اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
یه بار رفته بودیم مشهد اردو
دست اندر کاران حرم رضوی خیلی تحویلمون گرفتن
ما رو بردن تو یک سالنی که تا حالا ندیدیم اما جزو حرم بود
یک روحانی برایمان از اینترنت صحبت کرد
بعدش یک فیلمی از مراسم غبار روبی ضریح امام ضا علیه السلام پخش کردند.
گوینده متن فیلم گفت : مقام عظمای تولیت آستان قدس رضوی ....
خندم گرفت ! آقای طبسی وارد ضریح شد برای غبار روبی ، آن وقت یارو می گفت :
مقام عظمای تولیت ...
مثل اینکه بگویند حضرت والامقام آبدارچی اداره فلان
بالاخره یا تولیت یا مقام عظما !؟
شتر سواری دولا دولا نمی شه
این فیلم طوری تهیه و گویندگی شده بود که انگار آقای خامنه ای هم ضمنا و به طور اتفاقی
داشتن از اونجا رد می شدن آقای طبسی اجازه دادن ایشون هم ملازم رکاب باشند!!!!!
خلاصه المکاسب ! ببخشید القصه...
یاد پول ها و نشان های عربستان افتادم که با آن همه ثروت و قدرت و مقام می نویسند :
خادم الحرمین الشریفین !
خدمت گزاری آستان قدس ، افتخاری است که نباید با این پاچه خاری ها لوث شود.
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
با رسانه ای شدن مسئله محجبه شدن محید توکلی ،این یادداشت قدیمی را دوباره منتشر کردم هر کس خودش برداشت کنه!
یه روز که داشتم می رفتم قم . توی ماشین یکی از این پیرمرد های قمی
داشت خاطره می گفت که آخرش فهمیدم اسمش ( حاج علی بابایی ) هستش و
خونه ش هم توی کوچه متصل به فلکه شاه احمد قاسم .
یارو داشت از خاطرات انقلاب می گفت و می گفت : اون زمون که کسی جرأت نداشت اسم امام
رو بیاره (مرحوم آقای ) خلخالی توی خونش اطلاعیه ها و رساله امام رو انبار کرده بود ( برای انتشار)
پیر مرد ادامه داد : اون زمون دور بر خونه امام تو (محله ) یخچال قاضی ، آدم ( جاسوس ساواک) گذاشته بودن
تا کسی رفت و آمد کرد شناسایی بشه ؛ ( آقای هاشمی) رفسنجانی چادر سرش می کرد تا نشناسنش
می اومد خونه امام.
با خودم گفتم عجب زکاوتی ! این طوری هیچ کس شک نمی کرده
راست و دروغ این خاطره گردن اون پیر مرده . من که جایی ندیدم چاپ بشه اما
زمان یکی از امامان معصوم هم یکی از اصحاب در هیئت یک خیار فروش نزدیک خانه امام شد و سوال خودش رو پرسیده بود.
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
از هر طرف خبر هایی می رسه که راست و دروغش معلوم نیست .
واسه همین یک سری نکته درباره قضیه قم می نویسم ، قضاوت با شما.
1 . این شورای تبلیغات اسلامی قم معلوم نیست چه سیاسیتی داره که همیشه 22 بهمن
از آقای ناطق نوری دعوت می کنه برای سخنرانی که بین مردم قم خیلی جایگاه نداره (... بگذریم )
2 . این شورای تبلیغات اسلامی قم معلوم نیست برای چی مراسم 15 خرداد ، راهپیمایی راه انداخته و
مراسم گرفته ( ... مثلا ابتکار بوده ).
3 . این شورای تبلیغات اسلامی قم معلوم نیست برای چی برای این مراسم از آقای هاشمی رفسنجانی
دعوت کرده که در انتخابات نهم ریاست جمهوری کمترین نسبت رای را در قم داشته ! ( ... !؟ )
4 . این شورای تبلیغات ...... نه بابا این صدا و سیما معلوم نیست برای چی مراسم
را مستقیم پخش کرد؟ (... حتما ابتکار بوده!)
5 . این سیمای قم معلوم نیست برای چی مراسم را مستقیم پخش کرد و وسطش قطع کرد ؟ (... حتما دست پاچه بوده!)
6 . در سطح شهر قم اطلاعیه هایی پخش شده بود که از آقای هاشمی سوالاتی کرده بود در باره
ثروت های هنگفت ، دیدگاه ایشون در باره ولایت فقیه ، تساهل و تسامح و غیره ( ... اسم که نداشت اما نوشته بود جمعی از طلاب!)
7 . انگار یک عده این چند روز زنگ زدن به این ور اون ور که این آقای هاشمی نباید بیاد قم ( ... خوب نظر شخصی اون ها این بوده !)
