شهدا آمدید ، نبودیم !

راستش امسال عید که برخلاف سالهای گذشته  که توفیق داشتیم خدمت زائران کوی شهدا برسیم و سلب توفیق شدیم و نرسیدیم ، دیگه یه جورایی حالمون گرفته شد.
اما خب یه چند تایی متن نوشتم که سر فرصت می ذارمش رو وبلاگ .
اما یه اتفاق جالب تر افتاد ...این بار شهدا اومدن سراغمون!!!
رفیقمون زنگ زد گفت صبح بعد از اذان بیا فلان جا!
رفتم دیدم دونفر زود تر از من جلوی در یه خونه وایسادن.
دفتر یه نشریه بود که برای شهدا چاپ می شه
رفتیم تو
دو تا تابوت بود که پرچم ایران روش کشیده بودن
شهدای گمنامی که قرار بود تشییع بشن....
این متن و کنار همون تابوت ها نوشتم
....

شهدا آمدید نبودیم!

وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً* ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفى‏ بِاللَّهِ عَلیماً
 و کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانى خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیقهاى خوبى هستند! این موهبتى از ناحیه خداست. و کافى است که او، (از حالِ بندگان، و نیّات و اعمالشان) آگاه است. (آیه 69 و 70 سوره نساء)

شهدا شما آمدید ما نبودیم .
آن روز که به جبهه های وصال با ملائکه الله می رفتید ، امامتان می گفت: «اینان از خانه خارج شدند و موت آنان را ادراک نموده و قدمها و قلمها شکسته شده است. بارالها! این وصف مجاهدان فى سبیل اللَّه و اجر عظیم آنان است که در صحنه‏هاى کارزار با دشمنان تو و دشمنان رسول معظم تو و دشمنان قرآن کریم تو به شهادت رسیده‏اند»

رفقا! امام می گفت: « شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه مستانه‏شان و در شادى وصولشان عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون اند؛ و از «نفوس مطمئنه‏اى» هستند که مورد خطاب فَادخُلِى فِى عِبادِى وادخُلىِ جَنَّتِى  پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش برخود مى‏شکافد»

قلم بر خود می شکافد و می شکند! چرا؟ چون : « شرف بزرگِ شهداى در راه حق، «حیات عندالرّب» و ورود در «ضیافة اللَّه» است. این حیات و این ضیافت را با قلمهاى شکسته‏اى مثل قلم من نمى‏توان توصیف و تحلیل کرد، این حیات و این روزى غیر از زندگى در بهشت و روزى در آن است. این لقاء اللَّه و ضیافة اللَّه مى‏باشد. آیا این همان نیست که براى صاحبان نفس مطمئنه وارد است فَادْخُلِى فِى عِبادِى وَ ادْخُلِى جَنَّتِى که فرد بارز آن سید شهیدان- سلام اللَّه علیه- است. اگر آن است چه مژده‏اى براى شهیدان در راه مرام حسین- علیه السلام اللَّه- که همان سبیل اللَّه است، از این بالاترکه در جنتى که آن بزرگوار شهید فى سبیل اللَّه وارد مى‏شود و در ضیافتى که آن حضرت حاضرند، به این شهیدان اجازه دخول دهند که آن غیر از ضیافتهاى بهشتى است و آنچه در وهم من و تو و شما نیاید، آن بُوَد»

راستی رفقا! پیر جماران در باره شما گفته بود: « در میدان جهاداکبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعیت پیروزى خون بر شمشیر و غلبه اراده انسان را بر شیطان مجسم کردند؛ و سرمایه جان خویشتن را به بهاى اندک نفروختند و ملعبه زخارف زودگذر دنیا و متعلقات آن نشدند؛ و با همتى بلند به سودا و معامله‏اى برخاستند که خدا مشترى جان آنان شد و اجر و مزدشان را بیدریغ در نزد خود قرار داد  و حیاتشان را جاودانه ساخت، که این، منتها آرزوى عاشقان و مشتاقان و غایت عمل و آمال عارفان است که «یَا لَیتَنَا کُنَّا مَعَهُم».  و گوارا باد بر این شهیدان، لذت انس و همجوارى‏شان با انبیاى عظام و اولیاى کرام و شهداى صدر اسلام! و گواراتر بر آنان باد نعمت رضایت حق که رِضوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکبَر. و اینک ما و شما مانده‏ایم که وارث آن رسالتیم و حامل آن امانت »

