بیت الغزل مرجعیت

 

 
اگر عصر حاضر را در جهان به ویژه ایران، عصر خمینی می‌نامند اما دوره جدید حوزه‌های علمیه و علوم اسلامی و انسانی را نمی‌توان بی‌نام یکی دیگر از بزرگان شناخت.

این شخصیت، علامه طباطبایی است. فریاد امام خمینی از مهجوریت قرآن و بلاهایی که از این مهجوریت بر سر مسلمانان آمده، بلند بود و تولد انقلاب اسلامی را می‌توان مرهون این نگاه دانست. علامه طباطبایی نیز در سنگر دیگری به بازگشت به قرآن می‌اندیشید و عزم خود را در رفع مهجوریت از قرآن، جزم کرد.

حوزه‌های شیعی به دلیل ضرورت‌های دوره‌های دور بیشتر توجه خود را به ثقل مکتب اهل بیت معطوف ساخت و ناخودآگاه و بی‌غرض در دوره‌های اخیر توجه به قرآن تنها از فضایل علمی به‌شمار آمد تا جایی که برخی پرداختن به تفسیر و علوم قرآن را در شأن مرجعیت نمی‌دانستند!
پس از پایمردی و ایثار علامه طباطبایی و نگارش تفسیر گرانسنگ و بی‌بدیل المیزان بود که بار دیگر قرآن محوری و توجه به منبع وحی آن گونه که شایسته است به حوزه‌ها بازگشت و نسل‌های جدید به اهمیت این اصل مهجور پی‌بردند.

پس از ارتحال مرحوم آیت‌الله اراکی رحمةالله علیه بود که بار دیگر مسئله مرجعیت مطرح شد و کارشناسان و خبرگان این مهم درپی معرفی شخصیت‌های برجسته علمی حوزه به مردم بودند.
بی تردید یکی از معیارهای علمی برای نهادمرجعیت، این بار خبرگی و چیره‌دستی در منبع وحیانی قرآن بود و یکی از شخصیت‌های مطرح در این بخش، آیت الله عبدالله جوادی آملی بود.

به هر جهت در آن تاریخ جمعی معدود از اعاظم حوزه از سوی مدرسان و بزرگان، به عنوان مرجعیت به مردم معرفی شدند. در روش‌ و شیوه شناخت و معرفی مرجع و تقلید از مجتهد اعلم، مباحثی وجود دارد که نیازی به توضیح نیست و اهل فن خود بدان واقفند.
با ارتحال برخی مراجع، بار دیگر سخن از شناسایی مراجع جدید در محافل حوزوی و متدینان مطرح شد چرا که فقه شیعه همواره بر حیات این نهاد تاکید دارد .
این بار نیز یکی از شخصیت‌های بارز آیت‌الله جوادی آملی بود که نه‌تنها در علوم‌قرآنی و تفسیر، فرزانه است و آثار قرآنی وی در قالب تفسیر تسنیم در حال انتشار است که در علوم عقلی و فلسفه نیز از نوادر بوده و در فقه نیز صاحب سبک است و با روش تاریخی به بیان نظرات علما در مسائل می‌پردازد.

این فقیه متأله در مسایل سیاسی نیز حضور دانشمندانه داشته و اولین حکم خود را از حضرت امام در سال 1358 شمسی برای قضاوت در دادگاههاى انقلاب اسلامى شهرستان آمل دریافت کرده است. شهری که در سال 1312 در آن پا به جهان گذاشت و از خاندانی اهل علم به دنیا آمد. عبدالله عالم زاده پس از دوره مقدمات‌، در سال 1325 به مدرسه مروی تهران هجرت نمود و پس از تکمیل دوروس متوسط حوزوی در سال 1334 به حوزه مقدسه قم راه یافت.

وی در مکتب حوزه قم مدتى از درس خارج فقه آیة‌الله‌العظمى بروجردى استفاده کرد و بیش از دوازده سال در درس خارج فقه آیة‌الله محقّق داماد و حدود هفت سال در درس خارج اصول حضرت امام‌خمینى «ره» حضور یافت. وى همچنین حدود پنج‌سال در درس خارج آیة‌الله میرزا هاشم آملى شرکت کرد. امّا به دلیل علاقه وافر به علوم عقلى و قرآنى، از همان ابتداى ورود به قم رابطه علمى خود را با فیلسوف و مفسّر بزرگ قرن، علامه طباطبایى آغاز کرد که این ارتباط تا آخرین لحظات عمر پُربرکت آن بزرگوار ادامه یافت.

آیت الله جوادی آملی پیش از انقلاب به ترویج اندیشه انقلابی حضرت امام در آمل می‌پرداخت و بارها مورد بازخواست کلانتری و ساواک رژیم طاغوت قرار گرفت و ممنوع المنبر شد. پس از پیروزی انقلاب نیز نماینده مردم در مجلس خبرگان بود و در تدوین و تصویب قانون اساسی نقش فعالی داشت.
شاید بارزترین فعالیت سیاسی آیت‌الله جوادی آملی ابلاغ پیام تاریخی و مهم امام‌خمینی به رهبر اتحاد جماهیر شوروی بود که در سال 1367 صورت گرفت. وی پس از بازگشت از این سفر تاریخی شرح مبسوطى بر این پیام نوشت که با عنوان «آواى توحید» منتشر شد.

در سال 1369 نیز در سفر تبلیغی به اروپا به ملاقات پاپ رهبر مسیحیان جهان رفت و او را به جایگزین کردن مسیحیّت ناب عیسوى، به جاى مسیحیّت آمریکایی فراخواند. همچنین در سال 1379 برای قرائت و شرح پیام رهبر انقلاب، حضرت آیت الله خامنه‌ای به نشست هزاره ادیان در آمریکا رفت.

آیت الله جوادی آملی در فصل دیگر زندگی علمی و پربارش، ضمن تمرکز بر تدریس و تدوین تفسیر قرآن به تدریج از برخی فعالیت‌های دیگر کاست و در دوره اخیر مجلس خبرگان شرکت نکرد اما همچنان اندیشمندانه ترین خطبه‌های نماز جمعه را در شهر علم و اجتهاد قم ایراد کرد و در محراب امامت جمعه سیر از خلق به حق و از حق به خلق را به بهترین بیان و خالصانه‌ترین قلب پیمود و در نهایت آخرین خطبه و نماز جمعه را در ششم آذر ماه 1388 اقامه کرد و به قول خود غزل خداحافظی از این سنگر تقوا و سیاست را با عذرخواهی از مردم خواند . غزلی که بیت الغزل آن مرجعیت است که گرچه خوانده نشد اما سروده شد.

وحدت هابیل و قابیل !


بازخوانی منشور وحدت و برادری


پیش از هر بحثی، بازخوانی داشته باشیم از پاسخ امام رهبر کبیر و معمار انقلاب اسلامی که به منشور برادری مشهور شده و امروز به دلایلی مورد توجه قرار گرفته است.

حضرت امام در پاسخی نصیحت‌گرانه به نامه‌ای احساساتی، در تاریخ 10/ 8/67  تذکراتی داده‌اند که به راستی منشوری از اصول سیاسی و مبانی سیاست ورزی جناحی در انقلاب و نظام است.

ایشان با طبیعی دانستن اختلاف نظر فقها و علما در مسایل گوناگون از دیرباز تا کنون به تفاوت زمانی دوره جدید و قدیم می‌پردازند و می‌فرمایند:‌« از آنجا که در گذشته این اختلافات در محیط درس و بحث و مدرسه محصور بود و فقط در کتابهاى علمى آن هم عربى ضبط مى‏گردید، قهراً توده‏هاى مردم از آن بی خبر بودند و اگر با خبر هم مى‏شدند، تعقیب این مسائل برایشان جاذبه‏اى نداشت ... اما امروز با کمال خوشحالى به مناسبت انقلاب اسلامى حرف‌هاى فقها و صاحب‌نظران به رادیو و تلویزیون و روزنامه‏ها کشیده شده است، چرا که نیاز عملى به این بحث‌ها و مسائل است».

