منتظری نستوه پیش ندا است امشب!
تصویر سرباز عراقی و ...
این که تاکنون درنگ کردم و چیزی ننوشتم برای این است که آب ها از آسیاب بیفتد ضمنا در این گونه ماجراها یک نگاه نمیتواند همه جوانب را شرح دهد . بنابر این از دیگران با نظرات مختلف نیز جویای احوالات دوشنبه قم شدم تا گزارشی نسبتا کاملتر ارایه کنم.
کسانی که تشییع پیکر آیات گلپایگانی و اراکی رحمتالله علیهما را به یاد دارند به خوبی با مفهوم جمعیت ملیونی در شهر قم آشنا هستند . جمعیتی که از مسجد امام حسن خیابان امام خمینی جنب شهرک امام حسن گرفته تا مسجد امام حسن جنب بازار و محوطه اطراف حرم حضرت معصومه و صحنها ها را پر کرده بود. ازدحامی که با عث جان سپردن چند نفر شد.
از آن سالها دیر زمانی گذشت تا این که یک بار دیگر مردم قم و مؤمنان سایر شهرستانها تشییع با شکوه دیگری را در شهر خون و قیام رقم زدند. تشییع جنازه آیت الله بهجت رحمت الله علیه که نه به ازدحام دو تشییع قبلی اما به یاد ماندنی بود.
تا این که با خبر شدیم شخصیت دیگری از جرگه روحانیان از دنیا رفته است. شخصا این پیامک عجیب را دقیقا بدین صورت دریافت کردم :«مرگ منتظری ... باد» و جای تبریک یا تسلیت خالی گذاشته شده بود.
با شناختی که از رهبری داشتم و با مسایل سیاسی که پیرامون این تازه گذشته وجود داشت میدانستم پیامی صادر خواهد شد و شاید عزای عمومی که با وجود ایام سوگواری اباعبدالله جایی نداشت. این را از احترام ویژه و غیر سیاسی شخص رهبری به آقای منتظری میدانستم که در غیر موارد سیاسی همواره با احترام از این استاد یاد کرده بودند و در باره حصر وی به حداقل اکتفا و همواره بر رعایت حال این پیرمرد توصیه داشتند. لطف معظمله شامل شیخعلی تهرانی شده بود که ناسزاگوی رهبری در دامان صدام بود و با خفت بازگشت؛ آقای منتظری که جای خود داشت.
از طرفی جفاهای این شیخ به امام عزیز را از یاد نبرده بودم و اشکهایی که از خواندن نامهامام ریختهبودم . انتظار به سر رسید و پیام حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب صادر شد. پیام از موضع بالا صادر شده بود : اطلاع یافتیم ... و هوشمندانه بیآن که تذکار خطایا باشد و چه بسا بسیاری را شامل میشد. از ابتلائات دنیوی سخن رفته بود که امید غفران الهی را داشت و متواضعانه پایان یافته بود. حقیقت این که باز احساساتی شدم و اشک که نه اما چشمانم را شیشهای نمناک پر کرد.
به این فکر کردم که اگر قائم مقام رهبری پس از امام، رهبر شده بود امروز مجلس خبرگان جلسه میگرفت و رهبر بعدی را مشخص میکرد. به این فکر کردم که در این صورت باند مهدی هاشمی در این سالها در مساند قدرت چه بر سرمان میآوردند و امروز اگر میدانستیم اینترنت چیست آیا اجازه داشتیم چیزی بنویسیم موافق یا مخالف؟ به این فکر میکردم که باند مخوف هاشمی اصلا منتظری را زنده میگذاشت یا نه؟ چند نفر باید کشته میشدند تا حکومت مطلقه با قرائت خاص نجف آبادی از نهجالبلاغه اجرا شود؟
به هر حال این نیز گذشت اما حکمت خدا چنین شد که بزرگانی چون خامنهای و هاشمی از امام بخواهند در صدا و سیما چیزی مطرح نشود که مردم بشورند و کار را یک سره کنند و ایشان پذیرفتند اما فرمودند ده سال دیگر میفهمید امروز این کار بهتر است. داغ ها در دل ها ماند. رحلت امام با همه تلخیها رخ داد و مردم بودند که از پل حجتیه قم به سمت بیت قائم مقام معزول میرفتند و با خشم او را قاتل خمینی یاد میکردند. چند روز بعد بود که منتظری برای زیارت به حرم آمد زمزمه حضورش پیچید و هجوم مردم که باعث شد منتظری را با یک بنز قهوهای رنگ فراری دهند.