حالا بماند با امانت چه کردیم اما شما از خودتان بگویید . آن جا چه خبر ؟ خمینی گفت : « ...اگر نبود در شأن و عظمت شهداى معظم فى سبیل اللَّه جز این آیه کریمه( وَ لَا تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَموَاتاً بَل أَحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ )، که با قلم قدرت غیب بر قلب مبارک نورانى سید رسل- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- نگاشته و پس از تنزل مراحلى به ما خاکیان صورت کتبى آن رسیده است، کافى بود که قلمهاى ملکوتى و مُلکى شکسته شود و قلبهاى ماوراى اصفیاء اللَّه از جَولان در حول آن فرو بسته شود. ما خاکیان محجوب یا افلاکیان چه دانیم که این «ارتزاق عند رب الشهدا» چى است. چه بسا مقامى باشد که خاص مقربان درگاه او جل و علا و وارستگان از خود و ملک هستى باشد.پس مثل منِ وابسته به علایق و وامانده از حقایق چه گویم و چه نویسم، که خاموشى بهتر و شکستن قلم اولى‏ است»

رفقا! روزی ما از ضیافت فراموشتان نشود!  « و چه غافلند دنیاپرستان و بیخبران که ارزش شهادت را در صحیفه‏هاى طبیعت جستجو مى‏کنند و وصف آن را در سروده‏ها و حماسه‏ها و شعرها مى‏جویند و در کشف آن از هنرِ تخیل و کتابِ تعقل مدد مى‏خواهند. و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد، که بر ملت ما آسان شده است. و اینک ما شاهد آنیم که سبکبالانِ عاشقِ شهادت بر توسَن شرف و عزت به معراج خون تاخته‏اند؛ و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسیده‏اند؛ و بر بسیط ارضْ ثمرات رشادتها و ایثارهاى خود را نظاره مى‏کنند»

رفقا! از ما نپرسید با ثمرات رشادت هایتان چه کردیم . شهدا ما را نظاره نکنید!

رفقا دیگر آن دوره ها گذشته است! این حرف ها برای دوره ای بود که خمینی دعا می کرد و شما گریه می کردید . باورتان می شود دیگر حتی نگذاشتند تصویر ملاقات هایتان را ببینیم؟ باورتان می شد به روزی افتادیم که حرف از بسیج و شهادت ، ننگمان شده بود و خجالت می کشیدیم. باورتان می شد چفیه از یاد همه رفته بود! باور می کنید پس از آن که شما رفتید ما سد ساختیم و جاده کشیدیم و گل کاشتیم! یاد تان هست ممد نبود خرمشهر آزاد شد ؟ یادمان هست که همچنان ممد نبود و رقص آزاد شد.

رفقا ! آدم هایی آمدند که نمی دانستند دوکوهه اسم جغرافیایی نیست اما خوب می دانستند چطور بیشتر نان دربیاورند و از شما محبوب تر باشند . روزنامه  پر شد از اسم آن ها و بردن اسم شما خشونت گرایی بود.

رفقا! این که چیزی نیست . یکی از همان ها که ادعا می کرد همرزم شماست به ما می گفت بسیجی ها که چفیه به گردن دارند خون به مغزشان نمی رسد! راستی گفتم خون! باورتان می شود بازهم دوره و زمانه عوض شد!

رفقا! این دیگر باورتان نمی شود. دوره عوض شد و اسم امام و شهدا نان آور شد! نخند! می دانم حقمان است . همان روز که تاختند و دوختند اگر کم نیاورده بودیم حالا همت بی ولایت فقیه را برایمان علم نمی کردند. حالا افسانه باکری بی رهبر برایمان تعریف نمی کردند . باورکنید کاری کردند که بچه هایتان گیج شده اند. یکی شان می گفت « پدر ما جانش را دوست داشت این که می گویند دنبال شهادت بودند دروغ است آن ها زندگی را دوست داشتند اما در راه دفاع از میهن جانشان را از دست دادند» حالا بخند! (دلم خنک شد)  باقری  بی ولایت خنده دار است ؟! زین الدین بی بصیرت چطور؟!

یکی دیگر که خودش را محبوب امام و شهدا جا زده بود که باز سوار گرده ما بشود ببینید چه می گوید: « اینک نوبت به وارثان باقری‌ها و باکری‌ها رسیده است. نسل جدیدی که بسیجی نامیده می‌شود امروز در بوته تاریک‌ترین شبهه‌ها و فتنه‌ها قرار دارد. آیا این نسل جدید نیز شبیه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب امیرمومنان (ع) مبارزه کردند؟ یا این قیاس‌ها واهی است و کسانی که این‌گونه قیاس می‌کنند بسیج را ماشینی سرکوبگر می‌‌خواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسان‌هایی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟ چه کسانی جواب این سوال را می‌دانند؟ هویت آن سازمانی که اینک بسیج مستضعفان نامیده می‌شود به راستی چیست؟ دستگاهی بی‌نیت که بفرموده چشمانش را می‌بندد و دست ‌و پای خواهران و برادرانش را می‌شکند»