امام با این بیان که « حال آیا مى‏توان تصور نمود که چون فقها با یکدیگر اختلاف نظر داشته‏اند- نعوذباللَّه- خلاف حق و خلاف دین خدا عمل کرده‏اند؟ هرگز! » ، مهمترین مسئله را « ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه » می‌دانند و تصریح میکنند که اگر بعضى از مسائل در زمانهاى گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقها امروز باید براى آن فکرى بنمایند.

نکته بعدی لزوم باز ماندن باب اجتهاد در حکومت اسلامی است که در توضیح آن می‌فرمایند: « طبیعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مى‏کند که نظرات اجتهادى- فقهى در زمینه‏هاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت درست حکومت و جامعه است که براساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزى کند که وحدت رویّه و عمل ضرورى است »

این‌جاست که امام، "اجتهاد مصطلح در حوزه‏ها" را کافى نمی‌دانند و معتقدند تشخیص مصلحت جامعه و شناسایی افراد صالح و داشتن بینش صحیح و قدرت تصمیم‌گیری برای اجتهاد در مسائل اجتماعی و حکومتی و اداره جامعه لازم است .

اما مرز اختلاف نظر و موضع با سست کردن و تخریب نظام چیست؟ امام این مرز را مبانی و اصول انقلاب می‌دانند و در عین حال در پاسخ به نامه مذکور می‌نویسند : « این مسئله روشن است که بین افراد و جناح هاى موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفاً سیاسى است ولو اینکه شکل عقیدتى به آن داده شود، چرا که همه در اصول با هم مشترکند و به همین خاطر است که من آنان را تأیید مى‏نمایم.»

امام خمینی سپس برخی از اصول انقلابی مشترک را برمی‌شمارند : «آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براى کشور و مردم مى‏سوزد و هر کدام براى رشد اسلام و خدمت به مسلمین طرح و نظرى دارند که به عقیده خود موجب رستگارى است. اکثریت قاطع هر دو جریان مى‏خواهند کشورشان مستقل باشد، هر دو مى‏خواهند سیطره و شرّ زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خیابان را از سر مردم کم کنند. هر دو مى‏خواهند کارمندان شریف و کارگران و کشاورزان متدین و کسبه صادق بازار و خیابان، زندگى پاک و سالمى داشته باشند. هر دو مى‏خواهند دزدى و ارتشا در دستگاههاى دولتى و خصوصى نباشد، هر دو مى‏خواهند ایران اسلامى از نظر اقتصادى به صورتى رشد نماید که بازارهاى جهان را از آنِ خود کند، هر دو مى‏خواهند اوضاع فرهنگى و علمى ایران به گونه‏اى باشد که دانشجویان و محققان از تمام جهان به سوى مراکز تربیتى و علمى و هنرى ایران هجوم آورند، هر دو مى‏خواهند اسلامْ قدرت بزرگ جهان گردد»

امام، اختلاف سلیقه در رسیدن به اهداف گفته‌شده را روبنایی دانسته و خطاب به دوجناح ، تذکر می‌دهند که موضع‌گیری‌ها باید به در عین حفظ اصول اسلام براى همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابى خود و مردم علیه سرمایه دارى غرب و در رأس آن امریکاى جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بین الملل و در رأس آن شوروى متجاوز باشند، ذره‏اى از سیاست «نه شرقى و نه غربى جمهورى اسلامى» عدول نشود که اگر ذره‏اى از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامى راست کنند، توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمى‏کند. با کمال دوستى مراقب امریکاى جهانخوار و شوروى خائن به امت اسلامى باشند، مردم را هوشیار کنند که درست است که امریکاى حیله‏گر دشمن شماره یک آنها است ولى فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروى شهید گشته‏اند، از حیله گری‌هاى این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروى به خون اسلام و استقلالشان تشنه‏اند.

رهبر فقید انقلاب،‌پس از اتمام حجت در باره تذکراتشان و تاکید بر شعار راهبرد " نه شرقی نه غربی" در هشداری اخلاقی، نقش حب نفس را در اختلاف‌انگیزی یادآور می‌شوند و تنها راه مبارزه با آن را ریاضت، معرفی می‌کنند.

امام سپس در بیانی شفاف،‌ فرق انتقاد سازنده و تخریب را بیان می‌کنند: « انتقاد بجا و سازنده باعث رشد جامعه مى‏شود. انتقاد اگر بحق باشد، موجب هدایت دو جریان مى‏شود. هیچ کس نباید خود را مطلق و مبرّاى از انتقاد ببیند. البته انتقاد غیر از برخورد خطى و جریانى است. اگر در این نظام کسى یا گروهى خداى ناکرده بى‏جهت در فکر حذف یا تخریب دیگران برآید و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتماً پیش از آنکه به رقیب یا رقباى خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد کرده است.»

امام بزرگوار در ادامه، تالیف قلوب و تلاش برای زدودن کدورت‌ها و نزدیک ساختن مواضع را موجب رضایت خدا و خدمت به یکدیگر برمی‌شمرند اما تصریح می‌فرمایند: « باید از واسطه‏هایى که فقط کارشان القاى بدبینى نسبت به جناح مقابل است، پرهیز نمود. شما آنقدر دشمنان مشترک دارید که باید با همه توان در برابر آنان بایستید، لکن اگر دیدید کسى از اصول تخطى مى‏کند، در برابرش قاطعانه بایستید »

امام همچنین خاطرنشان می‌کنند که مسئولان بالای نظام، هرگز از اصول، عدول نکرده‌اند و در نهاد هر دو جریان اعتقاد و عشق به خدا و خدمت به خلق نهفته است و باید با تبادل افکار و اندیشه‏هاى سازنده مسیر رقابت‌ها را از آلودگى و انحراف و افراط و تفریط، پاک کرد.

حضرت امام خمینی در پایان سفارش می‌کنند: « کشور ما در مرحله بازسازى و سازندگى به تفکر و به وحدت و برادرى نیاز دارد. خداوند به همه کسانى که دلشان براى احیاى اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- و نابودى اسلام امریکایى مى‏تپد، توفیق عنایت فرماید »

به روشنی می‌توان طبیعی بودن اختلاف نظر فقهی، اختلاف روش و سلیقه سیاسی و آزاد بودن اظهار آن، وحدت رویه و عمل در حکومت، لزوم ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه در حکومت و جامعه و باز بودن باب اجتهاد در حکومت اسلامی، اشتراک نظر دو جناح زمان حضرت امام و تایید آن‌ها، عدم عدول از سیاست نه شرقی نه غربی،‌ ریاضت نفس برای از بین بردن حب نفس‌، حفظ خشم و کینه انقلابی علیه استعمار، درستی انتقاد سازنده و باطل بودن تخریب، برخورد قاطع با کسی که از اصول، تخطی کند و احیای اسلام ناب و نابودی اسلام آمریکایی را از محورهای این پاسخ ارزشمند امام عزیز برشمرد.