8 . خیلی تابلو بوده که قراره یک اعتراض هایی به این سفر صورت بگیره و همه اطلاع داشتن ( ... غیر از من!)
9 . این اعتراض ها در سه صورت شعار ، متن و طرح سوال در جلسه مطرح شد . ( ... شاید صورت دیگر هم داشته من خبر ندارم!)
10 . شعار دهنده ها که تو راهپیمایی کار خودشون رو تموم کردن و رفتن . ( شاید می خواستن بگن ما با 15 خرداد موافقیم ولی با هاشمی نه )
11 . متن ها هم که منتشر شد و همه فهمیدن که یک عده یک سری سوال دارن . ( ... شاید بعضی ها جواب نداشته باشن!)
12 . اصل قضیه تشنج بود که با طرح سوال چند تا طلبه شروع شد که می گفتن ما سوال داریم ( عکساشون رو تو سایت های دیگر ببینید)
13 . بعضی ها می گن بعضی از این طلبه ها از اعضای موسسه پژوهشی آموزشی امام خمینی ره بودن .( بعضی ها می گن بعضی هاشون نبودن!)
14 . بعضی از روزنامه ها نوشتن این موسسه از موسسه های معروف قم هست (اما جرأت نکردن اسمش و بیارن!)
15 . بعضی ها می گن خوب چه ربطی داره که بعضی از این طلبه ها از اعضای موسسه پژوهشی آموزشی امام خمینی ره بودن ( ... خوب آره دیگه؟)
16 . سخنرانی آقای هاشمی بالاخره قطع شد . هرچند ادامه داد اما خیلی حرف ها ماند که در مقدمه گفته بود ( ... برای جبران وقت هست حالا )
17 . بعضی ها می گن این قضیه به نفع آقای هاشمی تمام شد چون نشان از مظلومیت و ..... دارد .( مگه آقای هاشمی ، بهزاد نبویه که به این فیلم ها نیاز داشته باشه؟)
18 . من می گم در دراز مدت به ضرر ایشون تموم شد چون شخصیت دوم انقلاب نتوانست در قم سخنرانی کنه ( مخصوصا اگر قرار باشه تو کتاب خاطرات بیاد)
19 . من می گم مردم در باره قم چی فکر می کنن ؟ شهری که امنیت ابراز سخن نداره ( فرق نمی کنه شمس الواعظین باشه یا قمرالخاطبین !)
20 . من می گم حوزه علمیه قم الان باید با این قضیه چی کار کنه ( بالاخره سخنران و معترض و مدافع هرسه آخوند بودن)
21 . در حوزه جریان هایی وجود دارن که باهم برخوردهایی دارن ! اگه خودشون حل نمی کنن مردم چه گناهی دارن؟ ( ....!؟)
22 . یه عده که خیلی تابلو بودن جلوی جایگاه به نفع آقای هاشمی شعار می دادن( عکساشون رو تو سایت های دیگر ببینید)
23 . یکی از این ها مردی بود که زمان انتخابات اجیر شده بود به مردم بگه احمدی نژاد قراره قبرستون مردونه و زنونه را ازهم جدا کنه !(شاید این طوری بهتر می شد!)
23 . آیت الله مصباح یزدی و آقای روان بخش سردبیر پرتو سخن ارگان موسسه ، 15 خرداد قم نبودن ( لابد کار مهم تری داشتن )
24 . بزرگان حوزه الان چی باید بگن ؟ (من که از بزرگان نیستم)
25 . چرا فقط اظهار نظر های کلی از طرف بزرگان مطرح می شه ولی طلبه ها بدون برنامه ریزی وارد گود می شن و کسی جواب گو نیست؟(...هان)
26 . همیشه این دست اتفاق ها به نفع جریان ضد حوزه تموم می شه و در قم هم به دست فراموشی سپرده می شه (شاید زمان مشکل رو حل کنه)
27 . چرا توی حوزه کسی نیست که خط و خطوط رو مشخص کنه تا اگر کسی کاری کرد قابل دفاع یا رد کردن باشه ( بلا تکلیفی هم عالمی داره)
28 . اطلاعیه جامعه مدرسین حوزه در محکومیت این عمل چه در دی رو دوا می کنه ( نوشدارو بعد از چهلم نوه سهراب!)
29 . بالاخره آن سوال هارو چه کسی جواب می ده ؟ ( گیرم قرص خوردن تشنج نکنن!)
30 . تا کی قراره شرایط منطقه ، جهان و مسایل حساس منطقه ای رو به بازی جناح های فکری و سیاسی بکشیم و وسط نرخ تعین کردن دعوا کنیم ( جوجه هارو شمردن !)
