قسمت آخر پاسخ به محمود:
هموطن گرامي به جاي کنايه زدن به من برو ببين اين بيادبي ها از کجا باب شده و کدام منور الفکري آن گوشه دنيا نشسته و در توهمات خودش دارد براي من ايراني نقشه راه مي کشد که مثلا امروز تکليفمان چيست! تکليف ما را حسين فهميده مشخص کرده است نه آدم بي عاري که همه کارش در عمرش خواند کتاب و دزديدن کلمات ادبي بوده است. اين است که بيشتر مقلدان بي مغز سروش چيزي جز ناسزا نمي نويسند که من برخي را براي رعايت حال مخاطبان حذف کرده ام. اگر ادب خوب است بهتر بود سروش هم رعايت مي کرد و اگر ادب خوب است بهتر بود مقلدان کم دانشش هم ياد مي گرفتند و چرا به اين همه پاسخ منطقي و مودبانه که هرگز حال خواندش را ندارند پاسخ نمي دهند و چرا به کسي که تاکتيک سروش را بر ملا کرده و کف هاي دهانش را به رويش آورده ناسزا مي گويند! چون سواد ندارند چون بي بضاعتند و چون آدم هاي بي مغزي هستند که معطل مانده اند سروش از آن سوي عالم مزخرفي بنويسد تا حلوا حلوايش کنند و تحمل ندارند بوي نامطبوع اين حلوايشان را کسي افشا کند چون نمي خواهند بفهمند اين حلوا نيست چيز ديگر است.
من اگر مي خواستم مشهور شوم پاسخ و نقد انسانهاي شريف و لايقي را مي نوشتم که باعث افتخار بود و هست اگرچه شهرت يافتن از آرزوي هاي آدم هاي حقيري چون سروش است که از ترس فراموشي هر از گاهي کاغذپاره اي از زباله دان ذهنش بيرون مي ريزد و گرنه پاسخ دادن به سروش آن هم با ادبيات خودش چه شهرتي براي من خواهد داشت؟ آيا غير از اين است که دوستان عاقل طعنه بزنند که چرا به چنين افتاده اي لگد مي زني! و راست هم مي گويند اما چه بايد کرد که ننگ اين جماعت را بايد با لجن خوشان سترد تا معلوم شود اين محو شده از چه جنسي بوده !
اگر به فکر دفاع از سرزمين اسلامي مان هستي بنشين فکر کن که اگر به هر دليلي به کسي چون موسوي راي دادي حالا بايد چه کني که گناههاي نابخشودنياش بر تو نوشته نشود. بيانديش که اگر جنجال و شور انتخابات نگذاشت درست انتخاب کني و به کانديداي منتخب اوباما که نام موسوي را به زبان آورد و کانديداي محبوب استعمار پير انگليس راي دادي حالا جبران کني .
آزادي را نمي بخشند آزادي را خدا داده است که بايد حرمتش را داشت و از دست نداد. آزادي اين نيست که به کسي راي بدهي و از آن بت بسازي و براي دفاع از رفتار غلط و دروغ پردازيهايش افسانه بسازي و بگويي 13 ميليون را خس و خاشاک خواندند. آزاد باش مانند ما که راي داديم و پاي رايمان هم ايستاديم چون به نظام راي داديم و از همان فرداي انتخابات هم با آزادگي نقد کرديم و اگر رئيس جمهورمان پايش را کج بگذارد پائينش مي کشيم چون اين حق ما است که به خدمت گازاران راستين اعتماد کنيم و خائنين را رسوا کنيم.