اکنون به مناسبت این که این منشور نورانی،‌ به بهانه حوادث پس از انتخابات مورد توجه طیف‌خاصی از جریانات سیاسی قرار گرفته، بد نیست رفتار این طیف در انتخابات را یک بار دیگر مرور کنیم؛

آغاز زودهنگام و پرحجم تبلیغات مثبت و منفی برای انتخابات،‌ شایعه سازی توهم تقلب در انتخابات، پیش از برگزاری،‌ ارسال نامه گستاخانه به رهبری و اعلان هیجانات خیابانی ،‌ اعلام برگزیدگی پیش از پایان رای گیری و شمارش کامل آرا، عدم تمکین به رأی اکثریت در قالب بیانیه‌های ساختارشکن و فرار از قانون،‌ تحریک افکار عمومی برای شورش خیابانی،‌ هماهنگی کامل و تمام با رسانه‌های بیگانه و استعماری،‌ دروغ‌پردازی در باره تعداد کشتگان فتنه‌ها و تخریب چهره نظام نزد افکار عمومی جهان در کنار تخریب ناجوان‌مردانه دولت نهم و تولید انواع برنامه‌های منفی و سلبی برای تبلیغات.

این همه تنها عنوان خیانت‌های بی‌شماری است که بروز یکی از این جرم‌ها در زمان حیات امام خمینی ذنب لا یغفر بود و ممکن نبود از خشم انقلابی آن مرد الهی در امان بماند.

امروز دسته‌ای از متهمان در بازداشت‌،‌ به سخنانی معترف هستند که حیرت موافقان و مخالفان را برانگیخته و دسته‌ای نیز از رأفت نظام بهره‌‌مندند اما بی‌شرمانه به نقشه‌های خاکستری خود ادامه می‌دهند و دسته‌ای دیگر هم هستند که محترمانه از کشور خارج شده و در دامن دوستان غربی معلوم نیست در حال کشیدن چه نقشه‌ای برای آینده هستند؟

به راستی، تاریخ در باره این سیاست‌باختگان چه خواهد گفت؟

اما یک پرسش اساسی؛ چه نسبتی بین توهمات مخمل‌بافانه حضرات و منشور روشنی بخش امام عزیز وجود دارد؟ آیا بی‌شرمی نیست که به جای توبه‌نامه نوشتن و ریاضت کشیدن و انابه به درگاه الهی و عذر تقصیر به حرم خمینی بردن، از وحدت و برادری سخن به میان می‌آید؟ کدام برادری؟ قد کوتاه خود را در برابر حکومت اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی و ولایت فقیه علم کرده‌اند و اکنون که از جوش‌و خروش کاریکاتوری آبی گرم نشده و آبروی نداشته از جوی برنگشته،‌ چون کودکی بی‌ادب که از تادیب پدر گریخته به جای تنبّه، زبان درازی می‌کند!

هان! چه شده که آقایان، یاد ایام کردند؟ نام امام را می‌برند و کنایه می‌زنند که رهبری باید چه کند؟ نیازی به این همه ایما و اشاره نیست . همه می دانند که نقشه دشمن ضربه زدن به ولایت فقیه این یادگار بی بدیل خمینی کبیر بود و چه ذلیلانه عده‌ای نقش پیش‌قراولی لشکر بیگانه را بازی کردند!
خرده‌حساب‌ها و دل‌خوری‌های سالیان مانده در تاریک‌خانه دل‌های بیمار، ناگهان چرکین شده و سرباز کرده است؟!

کدام برادری؟! کدام اصل انقلابی مانده که این طیف مسئله دار در طول این سالیان آن را به چالش نکشیده باشد؟ کجاست استعمار‌ستیزی؟ کجاست پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد؟ کجاست خشم انقلابی و آرمان خواهی انقلابی در فلسطین و لبنان؟ هشت سال دولت "اصطلاحات دو پهلو" گذشت و هیچ مقدسی نماند که پامال نشده باشد از چاپ کاریکاتور امام و دیگر بزرگان گرفته تا نفی و تمسخر نظریه ولایت فقیه و بی‌حرمتی نسبت به دین و شخصیت‌های مذهبی.

اما یک پرسش دیگر! چرا آن گاه که کام، به طعم قدرت،‌ شیرین بود و چماق پیام دوم خرداد(!) بر سر هر دلسوزی می‌تازید،‌ برادری و وحدت از یاد رفته بود؟ حال که اسب جاه، رکب خورده و تیرهای فتنه به سنگ، ندای منافقانه وحدت به گوش می‌رسد؟ آیا باز برای چه کاری و چه نقشه‌‌ای نیاز به فرصت‌سازی است؟


رسانه ملی، امید و آگاهی!


 


صدا و سیما به مثابه یک حوضچه یا چشمه است که جریان زلال آب در آن نشانه زندگی فرح بخش است اما وجود یک آلودگی و ویروس هرچه هم که کوچک باشد استفاده مطمئن و بی‌دغدغه را در مخاطره می‌اندازد.
ده‌ها اثر فاخر و بدیع به دست هنرمندان این نهاد اثرگذار، تولید و پخش می‌شود اما گاه تصویری بر صفحه نمایشگر، ظاهر می‌شود که انگشت حیرت را به گزش می‌کشاند!
شاید کم اطلاعی سازندگان از مسایل دینی یا جامعه و یا بی‌توجهی دست‌اندرکاران و یا غرض ورزی برخی افکار بیمار، باعث می‌شود برنامه‌های دین‌ستیز یا بعید از جامعه ایرانی به نمایش درآید.
بسیاری از بازیگرانی که در بازی غرق هستند و از شئون زندگی یک مسلمان غافل‌اند یا تکرار صحنه‌های پوچ و بی‌معنی که تنها در طبقات خاص جامعه اتفاق می‌افتد، نمونه‌ای از این آسیب است.

بروز تفکرات فمنیستی،‌ تجدد طلبانه و روشنفکرمآبانه یا نگاه غرب‌ستایانه از دیگر آفت‌های صدا و سیما است.
این همه در کنار ضعف تئوریک در مبانی رسانه دینی و شیوه‌های اطلاع رسانی و مدیریت خبر و اطلاع رسانی و جذب اطمینان مخاطب، زنگ خطر را به صدا درمی‌آورد.

 
برنامه‌های محتوایی نیز گاه گرفتار سوء مدیریت می‌شود و نبود یک مجری آگاه و هنرمند از قیمت و ارزش کار می‌کاهد.
مقام معظم رهبری خواستار مشاهده نشانه‌های تحول مورد نظرشان در اولین سال مسئولیت تمدید شده جناب آقای ضرغامی هستند.
فراز حکم رهبری، داشتن رسانه‌ای فرهنگ‌ساز است که دین، اخلاق، امید و آگاهی، بارزترین نمود آن باشد.
معظم‌له کار سنگین و حساس سازمان صدا و سیما را برای رسیدن به نمود‌های بالا تدوین کرده‌اند؛ این راهکار همان ملاحظه و مقایسه پیوسته نقاط قوت و ضعف و کاهش نیافتن همت نقص زدایی است.

نهاد خانواده و جامعه، متأثر از صدا و سیما است و این دو که رابطه جزء و کل دارند ناخودآگاه از فرهنگ رسانه‌ای رنگ می‌گیرند. تشخیص رهبر فرزانه انقلاب در این دوره از ریاست سازمان صدا و سیما، تقویت گزاره‌های چهارگانه دین، اخلاق، امید و آگاهی است.