31 . میگن یک عده رو بازداشت کردن بعد آزاد کردن تا بعد دادگاهی بشن ( نگفتن از ترس آزاد کردن یا باسفارش . آخه بازتاب زده بود سفارش هاشمیه)
32 . اگه می ذاشتن سوال ها مطرح بشه یا وقت می دادن به این جا نمی کشید ( شاید اون وقت چیز هایی مطرح می شد که نباید)
33 . شرق از عاملان و آمران این واقعه خبر داده ( شاید خودش دنباله جنجال و تشنجه )
34 . میگن گفتن که آقای هاشمی خودش پیشنهاد داده که بیاد برای سخنرانی ( بعید نیست)
35 . آخرش چی می شه؟ ( من که می دونم اما نمی گم چون ممکنه همون طوری بشه که من گفتم اونوقت وانت بیار هرچی خواستی بارکن )
36 . نکنه این ها همش دامه که همیشه یک عده رو گرفتار می کنه؟ ( صیاد کیست )
37 . محکوم کنندگان ومخالفان سنتی این جریان نمی خوان یه فکری بکنن ؟ ( شاید عقلشون قد نمی ده)
38 . بی احترامی ، تهمت و افترا جرم نیست؟ ( من که نگفتم کی)
39 . یه عده گفتن آقای هاشمی سفرش رو ناتمام گذاشت ، یه عده گفتن نه دروغه ، جلسات و دیدار ها ادامه داشت ( مگه فرقی می کنه ؟)
40 . یه عده در باره اهداف این سفر حرف هایی میزنن که خوب نیست دم انتخابات خبرگان من چیزی در این باره بگم ( خودتی!؟)
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
به مناسبت سالگرد رحلت امام (ره) یه خاطره بگم !
اون روزا که ما کوچیک بودیم اما امام رو خیلی دوست داشتیم مثل حالا
هر هفته دوشنبه ها که امام دیدار عمومی داشتن می رفتیم جماران
یه بار هم به صورت خانوادگی به ما گفتن بیاید دیدار خصوصی
ماهم رفتیم تو همین حیاط کوچیکه پشت حسینیه
من که رفتم تو دیدم امام نشستن رو ایوون و تا دیدن در جمع ما چند تا خانم هم هستن گفتن شمد (رو انداز) بیارن
امام که با لباس رسمی نبودن شمد رو انداختن رو خودشون به احترام خانم ها
من رفتم جلو و سلام کردم و امام هم جواب دادن اما دستم نمی رسید بهشون
برگشتم پیش مادرم
مادرم هم که خواهرم رو بغل کرده بود رفت خدمت امام سلام کرد.
امام همون طور که سرشون پایین بود با لبخند گفتن یه روسری ببندین سر این بچه سرما نخوره
بعد هم دست محبت بر سر خواهرم کشیدن
من یه گوشه وایساده بودم و داشتم تماشا می کردم
یه پاسدار جوون که خیلی دوست داشت امام رو از نزدیک ببینه فرصت رو مناسب دید و اومد سراغم
پاسدار جوون بهم گفت می خواهی دست آقارو ببوسی ؟
و بدون اینکه جواب بدم من رو بغل کرد برد پیش امام
من هم دست امام رو بوسیدم !
راستش از اون موقع تا حالا خدمت خیلی بزرگان رسیدم اما دست کسی رو نبوسیدم
شاید قسمت بشه یه روز خدمت آقای خامنه ای برسم و دست ایشون رو به نماد ولایت امام ببوسم.
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
با واسطه یکی ازدوستان رفتیم سراغ یک دانشمند آلمانی که نظریات جالب اقتصادی داشت در باره اقتصاد بدون ربا
این دانشمند از دوستان شهید بهشتی در آلمان بود که چند روز پیش به ایران سفر کرده بود.
خاطرات جالب و زیبایی داشت . یک متن یادگاری هم ازش گرفتم .
حالا هر وقت فرصت شد مفصل براتون می نویسم فعلن برید تو لک !
راستی ازش عکس هم گرفتم . شاید گذاشتم رو صفحه.
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
ای که میان تو خورشید، رقابت تنگ است
پیش سیمین تنت ، تابش مه کمرنگ است
ای لبت ، سرخی خون دل ما را نوشین
حالت چینش تیر مژگانت ، جنگ است
....
شاید ادامه بدم!!
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
پیر مرد بختیاری با آن لباس مخصوص و راه راهش، ساده و با صداقت، راه فرماندار کوهرنگرا گرفت و گفت «آقای نصیری، تو فرماندار و من رعیت. تو آقایی ما نوکر آقا به نوکرهایش سرمیزند. زمستان و بهار که برف آمد و چند ماه زیر برف ماندیم، آیا به ما زنگ زدی که بگویی کاری ازدستم برنمیآید، شما امیدتان به خدا باشد!»