قسمت دوم پاسخ به محمود
به نظر من با اين فرهنگ خودباختگي و بيگانه برتر بيني بعضي از ايرانيان، اين آزادي نسبي هم زيادي است. البته براي گسترش آزادي بايد زحمت کشيد و لياقت آن را به دست آورد. نه آن که نان مملکت را خورد و نوکري آمريکا را کرد. ما انقلاب نکرديم که به تنعم برسيم انقلاب کرديم که خودمان باشيم و بردهان کسي بزنيم که بخواهد عزت ما را زير سوال ببرد چه دشمن فرنگي باشد چه هموطن دين فروش و وطن فروش. اما آن چه درباره آن شيمي دان عقده اي گفتي ؛ سروش تنها يک آدم پر مطالعه است که عقده هاي قديمي و سخنان پر رنگ و لعاب غربيان را در قالب الفاظ کرايه اي که از مولانا و حافظ کش مي رود بيان مي کند. اگر واقعا دنبال پاسخ به ياوه هاي علمي و سياسي سروش باشي نبايد وبلاگ من را بخواني . من تنها خواستم به اين سامري بگويم اگر قرار است رفتار گلهاي داشته باشي و از کينه و حقارت هاي درونت سخن بگويي من هم بلدم مثل يک چوپان با يک بز حرف بزنم! نکته همين جاست هم وطن گرامي. اراجيف به ظاهر اديبانه سروش را بسياري پاسخ هاي علمي و وزين داده اند که سروش حتي جرأت نشر آن را در سايت خودش ندارد و گاه که نقدي را در سايت گذاشت و ديد انگار مخاطبانش به سستي حرفهايش پي ميبرند در آزادي کامل !آن نقدها را حذف کرد. مشکل من هم حرف هاي بي سر و ته سروش نيست که امروز انقلابي را به سخره گرفته که تا ديروز همدوش آقاي مصباح از ايدوئولوِژي هاي آن دفاع مي کرد و چون به مقاماتي که دلش مي خواست نرسيد عقده اي شد . مشکل من شبهه هاي نخ نما شده سروش نيست که وحي را شعر محمد بن عبدالله مي خواند. مشکل من همين امثال شما هستيد که يک هيبت پوشالي براي کسي ساخته ايد که براي اين کشور و براي دين حاضر نيست يک قطره خون فدا کند و کمر همت بسته که با لفاظي و اداي متفکرانه، مثلا حرف نوي بزند و امثال شما را فريب بدهد. جواب اين آدم را کساني که حس کردن لياقتش را دارد يا حس کردن جوابي بدهند که کسي نگويد جواب نداشتند، داده اند و نوشته اند . اگر نمي خواهي مطالعه کني و بفهمي که متن علمي لازم نيست با شعر و سجع و بديع، آميخته شود تا دل چند دانشجوي احساسي را ببرد که متن علمي در پس منطق و استدلالش علمي است نه ظاهر رياکارانه و فريبايش.
مشکل من اين بود که بر آن شدم قدري از فضولات سروش را با قلم خودش بردارم و به صورتش بمالم که بدانيد اين سرودههاي به ظاهر آهنگين همان بع بع بزها و زنگ زنگوله ها است نه بيشتر.
ما با بزرگاني چون حضرت روح الله و شهيد معلم علامه مطهري و شهيد مظلوم دکتر بهشتي نيازي به آدم خود فروخته و دلباخته خزعبلات مستشرقان غربي نداريم که بويي از وحي و دين نبرده اند و قرآن را مانند يک کتاب ادبي يک عرب مي دانند. حالا اين سروش هم وطن به فکر دباغي اين سخنان سست افتاده و مي خواهد رنگ بومي بزند بر اين پوست الاغي که در فرنگ يونجه خورده است و اسفار حمل مي کند و نمي فهمد که وحي چيست، تکليف چيست، جهاد چيست، مبارزه چيست، شهادت چيست.
بزرگش ندانند اهل خرد که نام بزرگان به زشتي برد
داستان آن کسي که قراان با صداي نکره اش تلاوت مي کرد، شنيدي؟و پاسخ اش را از زبان سعدي؟
تو که قرآن بدين نمط خواني ببري رونق مسلماني
افرادي مانند شما وقتي به اشخاصي پون دکتر سروش پاسخ مي نويسيد، چيزي که از اعتبار وي کم نمي کنيد، بلکه بيشتر حقانيت سخنان او را اثبات مي کنيد.