اما چرا؟
بدیهی است که رسانه ملی جمهوری اسلامی ایران باید رسانه دینی باشد و لازم است که اخلاق‌مدار باشد و طبیعی است که نیازهایی چون آموزش‌، پرورش، سرگرمی، ورزش و اطلاع رسانی را پاسخ دهد اما تاکید بر این چهار گزینه بی‌حکمت نیست.
برای رسیدن به این حکمت به نداشته‌ی رسانه ملی توجه می‌کنیم.
در سیما و صدا به اندازه کافی از دین سخن گفته می شود و برنامه اخلاقی تولید و منتشر می‌گردد. شخصیت‌های دینی و مذهبی از مراجع گرفته تا اساتید حوزه و دانشگاه برنامه دارند و سخن‌رانی و میزگرد و پرسش و پاسخ دارند.
اما آیا رسانه ما دینی است؟
آیا مؤمن پرور است؟
نشانه ایمانی رسانه کدام است؟

 
مشکل و نداشته رسانه ملی ما آجری دیدن بنای رسانه است در حالی که شالوده هر رسانه‌ای باید یک دست باشد مانند بتون!
توضیح بیشتر آن که با پخش یک ساعت قرائت مجلسی قرآن در کنار یک ساعت آشپزی و نیم ساعت موسیقی و مدتی فیلم و سریال و مقدار معتنابهی تبلیغات تجاری و کمی حرف‌های مجری در مجموع چه اثری را می‌آفریند؟
رسانه دینی آن نیست که اختصاص به نهاد روحانیت داشته باشد تا در شبانه روز موعظه و نصیحت و دعا و نیایش پخش کند! اما کنار هم گذاشتن برنامه‌‌های ناهمگون نیز هیچ‌گاه جای خالی رسانه دینی را پر نخواهد کرد.

رسانه دینی آن گاه تشکیل می‌شود که هر پیام رسانه‌ای چه تصویری چه صوتی و چه ناطق و چه صامت ، چه متحرک و چه ثابت از یک جهت و رنگ باشد.
باید با تلاشی گسترده رنگ رسانه را دینی کرد و این جز با تغییر مبانی رسانه‌ از سکولار به اسلامی صورت نخواهد گرفت. رسانه سکولار با عمر و تجربه‌ای که دارد به راحتی می‌تواند برنامه‌های دینی اثرگذار و درجه یک تولید کند که می‌کند اما رنگ دینی داشتن مقوله دیگری است که تفصیل آن در جای خود باید بیاید.
چگونه می‌شود یک برنامه دینی در یک شبکه از نماز و عبادت بگوید اما همیشه بازیگران فیلم‌های سیما ساعت 7 و 8 و 9 صبح و روی همان کاناپه از خواب برخیزند که شب خسته روی آن خوابیده‌اند!؟ و با این که گاه نقش یک انسان با وجدان را بازی می‌کنند اما خبری از عبادت در زندگی شان نیست؟ رسانه دینی این نیست که زن بازیگر با روسری و روپوش و مانتو به رختخواب برود اما با مرد نامحرم چه در نقش شوهر و برادر و چه در نقش دوست و همکار، مغازله کند.
نه آن که نقش‌های منفی یا زندگی‌های اقشار ضعیف‌تر را منکر شویم اما رسانه ملی و دینی یک رسانه آموزشی و هدایت‌گر است و نمی‌تواند نسبت به آموزه‌های دینی بی‌تفاوت باشد.

 
اخلاق دیگر گزاره مورد عنایت رهبر معظم است. باز از خود می‌پرسیم اگر رسانه ما دینی است و به هنجارهای دینی پایبند است پس چگونه است که در ساعتی از روز از اساتید اخلاق و فضیلت و روان‌شناسان و کارشناسان بهره می‌برد اما در برنامه ورزشی مراعات هیچ رفتار مودبانه نمی‌شود یا در نود قسمتی دیگر برای خوشایند اقشار خاص، ادبیات لمپنی و هنجار شکنانه پخش می‌شود؟!
با کنار هم گذاردن آجر اخلاق و آجر سرگرمی بی‌اخلاق نمی‌توان صدا و سیمای دینی را معماری کرد!

اکنون به گزاره پرسش‌برانگیز امید می‌رسیم. چرا امید؟
آرامش،‌ امنیت،‌ مهربانی ، غرور ملی ، خانواده محوری و ده‌ها عنوان دیگر می‌توانست مطرح باشد اما خانواده و جامعه امروز چرا نیازمند فرهنگ‌سازی رسانه ملی در موضوع امید است؟
ما پیش از انقلاب مردمی داشتیم که بدبختی و فساد و فقر و تبعیض و خودکم‌بینی را در پیشانی‌نوشت خود می‌دید اما با انفجار نورانی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی ناگهان خودباوری و امید به آینده‌ای روشن را در خود زنده کرد.
از همان زمان نومید کردن ملت قهرمان ایران با راهکارهای نرم و سخت در دستور کار دشمنان قرار گرفت و خودباختگان نیز به این کارزار پیوستند و با شایعه‌سازی و بزرگ‌نشان دادن مشکلات و نادیده گرفتن خدمات انقلاب و نظام، همه تلاش خود را برای خدمت به بیگانگان به انجام رساندند.
بی‌تردید دولت‌های گوناگون پس از انقلاب، خدمات شایانی را با همت متخصصان و کارگران دلسوز و توانا و پشتکار دانشمندان بی‌توقع ارایه داده‌اند که نمود و نمایش آن‌همه زحمت، آن گونه که باید در سیما انتشار نمی‌یابد. شاید سیما و صدا اولین رسالت خود را سرگرم کردن مردم می‌داند اما مردم دلمرده و ناامید با طنز و لبخند،‌ خوش‌حال نمی‌شود؛ ملت سرزنده و پویا ملتی امیدوار است که ضمن دیدن واقعیت‌ها و نقص‌ها از امروز راضی باشد و به فردا امیدوار. پس نباید رسالت مهم اطلاع‌رسانی از خدمات دولت جمهوری اسلامی را گرفتار کج‌سلیقگی‌های سیاسی کرد. از طرفی باید مراقب پرونده‌های نومید‌سازی دغل‌بازان داخلی بود که می‌خواهند کشور را بحران‌زده و ناآرام جلوه بدهند.

 
آخرین و شاید مهم‌ترین گزاره، آگاهی است.
مردم آگاه، خود راه درست را تشخیص می‌دهند و هم دین و اخلاق و هم امید واری را با خود دارند. چنین ملتی در مسائل سیاسی نیز سره را از ناسره تشخیص می‌دهند و نیازی به نگرانی از تبلیغات پوچ دشمنان نیست. اطلاع رسانی صحیح، مطمئن و به موقع در اخبار و تحلیل‌ها نه تنها نگران کننده نیست که بیمه کننده مخاطبان و اطمینان بخش است.
همچنین با توجه به وظیفه هدایت‌گرانه و آموزشی حکومت، نباید این وظیفه را تنها در وزارت‌خانه‌های آموزش و پرورش و علوم دید. رسانه ملی به خوبی می‌تواند نقش مکمل آموزشی ،‌ پژوهشی و پروشی کشور را ایفا کند. چرا نباید بخشی از آموزش مورد نظر قانون اساسی به صورت مدون از این رسانه در اختیار مردم قرار گیرد؟
در پایان باید یادآور شد که فرصت یکساله به زودی فرا می‌رسد همان گونه که فرصت پنج‌ساله به انجام خواهد رسید. برای رسیدن به نقطه مطلوب اما نمی‌توان کنار نشست و از یک نفر خواست که به تنهایی بار این همه تحول را به دوش بکشد. یکی از نشانه‌های نقد خیرخواهانه،‌ ارایه راه‌حل و یاری رسانی در حد توان است و با توجه به گزاره‌های چهارگانه بالا، نقش حوزه و دانشگاه در مسیر تاسیس رسانه دینی از مبانی گرفته تا عمل، هویدا است و تکلیف نخبگان این دو نهاد، هویداتر!

 


مرگ بر روسیه !

