشید ؟ آخه وقتی قراره اون دنیا عذابمون بدن برای چی می شه خوش بود ؟ اصلا شاد بودن در اسلام معنی داره ؟ چرا بعد از یه کم خوشی همش غم می آد ؟ دلم می خواد بمیرم من خستم . خیلی وقته از در خونه بیرون نمی رم . کاری نمی تونم بکنم . وقتی فکر می کنم طبق احادیث باید مرگ رو همش پیش چشم بیارم یا هر لحظه ممکنه نباشم دیگه نمی تونم کاری کنم حتی اگر بگن برای ثواب اون دنیاست . شماها از زندگی لذت می برید ؟ اصلا باید لذت برد ؟ من به اعتقادات شخصی کاری ندارم . این جوری خودکشی هم نمی شه کرد .  چرا خدا این کارو با ما کرده .

 

سلام

آدم های مذهبی مثل بقیه آدم ها زندگی می کنن چون آدمن

کتاب های حدیث پره از زیبایی ها ی  زندگی ، طبیعت ، خداشناسی ، عشق و محبت و نوع دوستی

آدم های مذهبی گریه می کنن از سر عشق و می خندن از سر مهر

این ادعا نیست واقعیته

چون دنیا چیزی نداره که براش اشکت و حروم کنی و وقتی خدا رو داری چرا شاد نباشی

مرگ این قدر شیرینه که برای رسیدنش لحظه شماری باید بکنی  و امید وار باشی  که این قدر زنده بمونی تا بتونی خوب بمیری

بعضی ها برای خوب مردن جون می دن ( شهید می شن )

مرگ دروازه حضور در جهانی بزرگ ر و اسرار آمیز تر و شگفت انگیزه

تو که اعماق دریا ها رو ندیدی و شکوه آبشارهای  بزرگ دنیا رو

تو که هنوز سجده شبنم روی سجاده  گلبرگ رو نمی فهمی

تو که لذت تابش ماه بر پوست شب رو حس نمی کنی

تو که ذکر برگ ها با سمفونی نسیم رو نمی شنوی

تو که کتاب راز آفرینش و نرم افزار هدایت رو ورق نمی زنی

تو که خبر نداری فرشته ها بر انسان سجده کردند

تو که نمی دونی بال فرشته ها زیر پای کسانی هست که دنبال دانش هستند

و تو که  هزار تا زیبایی رو

حتی زیبایی درد ، انتظار ، فقر ، گرسنگی و امتحان شدن رو درک نمی کنی

تو که روح پاکت رو از رقصیدن در تالار ناز و کرشمه عالم عشق محروم کردی

تو که عشوه ها و خنده های زیر لبت برای معشوق ، سال هاست که مرده

وتو که .......

چطور می خوای درک کنی که دنیا و آخرت  یکی هستن و مرگ، لحظه چشم بستن از این و چشم باز کردن به اونه

وقتی نماز می خونی ، همون لحظه جوان زیبا رویی  در مقام آخرتی تو آفریده می شه که ثواب نمازه

و وقتی قرآن می خونی همون لحظه از دهنت نور خارج می شه ولی تو چشمات رو نشستی که ببینی

و اگر تا آخر نخوای چشماتو باز کنی و بی هدف توی این دریای مواج دست وپا بزنی و خودت وبا غرق شدن

در گناه راضی کنی

بالاخره لحظه مرگ به سراغت میاد و آب زندگانی رو رو سرت می ریزه و تو از خواب غفلت بیدار می شی

اما صد افسوس می خوری که برای سفر تو این عالم پر رمز و راز ، توشه مناسبی نیاوردی

و بهترین توشه مسافر ، ایمان به خدایی که مادر رو افرید و مهر مادری رو و مهر خودش به بنده هاش از مادر بیشتره

چه توشه ای بالا تر از امید به بخشایش کسی  که جز اون امیدی نمی شه داشت و مهر بان ترین مهربانانه

چه لذتی بالا تر از این که هر ثانیه خودت  رو در آغوش کسی ببینی که زیبا ترین ، دوست داشتنی ترین و قدرتمندترین موجود جهانه و

نخوای این ثانیه ها رو از دست بدی

اگر هنوز مست این میخانه نشدی ، دیر نشده

ساقی هست و ساغر به دست و لبخند زنان در گوش تو زمزمزه می کنه که بیا!

باور نمی کنی ؟

دورکعت نماز برای برای حرف زدن با معبود و چند آیه قرآن برای  آرامش دل ، آغاز خوبیه ...

امتحان کن.

از طرف یک دوست که نمی شناسی