وقتي متن سخيف مقاله ات! را مي خواندم،( البته من پي خود نامه آمده بودم .که آن هم در جامعه اي که شما و امثال شماها اين همه زور مي زنيد تا آن را آزادترين کشور دنيا معرفي کنيد،فيلتر شده بود.)با خود انديشيدم که با اين ادبيات چوپاني در عرصه سياسي و ديني جامعه ، تا چند سال ديگر فرزندان ما، چه ميزان اندوخته هايي از فرهنگ ايراني اسلامي خواهند داشت؟من نمي دانم قيمت شما چقدر است ؟و در جمهوري اسلامي به چه تنعمي رسيده اي که ترس از دست دادنش موجب گرديده که چنين چشم بسته و با دهاني کف کرده به هر طرف يورش ببري؟ اجازه مي دادي کساني جواب سروش را مي دادند که حد اقل لياقت اخلاقي و بضاعت علمي لازم براي اين مسأله را داشتند. يک نظر به کامنت ها بينداز. ببين فضاي اينترنتي که بايد فرصتي براي رشد و تعامل سازنده ميان افراد باشد، تبديل به عرصه فحش و تقابل آنها گرديده است. اين کشور مال همه است. در دفاع از آن همه سهيمند. از پيروزي هاي آن همه خوشحال مي شوند.همه شهيد داده اند. حتي آن 13 ميليوني که به آقاي موسوي رأي دادند و شما ها آن ها را خس و خاشاک ناميديد، بسياري از آنها جزو خانواده شهدا هستند. در پايان من به شما توصيه مي کنم براي مشهور شدن بهتر است بيشتر بخواني و عمل کني و کمتر بنويسي.
بزرگي سراسر به گفتار نيست دو صد گفته چون نيم کردار نيست
پاسخي اديبانه، زيبا، در خورد و شايسته بود، هر چند بيشتر جنبه? ادبي داشت و البته جنبه هاي علمي آن نيز مغفول نماند. گويا لازم است شايعات ديكته شده و باورهاي فلسفي دكتر سروش را به نقد بگذاريد و با همين بيان اديبانه پاسخ بگوييد.
تاييد روزافزونتان را خواستارم از خداي مويد
بي ادب محروم ماند از لطف رب
از اين وبلگ نويس بيش از اين انتظار نداشته باشيد
بيچاره کلاسش همينه
از کوزه همان برون تراود که در اوست
فقط برايش دعا کنيد تا کمي ادب و تربيت بياموزد
نه بلد نيستم!
چون مثل تو ميمون نيستم!
ادا در آوردن فقط کار توست عنتر بيک!
اگر هم دنبال پربشاني مي گردي متن سرا پا تعفنت را دوباره بخوان که بقول دوستان نهايتا از ما تحت بز و گوسفند سر در آورده!
منزلت مبارک! رهن کردي يا اجاره؟
پاسخت را بشنو بي سواد که حتي مفهوم اشعار را هم نمي فهمي چون غرق در فحاشي و سياسي کاري و دغل بازي هاي جاهلانه عربي هستي
تو را به ابو موسي اشعري بايد تشبيه کرد! البته بلا نسبت آن فرد!
من به ترکستان نرفته ام اما سعدي امثال تو را با اين بيت شعر وصف الحال نموده. اگر تمثيل ترکستان در اين شعر را درک کردي بايد بهت جايزه داد.
اگر تاکنون اسم سعدي به گوشت نخورده که حتما هينطور است حتما
در گوگل اسمش را جستجو کن تا چيزي ياد
بگيري البته اگر فحاشي و بي چاک و دهني وقتي برايت بگذارد.