در سفری که برای بازدید رسانه‌های روسیه به مسکو داشتیم در دیدار از رادیو به پیرمرد کارکشته‌ای برخوردیم که به راحتی فارسی دری سخن می‌گفت و به قول خودش سالها در افغانستان، خدمت کرده بود و عاشق زبان فارسی!
مسن‌ترین عضو گروه ما که از منتقدان سینما هستند در گپی خودمانی با او در باره روسیه امروز و دیروز پرسید و پیرمرد که دبیر خبری بود و مفسر سیاسی، نظام کمونیستی را به نظام فعلی ترجیح می‌داد.
همسفرمان پرسید اگر همه نظرشان مثل تو باشد چرا پس شوروی فروپاشید ؟ از این جا مشخص است که پایه‌های مردمی نداشته است. اما پیرمرد در کمال بهت و حیرت ما پاسخ داد از دعاهای شما!
منظور این فعال پیر رسانه‌ای همان شعار مرگ بر شوروی بود.
ما در این سفر با اساتیدی از روسیه ملاقات کردیم که برای نامه امام به گورباچف کارویژه‌ می‌کردند و  برای شخصیت‌های نامبرده شده در این نامه پرونده مطالعاتی باز کرده بودند.
و دهها نکته دیگر در این سفر بود که بخش کوچکی را پیش از این نوشته‌ام و شاید روزی همراه با تصاویر چاپ کنم.
من روسیه امروز را کشوری بازیافت شده دیدم که با مدیریت قوی پوتین به ابرقدرتی خفته و مرموز تبدیل شده و این بار تلاش دارد با کشاندن آمریکا به گرداب‌ها و مرداب‌های سیاسی و جنگ، شکست دهد.
روس‌ها منتظرند آمریکا دچار یک جنگ دیگر بشود و دیگر نتواند سر بلند کند. شیوه‌ای که آلمان‌ها در جنگ جهانی دوم شکست خوردند و شوروی در جنگ ستارگان و افغانستان. یعنی جنگ‌های فرسایشی و پرهزینه .
برای مسکو تفاوت زیادی ندارد مقصد بعدی آمریکا ایران باشد یا جای دیگر چون در هر صورت سلاح‌های خود را خواهد فروخت اما با رویکرد ویژه رسانه ‌ای روسیه در اهتمام به منطقه عربی به نظر می‌رسد دام کاخ سرخ برای کاخ سفید در پهنه حجاز پهن شده است .
برخورد نظامی آمریکا با گروه‌های تندرو وهابی و سلفی در پاکستان نشانه چنین رویکردی است . می‌دانیم که این گروه‌ها با مشوق‌های آمریکایی تشکیل شدند علیه نیروهای شوروی در افغانستان و امروز خود یک معضل هستند.
فروپاشی استکبار جهانی و بلوک غرب، امری نیست که غیر قابل پیش‌بینی باشد اما جهت‌گیری ساده‌لوحانه فتنه‌گران اخیر قابل تأمل است.
روسیه مانند هر کشور قدرت‌طلب دیگر در پی منافع خود است و بدیهی است از هیچ منفعتی چشم‌پوشی نخواهد کرد و توقع دلسوزی و مهربانی نیز در ادبیات دیپلماتیک،‌ عوامانه است.
هدف‌گذاری انگلیس و آمریکا و رژیم صهیونیستی در انحراف ایام الله قدس و 13 آبان از شعارهای محوری مرگ بر آمریکا و انگلیس در این میان به روشنی هویدا بود.
مأموریت بازی‌خوردگان داخلی نیز در همین راستا تعریف شد تا پس از صدور بیانیه‌های عقب‌نشینی از مواضع مصرح خط امام و انقلاب به قلم بازندگان سیاست و اخلاق سیاست‌ورزی، به خیابان‌ها ریخته و با به آتش کشیدن سطل‌های زباله شعار مرگ بر روسیه و مرگ بر چین سر دهند!
چه به جاست جمله‌هایی از حضرت امام رحمت‌الله علیه را باز هم مرور کنیم:
«‌ اگر همه مسلمینى که در دنیا الآن هستند، که قریب یک میلیارد هستند، اگر در روز قدس، همه بیرون بیایند از خانه، فریاد بکنند «مرگ بر امریکا» و «مرگ بر اسرائیل» و «مرگ بر شوروى»، همین قول «مرگ بر شوروى» براى آنها مرگ مى‏آورد.» صحیفه امام، ج‏13، ص: 81
« نباید ما فراموش کنیم که در جنگ با امریکا هستیم. ما در جنگ با امریکا و تفاله‏هاى امریکا [هستیم‏]، این تفاله‏هایى که قالب زدند خودشان را و ما غفلت کردیم، الآن هم هستند. باید هر یک از اینها را شناسایى کنید و به دادگاهها معرفى کنید، ننشینید که باز یک جایى را آتش بزنند ... اینها مى‏خواستند که این منافقین هم آزاد بیایند توى مردم و بعد از یک سال دیگر بسیارى از جوانهاى ما را منحرف کنند آزادانه و بسیارى از کارهایى که مى‏خواهند مخفیانه انجام بدهند، آزادانه انجام بدهند، براى اینکه، آزادى است! بیجهت نیست که در آن نطقهاى با اجتماع زیاد روز عاشورا سوت مى‏زنند و کف مى‏زنند... پاى نطق و سخنرانى یک نفر آدمى که با آنها دوست است کف مى‏زنند و سوت مى‏کشند و امریکا را از یاد مى‏برند. خط این بود که اصلًا امریکا منسى بشود. یک دسته شوروى را طرح مى‏کردند تا امریکا منسى بشود...خط این بود که این قضیه مرگ بر امریکا منسى بشود... دیدید که آن روزى که این جوانهاى بیدار عزیزما این لانه جاسوسى را گرفتند، این شیاطین به دست و پا افتادند. یکى گفت که اینها خط شیطان هستند (اشاره به سخن مهدى بازرگان) و دنبال این کردند که ما الآن اسیر امریکا هستیم ... مى‏خواستند که ما را از استقلال بیرون بیاورند و به دامن امریکا بیندازند و قضیه گرفتن این محل جاسوسخانه ناگوار بود براى آنها، براى اینکه پرونده‏هاى اینها هم ظاهر مى‏شد، پیدا مى‏شد این پرونده‏ها. این همه کوشش براى اینکه، اینها را رها کنید بروند، ما در گرو امریکا هستیم، اینها را بگذارید بروند ... خوف این بود که این پرونده‏ها ظاهر بشود و این چهره‏هایى که قالب زدند خودشان را، این چهره‏ها معلوم بشود که چه جور اشخاصى بودند ...من حالا هم باز به این افرادى که خیلى منحرف نیستند، من به اینها باز نصیحت مى‏کنم که شما بیایید و حسابتان را از این منافقین که قیام بر ضد اسلام کردند حسابتان را جدا کنید، نه اینکه بگویید که خشونت شما نکنید، آن وقت به من هم بگویید که شما هم خشونت نکنید، این معنایش این است که ما و آنها مثل هم هستیم ... اینها حسابشان را جدا نمى‏کنند. شما دیدید که آقاى بنى صدر حسابش را جدا نکرده، خدا مى‏داند که من مکرر به این گفتم که آقا، اینها تو را تباه مى‏کنند. این گرگهایى که دور تو جمع شده اند و به هیچ چیز عقیده ندارند، تو را از بین مى‏برند، گوش نکرد، هى قسم خورد که اینها فداکار هستند، اینها مردم کذا هستند؛ یعنى، آنهایى که دور و بر او هستند. خوب من مى‏دانستم که اینجور نیستند ... حالا هم من به این آقایانى که اهل سدادند، اهل صلاحند، منتها اعوجاج فکرى دارند، [مى‏گویم که‏] امریکا براى شما هیچ فایده‏اى ندارد، دیگر گذشت آن وقت. امروز آنى که براى شما براى دینتان براى دنیاتان فایده دارند این ملت‏اند، این ملت پابرهنه است. آن ملت سرمایه‏دار هم به درد شما نمى‏خوردند، آنها همه براى خودشان مى‏کشند، شماها را مى‏خواهند آلت دست قرار بدهند. این منافقین هم به درد شما نخواهند خورد، هر روزى که این منافقین قدرت پیدا کنند سر شما را هم مى‏برند؛ براى اینکه شما لا اله الّا اللَّه‏ مى‏گویید، آنها با لا اله الّا اللَّه‏ مخالف‏اند. آن روزى که اینها پیروز بشوند- خداى نخواسته- شما فداى آنها خواهید شد، شما را پل قرار داده‏اند براى پیروزى، وقتى که رفتند این پل را عقب خودشان خراب مى‏کنند، آنها مزاحم نمى‏خواهند... شما اسلام را کنار نگذاشتید، لکن آنهایى که به اسلام عقیده ندارند و اشخاصى هستند که قیام بر ضد اسلام کردند و لااقل در خیابانها ریخته‏اند و آدم کشته‏اند و شما هم حکم شرعى‏اش را مى‏دانید و شما هم مى‏دانید که کسى که مسلحانه در خیابان بریزد و مردم را ارعاب کند، لازم نیست بکشد مردم را، ارعاب کند، اسلام تکلیفش را معین کرده است و شما هم مسئله‏اش را مى‏دانید. شما همین یک مسئله را بگویید، یک اعلامیه بدهید. مسئله در کتاب خدا هست که این‏ اشخاصى که مفسد هستند و ریختند توى خیابانها و مردم را مى‏ترسانند، به حسب حکم خدا، حکمشان این است. شما این مسئله شرعى را بگویید و از گروه خودتان امضا کنید. خوب، چرا این قدر تعلل مى‏کنید؟ مگر براى شما مى‏خواهید اینها چه بکنند... » صحیفه امام، ج‏15، ص: 31