رفقا! دید بعد از شما چند بار دنیا عوض شده است! حالا که چیزی نشده. بگذار چند صباح دیگر ما را به جرم دوستی با شما محاکمه کنند. بگذار غرامت جان شما را از ما بگیرند و بخورند. بگذار امام را به جرم به کشتن دادن شما محاکمه کنند و ما را به نیابت از امام و شما ، تبعید و زندان و اعدام کنند.
تعجب نکن . همین که دارم می نویسم سند جرم من است.

رفقا ! آمدید ما نبودیم.
حالا فهمیدید چرا ما نبودیم ؟ چون بعد از شما اول شما را گم کردیم و بعد خودمان را . ما یک مشت موجی هستیم که خواب شما را دیده ایم . ما جانبازانی هستیم که ترکش ، غیرت و بصیرتمان را برده . ما یک مشت مفقود الاثری هستیم که حرفها و دردهایمان هیچ اثری ندارد. ما شهدایی هستیم که ناممان در هیچ دفتری ثبت نشده که گمنام باشیم. ما مردیم بدون خون ریزی!

رفقا! آمدید ما نبودیم!
تا وقت هست اگر قصد دارید تشییع بشوید بیایید. همین چند وقت پیش علیه دفنتان در دانشگاه ، اعتراض کردند . یک بدبختی که قرار بود به خانوادهای شما رسیدگی کند می گفت مگر میادین شهر ، قبرستان است که می خواهید شهدا را دفن کنید!

شهدا این جا ایران است . تا وقت هست برگردید. استخوان هایتان را می گویم . شما کشتگان جنگ جهانی دوم نیستید که مهمترین میادین شهر را به احترام شما آذین ببندند و  ادای احترام کنند. این جا ایران است . تا نان به نام شما می خورند برگردید.

رفقا! اگر خواستید غصه بخورید برای خودتان بخورید. ما خودمان یک فکری برای خود می کنیم. ما یک رهبر داریم که جان ناقابلی دارد!!! و جسمی ناقص!!!! ( انگار جانباز است!) اندک آبرویی هم دارد!!! یک چفیه هم دارد که ....

رفقا شما که با دعای رهبرتان گریه کردید این شد ما که با گریه های رهبرمان خندیدم ... وای ...

اما نگران نباشید . ما هم خدایی داریم .  ما وارثان واژه های خمینی و میراث دار سنگ قبر شماییم . ما کتاب خاطراتتان را می خوانیم و هنوز به صدای آهنگران گوش می کنیم. ما به شفاعت شما در این دنیا امیدواریم. شاید دعا کردید و ما پیدا شدیم.

رفقا ! تنها یک راه برایمان مانده است : «کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانى خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیقهاى خوبى هستند! این موهبتى از ناحیه خداست. و کافى است که او، (از حالِ بندگان، و نیّات و اعمالشان) آگاه است»


راست، خاموشی ؛ چپ ،فراموشی!


بازخوانی و تحلیل عملکرد روحانیان در انتخابات دهم ریاست جمهوری


اشاره: یادداشت زیر یک بیانیه سیاسی نیست و قصد ندارد در مسایل پیش‌آمده موضع گیری کند. این قلم در پی مرور کنش‌ها و واکنش‌های سیاسی روحانیت در انتخابات سال 88 است و با اندک تحلیلی می‌خواهد تاریخچه‌ای از سیاست‌ورزی قشر حوزوی در مقطع انتخابات دهم ریاست‌جمهوری ارایه دهد و بیشتر به آینده نظر دارد تا حال. باری نویسنده به حضور حداکثری ملت در انتخابات مستحضر و به نتیجه آن معتقد است و آن را به رسمیت می‌شناسد.

هرچه اتهام جدایی دین از سیاست را به روحانیت بزنند، دست کم تاریخ صدسال گذشته چیز دیگری است و سیاست را نمی‌توان از این قشر جداکرد.
این‌جا به دلایل این درهم آمیختگی کاری نداریم و نقش روحانیت در پیروزی انقلاب اسلامی را هم آشکارتر از این می‌دانیم که نیاز به یادآوری داشته باشد.
پس مستقیم به سراغ انتخابات اخیر می‌رویم و کارکرد دو جناح روحانی و نیز دیگر گروه‌های حوزوی را بررسی می‌کنیم.

1. مطالبه سیاسی ما از مرجعیت چیست؟ ادامه مطلب...

<      1   2