خاطره ها مدام زنده میشد. اولین باری که حسینه منتظری را دیدم. هنوز امام در قید حیات بود اما در یکی از شیکترین ساختمان های قم جایگاه ویژهای برای دست تکان دادن رهبر آینده در نظر گرفته شده بود با پس زمینه پرده آبی! من که بارها جماران را دیده بودم و ساختمان کاهگلی اش را نا خودآگاه چندشم شد از این اشتیاق به رهبری آن هم در قم نه تهران! هرچه بود قائم مقام رهبری بود و سپاه زحمت میکشید تا چیزی کم و کسر نباشد و تبلیغ درس خارج او که با تلوزیون مدار بسته حتی در زیر زمین اطراف حسینه قابل دریافت بود برای کثرت شاگردان روحانی که بعضا با ماشین سپاه آورده میشدند.
خانه تمام بتونی و ضد بمب پشت بیت را به یاد آوردم که باند مهدی هاشمی وقتی برخی اعضای بیت از فعالیت آنها جلوگیری میکرد از آن جا رفت و آمد داشت و این که امام حاضر نشده بود پناهگاهی داشته باشد.
علمای قم و نجف را میشناختم که با چنین منصبی برای منتظری موافق نبودند و برایم عجیب بود که آنان از ماجرای کتاب شهید جاوید و نیز ادعای منتظری در باره فدک دلچرکین بودند و معتقد بودند چنین کسی لیاقت زعامت شیعه را ندارد.
عالمی که میگفت مردم بر من شوریدند و در خانهام را بستند که چرا علیه قائم مقام سخن گفتهای حالا بکش و ببین که میشود در خانه ات را ببندند و بفهم که در خانه زهرای اطهر را سوزاندند آن هم چندی پس از رحلت پیامبر!
همین بیت باشکوه با دستور نخستوزیر و وزیر کشور عبدالله نوری یک شبه زیرو روشد و مردم قم که صبح از خواب برخواستند به جای دیوارهای بلند و سفید یک بلوار گلکاری شده دیدند به نام شهید محمد منتظری و ظرف یک شبانه روز تصاویر منتظری از سراسر کشور به زیر کشیده شد.
بگذریم. خبر درگذشت شیخ حسین علی منتظری در لابلای اخبار سیما و خبر آب و هوا منتشر میشد تا این که با پیام رهبری جان گرفت و رسمیت یافت.
مردم به ویژه از نجفآباد راهی قم شدند. با شمارش اتوبوسهای پارک شده در مسیل (رودخانه خاموش) قم میشد تخمین زد چند نفر برای تشییع جنازه آمدند. مردم متدین و داغداری که برای وداع با مرجع تقلیدشان آمده بودند. جمعیتی بالغ بر پنجهزار نفر که عزادار بودند و آداب تشییع را میدانستند.
تکلیف مردم قم و حزبالله هم با پیام رهبری روشن شده بود. برخی علما همان روز اول در بیت حضور یافته و تسلیت گفته بودند و برخی پیام هم دادند. از پیام خشک و خالی تا تائید جایگاه علمی. البته رفتار امثال شیخ یوسف صانعی و بیات نوع دیگری بود.
شیخ یوسف که زمانی معترض اعتراض شیخ منتظری بود و بدوبیراه طرفداران را به جان خریده بود مدتها بود که سیره اش را تغییر داده بود و حالا روی خودش حساب دیگری باز میکرد و نگاهها را به سوی خود میدید.
به هر حال همه چیز آماده یک تشییع جنازه آبرومند بود. مخالفان منتظری هم سه دسته شده بودند. عدهای تاریخ را برای یک روز کنار گذاشتند و در مراسم تشییع شرکت کردند. عدهای حضور خود را دلگرمی باند منتظری و هواداران رسانهای بیگانه دانستند و بهتر دیدند در شلوغ شدن جمعیت سهمی نداشته باشند. دسته سوم نیز حضور خود را برای تماشا و در صحنه بودن مغتنم دانسته و محض احتیاط و با نشانههایی چون چفیه یا عکس رهبری در محل حضور داشتند.