13 آبان، روسیاهی زغال و سنگ پا

 

آیین سالگشت 13 آبان با شور بیشتر و با تکرار پیام‌های روشن‌ انتخابات دهم ریاست جمهوری برگزار شد و روسیاهی بازهم برای ذغال ماند!
هرگز نمی‌توان شیطان بزرگ و  استکبار جهانی را از گفتمان خط امام حذف کرد .
همه یاد دارند جمله مشهور شهید مظلوم دکتر بهشتی که « ای آمریکا! از دست ایران عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر.»
این روزها اما گویا فرسودگی انقلابی، حلقه افراط‌گرایان دیروز را به ورطه تفریط انداخته و از کانون سبز فتنه امواج معنا داری ساطع می‌شود.
این جماعت که از بیماری فراموشی مقطعی رنج می‌برد و در لحظه، تحلیل می‌کند و بیانیه صادر می‌فرماید از حافظه تاریخی ملت غفلت دارد.
ادعای نخ‌نما شده " خط امامی" که امروز واقفی بودن را تداعی می‌کند در حالی زمزمه‌های منافقانه را از زیر سبیل مبارک رد می کند و خود را  به نشنیدن می‌زند که گویی ملازمات منطقی و  توابع سخن نزد حضرات، بی‌ارزش است.
امروزه در بیانیه‌های متناقض کانون فتنه سبز، فرار شخصیت‌های سابقا انقلابی به کوچه‌های چپ در نادیده انگاشتن راه جاوید خمینی کبیر و اصول لایتغیر آن همچون استکبار ستیزی را شاهدیم و می‌بینیم سربازان این جریان در داخل و خارج، دلخوش به این بیانیه‌های انقلابی اخته شده که نامی از آمریکای جهان‌خوار در آن دیده نمی‌شود چه با تهوع به استغفار افتاده‌اند!

پوزش‌خواهی مهره‌های پیشرو که در خارج دست‌بوس اربابان آمریکایی شده‌اند و در داخل به سطل‌های زباله یورش می‌برند، به راستی صفحه طنز و تلخند را در کتاب انقلاب گشوده است!
اما سلطان‌ها و وزیرها انگار توان انکار یک‌باره گذشته را ندارند و ندامت از سوابق انقلابی را به عهده خرده‌پا ها گذاشته‌اند.
امروز شعار پوچ "جمهوری ایرانی" در برابر شعار پرمغز جمهوری اسلامی از اردوگاه مخملیان شنیده می‌شود اما گویا خط امامی‌ها مرده‌اند!
امروز شعار انحرافی "مرگ بر روسیه" که بازمانده ابرقدرت مضمحل شده شرق است به جای شعار راهبردی مرگ بر آمریکا سرداده می‌شود که به فرموده امام راحل، شیطان بزرگ و بزرگ استکبار جهانی است. اما خفگی مصلحتی جناح چپ‌اندیش را فرا گرفته است!
امروز ندای "جانم فدای مردم" و "مرگ بر دیکتاتور" از چند بازمانده اغتشاشگران و عقب‌افتادگان سیاسی فریاد می‌شود و همگان را یاد افکار و منش خلقی‌های مردم بریده و منافقان می‌اندازد اما خبری از جوش و خروش ذوب شدگان ولایت که همه را نامحرم می‌شمردند و انگ آمریکایی می‌زدند نیست!
امروز تلاش غرق شدگان در مرداب خودکامگی و بازی‌خوردگان از رجاله‌های از دولت مانده و از ادب رانده در دیوار نویسی و اسکناس نویسی که به روشنی هویداست اصل نظام را نشانه رفته‌اند و البته در خوش‌خیالی به سر می‌برند، نشانه‌های خوبی برای تشخیص حق و باطل در فتنه هستند برای کسانی که هنوز به سوابق انقلابی تاکید دارند.

همآوایی با رسانه‌های غربی و بیگانه شاید برای عده‌ای سنگین برآید و آن را به هر روی توجیه کنند اما واقعیت این است که عبور از ارزش‌ها برای یک‌بار راه را برای خروج می‌گشاید.
در هشت‌سال دولت مدعی اصلاحات و در وزارت فرهنگ مهاجرانی اوج حمله به اسلامیت نظام در قالب‌های گوناگون خبر، گزارش، تحلیل، عکس، کاریکاتور و مقالات سفارشی داخلی و ترجمه‌ای و از همه بدتر در انتشار کتب منحرف  و توزیع رایگان رمان‌های سکسی و مسئله دار ، دامن گرفت و امروز با وقفه‌ای چهارساله ، جمهوریت نظام، به دست اقلیتی خودفریب به چوب حراج رانده می‌شود.