داشتم فیلم برداری میکردم. فرماندار ـ که پس از سالهای سال به فکرش افتاده بود که بهروستای خویه از توابع کوهرنگ شهرکرد سری بزند ـ متوجه من شد، به خیال خودش دستور داد:« فیلمبرداری نکن» و ادامه داد: «کار سیاسی نکنید آقا!»
یکی از همراهانش گفت: «وقتی میفرمایند نگیر گوش بده. ایشان راضی نیست.» من هم باصداقتی که از آن پیر مرد یاد گرفته بودم گفتم: «من از ایشان دستور نمیگیرم!»
حکایت این مردمان باصفا، بیریا و مؤمن اما رنج کشیده، محروم را بارها نوشتیم و گفتیم. آنزمان که راهی شهرکرد شدیم مسئولان شهر ما را غریبه دانستند و گفتند مگر، خودمان کارنمیکنیم که شما آمدهاید اما وقتی عزممان را دیدند فرماندارشان را هم فرستادند تا ازنزدیک بر فعالیت این «گروهک»! نظارت داشته باشد.
خانمهای همراه و مشاوران فرماندار هم که چند خواهر تحصیل کرده را در جمع ما دیده بودندبدون آنکه متوجه هدف گروه باشند، بیتکلّف دم از بی شعوری و نفهمی و عقب ماندگی مردمان اینروستاهای دور افتاده زدند. گو اینکه درباره چهارپایان حرف میزنند! و خواهران گروه ـ که برایتدریس قرآن، احکام و درمان و بهداشت مردم محروم اما غیرتمند آن دیار ، سختی سفر را بیهیچ درخواست و مزدی قبول کرده بودند و گردنههای پرپیچ و خم و خطرناک زردکوه را پشت سرگذاشته بودند ـ چیزی جز نگاه عاقل اندر سفیه نداشتند که در جواب آن بانوان محترمه بدهند.
این مردمان اما با تمام فقرها و نداریها و محرومیتها که حتی از دریافت امواج رادیو وتلویزیون محرومند و ماهها پشت برفها از همه جا منقطع میشوند و برق هم به خاطر شدت کوران و سنگین شدن دکلها، قطع میشود، و تنها برای پانزده پارچه آبادی، دو خط ماهوارهای تلفن وجوددارد، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده بودند و بیشتر آنان نه فریب زر و زور را خوردند،چون سختی راه و کثرت مشکلات مردم اجازه حضور سرمایه داران را نمیداد و نه در دام تعصبقومی و نژادی افتاده بودند. آنها به کسی رأی دادند که شنیده بودند اهل محرومان است. کاندیدایآنها احمدینژاد بود. و آنها روز شماری میکردند که نسیم مهروزی دولت نهم کی به مشام آنهاخواهد رسید.
سفر هیئت دولت و رئیس جمهور به استان چهارمحال و بختیاری به خاطر وضعیت نابستامانآب و هوایی به تأخیر میافتاد.
اما باز با ارادهای فولادین سفر رییس جمهور از راه زمینی انجام شد و مردمان منطقهکوهستانی کوهرنگ و بازفت گل از گلشان شکفت. زیرا آرزویشان تحقق مییافت و رئیس جمهورمردمی را در آغوش میگرفتند.
راهها اما بسته بود، بالگردها هم امکان پرواز نداشتند و این سفر استانی بدون ملاقاتمحرومان این مناطق پایان یافت.
مصوبات هیئت دولت هم بد نبود اما باز همان حرفهای دوران سازندگی: پیست اسکی و پلهبرقی و... کسی مخالف گردشگری نیست اما مردم این روستاها برای کشاورزی آب ندارند! جایی کهآب معدنی کوهرنگ تولید میشود و آبشارها جاری است. زنان و دختران بختیاری از نبود امکاناتاولیه رفاهی و بهداشتی رنج میبرند و زنهای باردار و بیماران بد حال به خاطر بسته بودن راههاهر سال پشت برف میمانند و میمیرند!
یاد حرف آن پیرمرد افتادم، «آقای فرماندار! کاش زنگ میزدی!» آقای رئیس جمهور کاش!زنگ میزدی و میگفتی: «امیدتان به خدا باشد. اگر عمری بود و توفیق خدمت، باز هم میآیم و درخانهها که نه، کپرها، مهمانتان میشوم!» 13 / 12 / 84
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
ای که میان تو و خورشید رقابت تنگ است
پیش سیمین تنت تابش مه کم رنگ است
قراره ادامه بدم !؟
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------