در طرف دیگر ماجرا اما سران سابق فتنه همچون لاشخورانی سیاسی و مرده خورانی قهار در بیت منتظری حضور بهم رساندند و موسوی فرزند منتظری را دوست خطاب کرد. همسر منتظری نیز گویا با انداختن آب دهان بر صورت کروبی بر سرش فریاد زد که تا به حال کجا بودید؟ وقتی حصر بود کجا بودید حالا که مرد آمدید؟ عجب زمانه ایست! این همان کروبی است که شیخ را انذار داده بود از نیرنگ اطرافیان!
احمد منتظری اعلام کرد که پدرش وصیت کرده تشییع جنازهاش سیاسی نشود. این شاید کم ترین حق کسی بود که مرارتهای بسیاری کشید تا جان سپرد.
رهبری سفارش زیادی کردند در باره محل دفن . پیش از این آقای روحانی هم در حرم دفن شده بود . اما کم کم ماجرا رنگ دیگری به خود میگرفت.
رنگ و روی افرادی که برای مراسم آمده بودند نه به عزا دار میماند نه مقلد نه مومن و نه قمی. اراذل و اوباشی از قماش آدمهایی که پارتیهایشان در شبهای محرم ترک نمیشد دخترکان بزک کرده و پسرکان ملون! از بیت تا حرم راهی نبود اما در نهایت قرار شد جمعیت، جنازه را از سمت خیابان ارم به حرم مطهر مشایعت کنند. ماشین بلندگو دار مورد حمله عدهای قرار گرفت چون از اموال سپاه بود. تابوت هم روی ماشین بلندی قرار گرفت که کنترل آن در دست اعضای بیت و بچههای حزب الله بود. عدهای هم با چاقو تلاش داشتند با تهدید راننده یا پنچر کردن خودرو مسیر تشییع را عوض کنند.
ماشین حامل جنازه به میان راه رسیده بود که صحنههای جالب در حال رخ دادن بود. یک مشت اوباش دختر و پسر مختلط که به طرز فجیعی با هم خواهر برادر بودند و یکدیگر را با حرف های رکیک و با حال صدا میکردند و در حال خلق صحنههای حیوانی خویش بودند. گو در راهپیمایی میمونها در باغ وحش شرکت کردهاند!
باز هم میشد جماعت اوباش را تحمل کرد اما کمکم وقاحتها رو شد. جمعیت که به تمثال رهبری رسیدند شروع کردند به اهانت و شعارهای ساختار شکن. البته متدینان کار خود را میکردند و به این وقاحتها کاری نداشتند چون شعار میرحسین! چه دخلی داشت به تشییع یک روحانی که دستش از دنیا کوتاه شده است؟
جمعیت به درب حرم رسید. انتهای جمعیت به زحمت به انتهای خیابان ارم ( چهارراه شهدا) میرسید. این بود آمار همه آدمهایی که برای هر نیتی آمده بودند! شمار جمعیت این خیابان کوچک و قدیمی را رسانههای عزادار بیگانه صدها هزار نفر و ملیونی خواندند! چند هزار نفری که سیما هم از نشان دادن کاملش دریغ کرد و کاش نشان میداد خیابانهای خلوت منتهی به حرم را.
ماشین به حرم رسیده بود اما اختلاف بود که تابوت به حرم برود یا دوباره خیابان چرخانی کنند . در همین دعوا و مرافعه بود که یک طرف ماشین خوابید. آشوبطلبان با چاقو چرخ ماشین را پنجر کردند تا بتوانند بیشتر از مرده خوری سیر شوند. دیگر درنگ جایز نبود. شاید بیحرمتی میشد. جنازه فورا دست به دست و با کمک بچههای بسیج به حرم منقل شد.
شمس مداح که در همه مراسم مشابه خاطره آفرینی میکند این بار نیز به خوشخدمتی پرداخت. ابتدا پیام رهبری را قرائت کرد که با شعارهای هتاکانه جمع معدود اراذل استقبال شد. پس از پایان پیام، جناب شمس برای سلامتی رهبر! تقاضای صلوات کرد! که با هو کردن همان جماعت روبرو شد.
پیدا بود که همه جمعیت داخل صحن نشده بودند چون صحن پر نشد. عدهای میخواستند جواب این بیادبان را بدهند و گستاخی آنان را که حالا به مشت و لگد نیز رسیده بود و زن و مرد هم نمیشناخت پاسخ دهند اما عدهای دیگر حرمت جنازه و دعوت رهبری به آرامش را بهانه میکردند و چیزی نمیگفتند!