در آن هشت سال از دفاع مقدس و آرمان‌های پابرجای امام خبری در مطبوعات وابسته نبود و هر شخصیتی که نسبت به ارزش‌های انقلاب، اظهار وفاداری می‌کرد به قلم مزدوران مطبوعاتی به محاکمه کشیده می‌شد.
آری عبور از امام، ولایت فقیه و روحانیت، به نام فریبنده ایران برای ایرانیان و دموکراسی، پرچمی را بلند کرد که اکنون جنبش آقازادگان و ورشکستگان سیاسی را دور یک سفره گرد آورده‌است.
اما روز قدس و فریاد مرگ براسرائیل گذشت، روز مبارزه با استکبار جهانی و فریاد مرگ بر آمریکا هم گذشت، روز پیروزی انقلاب اسلامی نیز در راه است و باز طنین فریاد بلند ملت که خامنه‌ای خمینی دیگر است و ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند و جانم فدای رهبر و مرگ بر ضد ولایت فقیه،‌ رعشه بر جان منافقان خواهد انداخت.
صحابی فرسوده و بازنشسته‌ای که در دهه سوم انقلاب، از سردادن شعارهای انقلابی شرمسار بودند و تبلیغات رنگینشان در برابر عزم راسخ ملت رنگ باخت، در دوره کهولت‌ ابایی ندارند از این که سخنانشان از ماذنه بی‌بی‌سی و صدای آمریکا پخش شود!
باز هم نباید شگفت بود از بیانیه نویسی در دفاع از یاران دیروز انقلاب که مشخص است انقلاب و امامش بهانه است و نقابی برای پوشاندن خود. این همه دست و پازدن برای روسفید کردن عالیجنابان خاکستری است که صد البته هرچه سابیده تر سیاه‌تر!
به راستی چه شد که مدعیان خط امامی سر از بیت شیخ معزول درآوردند و با رئیس جمهور مطرود همناله شدند؟ چه شد که ملی گرایی حضرات گل کرد و اسلامیت و جمهوریت فدای جنبش سبز خس و خاشاک شد؟ چه شد که یک راد مرد پیدا نمی‌شود که مردانه خط خود را استکبار جهانی و بوق‌های تبلیعاتی‌اش مبرا کند؟ آیا این همه نشانه ته کشیدن سرمایه مردمی و انقلابی آقایان نیست؟ این آویزانی از قطار انقلاب طولی نخواهد کشید . همت می‌خواهد بازگشت به آغوش ملت و گرنه یک لرزه مانده تا سقوط !
اما راه امام راه راست قامتان تاریخ است که به خون سرخ شهیدان رنگین است و ولایت فقیه همان شجره‌ای است که با تمسک به آن، انقلاب و کشور از گزند و آسیب در امان خواهد بود.

 


وقتی کوچکتر از حرفهایشان بودند!


قصه رابطه امام و امت، ولی و سرباز ولایت را نه می‌توان نوشت نه می‌توان فهمید تا نوشت!  تنها چیزی که مانده صحنه اشک ریختن بسیجی‌هاست وقتی امام سخن می‌گوید. لحظه‌هایی که دوربین‌های نامحرم آن را ثبت کرده اما از تفسیرش عاجز است.
آن چه میان مرید و مراد جمارانی می‌گذشت در نهان تاریخ ماند اما نشانه هایی از اعجاز روح خدا در کالبد شخصیت جوانان ایران زمین در یاد ها مانده است که نمی‌توان فراموش کرد.
این جوانان آن گاه که درب آسمان با صعود معنویت دل‌های پاک گشوده شد، پر پرواز می‌گشادند و کوچ الهی خویش را از حق به حق آغاز می‌کردند.
دست‌نوشته ‌های این استادان دانشگاه انسان سازی حکایتی کوتاه از همین یک شَبه  عارف شدن است. وصیت‌نامه‌هایی که خمینی کبیر در باره آن ها گفت: « الآن من گاهى که وصیتنامه بعض از شهدا را مى‏بینم ... مى‏بینم که ملت، الهى شده است. »‌ « و اینجانب هر وقت با این عزیزان معظم برخورد مى‏کنم یا وصیتنامه انسان ساز شهیدى را مى‏بینم احساس حقارت و زبونى مى‏کنم. اینان سند ایمان و تعهدشان را به اسلام در دست دارند» ، «‌‌ آنچه مقابل شماست جملاتى از وصیتهاى عده‏اى از شهداى انقلاب اسلامى است. براستى انسان را به یاد شهداى صدر اسلام مى‏اندازد. من شرمم مى‏آید که خود را در مقابل این عزیزان سرشار از ایمان و عشق و فداکارى به حساب آورم؛ آنان با عشق به خداى بزرگ به معشوق خویش پیوستند و ما هنوز در خم یک کوچه هم نیستیم. خداوندا، این عزیزان از خود گذشته را در جوار رحمت خود بپذیر، و ما را از قیدها و بندهاى خودبینى و خودخواهى نجات مرحمت فرما. »
« وصیت نامه‏هاى جوانها را شما دیده‏اید که چیست؟ این وصیّت نامه‏ها اینها، انسان را مى‏لرزاند، انسان را بیدار مى‏کند. ... و من گاهى وقتى اینهارا، این اجتماعاتشان، و این تعهدشان را [که‏] مى‏بینم، براى خودم حقارت قائل مى‏شوم؛ اگر این پاسدارى است که در کنار سنگر نماز شب مى‏خواند و جانش را در محل خطر قرار مى‏دهد، اگر این سربازى است که در جبهه جان خودش را در خطر مى‏بیند و نماز شبش را مى‏خواند و وصیت مى‏نویسد- آن‏طور وصیتها- اگر اینها مسلمان هستند، خوب، من چه مى‏گویم؟ »

به راستی این اکسیر عشق و عرفان با جوانان خام دیروز چه کرد که فردا آموزگاران بشریت شدند؟ جوانی که قلم برمی‌دارد و خود را نسبت به هدایت جامعه مسئول می‌بیند. هزاران خط از این درس‌را در وصیت نامه‌ها مشق کرده‌اند و این جا خوب است یکی از هزار را دوباره بخوانیم:
این بخشی از متن وصیت‌نامه شهید صادق الهامی است خطاب به پدر روحانیش:
« حضور پدر عزیز و گرامیم سلام علیکم و رحمت الله . از دور دست پر محبت شما را می‌بوسم و بر این بوسه افتخار می‌کنم . باری می خواهم که مرا حلال نمایی چون شاید اصلا همدیگر را نبینیم و دست کثیف و خیانتباریزیدیان زمان مرا از شما جدا سازد . باری مهم نیست چون این خود سعادتی است که نصیب بندگان خاص خدا می‌شود به هر جهت پیروزی و موفقیت اسلام مسئله اصلی ماست. و چنانچه مسلمین به اسلام عمل نمایند اصولا هیچ مانعی در مقابل آن‌ها به معنای مادی و معنوی آن وجود ندارد. و مسیر اسلام در عین عمیق بودن آن بسیار روشن است.
پدر،  مسائل زیادی را در وصیت نامه کلی خود برایتان خواهم نوشت ان‌شاءالله ولی چون عجله دارم مرا می‌بخشی .
حتما در شهادت احتمالی من هیچگونه ناراحت نمی‌شوید چون دوست دارم در معامله با خدا بسیار خرسند باشید چون هرگز ضرر نخواهید کرد.
پدر عزیزم از شما بیش از مادرم و خواهران و برادرانم توقع دارم به‌آنها تفهیم نمایید که اگر شهید شدم نه تنها گریه نکنند و ناراحت نشوند بلکه حتی لباس سیاه نپوشند و لباس میهمانی بتن کنند و سرافراز باشند تا تیری بر قلب دشمن مستکبر باشند .
پدرم از خداوند عزیز و بزرگ توفیق روز افزون شما را در خدمت به اسلام عزیز و سلامتی و طول عمر همراه با بندگی خدا خواهانم .
پدرم مهمترین مسئله جهان را در حال حاضر عدم تقوی و جهل را می‌دانم که بیشترین همت مسلمین باید این باشد که این دو را از بین ببرند و به فرمان امام بزرگوارمان خمینی بت شکن عمل نمایند که : « ای دریای بی کران انسان‌ها بپا خیزید و از کیان خود دفاع کنید»
چون بدون آن مستکبرین و ملحدین جهانی از آمریکای جنایتکار گرفته تا ایادی مزدورشان در داخل و خارج از بنی صدر و شریعتمداری و طرفداران جاهل معاند آن و منافقین کور دل و دیگر خط‌های انحرافی از چپی و راستی و سرمایه داران زالو صفت و فئودالهای گردن‌کلفت و شکم گنده و خوش گذرانان  وعیاشان و کیافان همه و همه هنوز پابرجا خواهند ماند هرچند که چند صباحی ضربه ای به را از اسلام نوش جان کنند . البته ما با یاری خدا و توجهات امام زمان سلام الله علیه و عجل الله فرجه الشریف بقول امام هیچ غلطی نمی‌تواند بکند ... به برادر و خواهران کوچکترم نگویید که سفر رفته ام و برمی‌گردم بگویید که با  دشمنان اسلا می‌جنگم تا خشم آنان بر علیه دشمنان اسلام از کودکی در دلشان جوانه زند.»