آیت الله شبیری زنجانی پس از اطمینان از حضور جنازه برای اقامه نماز میت حاضر شد. برخی این حرکت ایشان را برنمیتابیدند و برخی این کار را هوشمندانه میدانستند.
نماز میت مختلط و غیر متصل در داخل و بیرون حرم برگزار شد و جنازه برای دفن در نزدیکی قبر شهیدی محمد منتظری به داخل برده شد.
کم کم متدینین از حرم در آمده و سوار بر اتو بوسها از شهر خارج شدند اما جمعیتی که تا پایان تشییع نمانده بودند دو دسته بودند . جمعیت هتاک که حالا به خوبی حالت شورشی گرفتند و هر چه به دهان کثیفشان میآمد میگفتند و هر چه دستشان میآمد پرت میکردند و شعارهایی را رو به ضریح همراه با کف زدن ادا میکردند و جمعیتی که از همان ابتدا موسوی عقبمانده و کروبی دلقک را نشان گرفته بودند تا از سوراخ موش در منزل صانعی بیرون نزنند. بخشی نیز شیخ یوسف را از حرم فراری دادند.
اکنون به همت جماعت فتنهگر سبز! مراسم تشییع جنازه به طرز جالبی به گند کشیده شد و گویا آن سفر کرده سزاوار یک آیین متین و با وقار هم نبود!
هتاکان در بیت منتظری گرد آمده بودند و این طرف نیروهای حزب اللهی کوچههای اطراف را محاصره کردند. تابلوی بیت کنده شد و تابلو دفتر شیخ صانعی نیز.
پلیس ضد شورش از تهران برای آرام کردن اوضاع آمده بود اما بچه قمیها نمیتوانستند اجازه بدهند چنین هتاکانی به این راحتی لانه کنند و عربده سر دهند. پس از مذاکرات انجام شده و حضور مسئولان شهر، دالانی از نیروهای ضد شورش تشکیل شد تا چند صد بیدین بیهمه چیز، با خفت در اتوبوسهای شهری جای گرفته و شهر را به قصد ام الفسادشان تهران ترک کنند.
پایان ماجرا این نبود. مردم، طلاب و بسیجیان که کمکم از وقایع باخبر شدند نتوانستند این ننگ را تحمل کنند. اعلام شده بود که ختم منتظری در مسجد اعظم قم از طرف خانواده برگزار خواهد شد. سیل جمعیت با تصاویر رهبری ساعتی قبل از آغاز مراسم در مسجد و صحن و اطراف گرد آمد. باز هم آقای شمس افاضه کرد و این بار جمعیت بود که حاضر نبود بنشیند. قرائت قرآن همه را به سکوت فرا خواند اما وقتی به اصرار مجری باز هم ادامه یافت، صدای صلوات ها قرائت را پایان داد. سخنران مجلس هم فرصت نطق نیافت و شعارهای جمعیت مجلس را به تعطیلی کشاند. مجلسی که همچون تشییع جنازه با حضور سرد و بسیار کمرنگ روحانیت مواجه شده بود. احمد منتظری خشمگین جلسه را ترک کرد و شمس از مردم که با شعارهای انقلابی درحال ترک مسجد بودند خواهش میکرد که برای مداحی و روضه تشریف داشته باشند که چراغ ها خاموش شد.
عزاداری رسانههای بیگانه و سایتها و خبرگزاریهایهای دشمن دیگر جلوه مشوه این پایان عبرت انگیز بود. بیانیههایی که فرصت عقدهگشایی از امام و انقلاب را به رجالهها داد و تسلیت کاخ سفید که روی رهروان طریقت منتظری را سیاهتر کرد.
شخصیتی که با حمایت از باند منحرف مهدی هاشمی گامی را برداشت که تفسیر دیگری از انقلاب برای او رقم زد. تفسیری که هیچگاه با قرائت خمینی کبیر همخوانی ندارد و از او شیخ سادهلوحی ساخت که مفتی رسانههای بیگنه گردید و تا روزهای آخر عمر در خدمت مقاصد پلید آنان بود.
منتظری در واقع پس از بازداشت مهدی هاشمی و به جریان افتادن پرونده باند وی که برادر دامادش بود به نشانه? اعتراض درسهای خود را تعطیل کرد. مهدی هاشمی پس از اعتراف به جرمهای خود از جمله قتل و پرده برداشتن از سوء استفاده از بیت منتظری در سال ???? اعدام شد.
شهید محمد منتظری پیش از شهادت نسبت به نفوذ باند مهدی هاشمی در بیت پدرش هشدار داده بود و پاره ای از این مسایل باعث اختلاف نظر این پدر و پسر شده بود . این قضیه و نامه نگاریهای تند و هتاکانه به حضرت امام و عدم تمکین به نصایح آن پیر فرزانه سرانجام منجر به عزل وی از از سمت قائم مقامی شد . رفتار ناشایست وی در اواخر عمر حضرت امام در رنج نامه ای به قلم مرحوم حاج احمدآقا خمینی منتشر گردید.
منتظری گرچه پس از ارتحال حضرت امام، رهبری آیت الله خامنهای را تبریک گفت اما همچنان به مشی سادهلوحانه خود ادامه داد و برخلاف نظر استادش، در مسایل سیاسی اظهارنظر های عجولانه نمود و پس از سخنرانی خود در جو دوم خرداد که خود را به مادر انقلاب تشبیه کرد از رئیس جمهور وقت خواست که ماشین امضا نباشد. سخنانی که من چند وقت قبل از آن از زبان یک طلبه مشکوک که فرزند نماینده سابق مجلس بود شنیده بودم! این سخنرانی در خارج از کشور و نزد بیگانگان و دشمنان با استقبال روبرو شد و در داخل نیز باعث تأثر نیروهای انقلابی گردید و خواص را به یاد این جمله امام انداخت که مشکلات دهسال دیگر را پیش بینی کرده بود.
دختر ارشد امام نیز در بیانیهای وی را به دندان کرم خوردهای تشبیه کرد که کشیدن و نکشیدنش درد دارد. این اتفاقات و بازخورد آن بین مردم منجر به حصر خانگی او شد اما به تدریج از دامنه آن کاسته شد . فتوای حلیت مصافحه ( دست دادن ) به زن اجنبی از سوی وی نیز در بین متدینان، بحثهایی ایجاد کرد که از نفوذ سیاسی بیش از حد در بیت وی نشان داشت.
وی تا آن جا که بی آنکه ذرهای خود را گرفتار ندانم کاریهایش بداند در واکنش به حوادث پس از انتخابات اخیر نیز همگام با رسانه های بیگانه به اظهارنظر آزادانه پرداخت و چند روز پیش از مرگ در سخنان پایانی درس خود نسبت به ماجرای توهین به تمثال حضرت امام گفت : ایشان رهبر انقلاب بودند. البته معصوم نبودند و اشتباه هم داشتند. خود ایشان هم هیچگاه ادعای عصمت نکردند. حالا یک کسی در یک جایی کار خلافی کرده و عکس ایشان را پاره کرد، این که ما بیائیم در بوق و کرنا کنیم کار صحیحی نیست. وی بدون اشاره به بازتاب جهانی این هتاکی توسط رسانه های بیگانه خطاب به رسانه ملی گفت : با این در بوق و کرنا کردن شما آبروی ایشان را می برید و می فهمانید که ملت ایران این گونه اند که عکس امام خمینی را هم پاره می کنند. منتظری کسانی را که به این ماجرا دامن میزنند و مردم را به نشان دادن واکنش دعودت می کنند به استفاد? ابزاری از اسم آیت الله خمینی متهم کرد!
شیخ حسینعلی منتظری با آن همه زندان رفتنها و همراهی با امام در مبارزات علیه طاغوت و همشاگردی با شهید مطهری و نوشتن کتاب ولایت فقیه و ریاست مجلس خبرگانی که البته به علت ضعف مدیریت توسط شهید بهشتی اداره میشد، با لجاجتها و سادهلوحیها به جایی رسید که نه تنها از قائم مقامی عزل شد که از چشم ملت نیز افتاد و واپس زدهگان و چوبخوردهگان از انقلاب دورش را گرفتند.
مرگ منتظری که خون به دل امام امت کرد، نه سوگمندی داشت نه خرسندی!
زیست که زیسته باشد و مرد که مرده باشد!
برای دیدن تصاویر همه جمعیت به اینجا و اینجا و اینجا مراجعه کنید!
برای دیدن صفحه اصلی وبلاگ و دیدن دیگر نوشته ها کلیک کنید
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------