آگهی گم شدگان

 

صاحب این عکس « مهدی هاشمی بهرمانی رفسنجانی » مدتی است (بدون محافظ) از کشور خارج شده و تاکنون بازنگشته است. از یابندگان و مطلعان درخواست می‌شود با جماران تماس گرفته و خانواده وی را از نگرانی درآورده و مژدگانی دریافت دارند.
ضمنا هرگونه ارتباط این مسئله با دادگاه‌های اخیر و مسایل انتخابات، تکذیب می‌شود. نامبرده در بازداشت‌گاه کهریزک نبوده و در لیست آقای کروبی هم قرار ندارد لذا به پیام‌های نامربوط پاسخ داده نمی‌شود.


نامه سروش به رهبر و پاسخ آن

 

منتظری و سروش

 

بزها و بزغاله ها همیشه پیشروان گله هستند و چون دم‌شان بالاست، آن جایشان هویداست! گوسفندان اما سر به زیرند و دنبه پروارشان، ستر عورت می‌کند!
از قضا بز چموشی از گله بازماند و در پی گوسفندان افتاد. به نهری رسیدند و بزها و پس گوسفندان به تقلید آن‌ها از نهر پریدند. بز چموش در پی آخرین گوسفند بود که ناگهان دید هنگام پرش، دنبه بالا رفت و کشف عورت شد!
بز از این کشف عارفانه و شهود عاشقانه، سماع کنان در میان گله جهید و کوس رسوایی گوسفند را می‌زد. گوسفند اما اندکی سر بالا گرفت و نگاه گوسفند در بزی انداخت که یعنی عمری است آن‌جایتان مکشوف است و سر ما پایین حالا یک بار عقب افتادی و اسرار هویدا دیدی!
بزها اما همچنان می‌تاختند و گوسفندان سر به زیر می‌چریدند. نه از آن سرمستی بز اثری ماند نه از نگاه ملامت گوسفند خبری. آن چه ماند پشکل بود و علف ‌های سبز چریده شده.

حالا حکایت توست استاد سروش!
امروز که از گله عقب افتادی و از مقام پیشروی باز مانده‌ای و نیم‌خورده سبزه‌ها را می‌چری، عجب کشف بزرگی کرده‌ای! عجب تواضعی‌! آن مقام کجا این‌ عقب افتادگی کجا؟!

اما جالب اینجاست که شهودت که در ساحت هم‌جنسان و هم چراگاهیانت اتفاق افتاده را با "هتک حرمت نظام" اشتباه گرفته‌ای! آن‌چه میان پای پیروان پیش‌افتاده‌ات دیدی، سر مگو نبود. باور نمی‌کنی خود را معاینه کن!
آن بخت برگشتگان بد اقبال همه چیز باخته، عمری است مقلدان سربه زیر شمایانند و سکوتشان نه از سر به زیری که سر به چمنی است!
حالا از نهر امتحان پریده اند و آن‌چه زیر دنبه نهان داشتند برای تو که سر و دم بالا داشتی هویدا شده ! بیچاره‌ها رسوای عالم بودند حالا تو هم ادعای شهود می‌کنی؟! کاش چشمت به آن‌چه در دیگران دیدی روشن می‌شد اما گو چنان کیفور شدی که نظام مقدس جمهوری اسلامی را با هم‌خوراکانت اشتباه گرفتی.

نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران همان نظامی است که با روشنگری‌های پیر فرزانه حضرت روح الله و قیام فرزندان انقلابی اش در تمام کشور علیه 2500 سال استبداد شاهنشاهی به بار نشسته و شجره‌ای است که با خون هزاران شهید آبیاری شده است . تو کجا و شاخ بریدن از این نظام؟ همه عمرت را جهد کنی چند میوه را کرمو می‌کنی یا خود میوه ضایعی می‌شوی که دیگر میوه‌ها را می‌آلاید.

جناب استاد! بگذریم؛
گفتم امام. همان که به میمنت نظریات هرهری مکتب غرب، میمون وار از این شاخ بدان شاخ می‌پری و فعلا صلاح نمی‌دانی نظر صریحت را در باره اش بگویی چون در نسبت دادن ناشیانه بلغورهای فلسفی‌ات به او دیگر بزرگان و حکما نیازمندی و از بخت بدت سابقه منافقانه‌ات در ظاهر خدمت به ولایت فقیه را نمی‌دانی چطور در ذهن مخاطبان کندذهنت خاک کنی! همان گونه که در نامه اخیرت به میرحسین موسوی از این که نخست وزیر آن دوران بوده طعنه بستی .

آقای دباغ!
بگذار حالا که سخن بدینجا رسید، سیاست‌بازی ات را نیز دباغی کنم. در دو انتخابات اخیر، از شیخ مهدی کروبی حمایت کردی . آن بنده خدا که از این حمایت مشعوف بود اما از گویا بخت یاری‌نکرد و شمار مقلدانت کم تر از آرای باطله بودند! شگفت آن که از درک علت حمایت تو عاجز ماند چه این که عملگرایی وی را ستوده بودی ! این همان فحش محترمانه خودمان است که می‌دانی و می دانم.

تو گویی انتخابات را صحنه پرش از موانع می‌دیدی  و چون آثاری از عقل و مصلحت اندیشی در دیگران سراغ داشتی گفتی نامزد ما اگر نپرد،  سر به موانع می‌کوبد و پیش می‌برد! اما مسابقه پایان یافت و تو از سویی در جرگه مبلغان انتخابات نظام ولایی درآمدی و از سوی دیگر شرط را باختی. بازندگی گران آمد اما در این پرش‌ها همان که اول گفتم دیدی! با خود گفتی اگر خدا عقل مصلحت بین داد و شاخ نداد، شاخ مصنوعی که به کار می‌آید.

پس رمز تقلب در انتخابات و تخلفات بعد از آن به مذاقت شیرین آمد. دیگر کنایات و اشارات سابق مهم نبود - مگر سابقه انقلابی مهم بود -  در حلقه عربده کشان سبز در‌ آمدی و کشف عورت رفقایت را معنای هتک حرمت نظامی گرفتی که در سی سالگی‌اش چهل ملیون رای را در صندوق مردم سالاری دینی‌اش ریخت و با مشارکت 85 درصدی، کرشمه کنان و دست افشان از پیش چشمان حیران استادان دموکراتت گذشت. همین بود که آنان را خوش نیامد و افسارها گرفتند و تاختند تا شاید براندازند اما تنها احمق‌ها بودند که دل به حماسه خس و خاشاک سپردند . فرمان حمله به زباله دان‌های تهران دادند و چند روزی از غفلت کوتاه مردم بهره جستند و امنیت را به یغما بردند. هر که ریش داشت و نشان دین داری یا بسیجی بود و طرفدار نظام،‌ با اجیر کردن قداره بندها و چاقوکش‌ها زدند و کشتند و چون فتنه بالا گرفت دانشجویان و جوانان بی‌گناه ملت نیز از آفت آن بی‌نصیب نماندند و کار به قتلگاه شوم کهریزک رسید چه این که در فتنه، حلوا پخش نمی‌کنند و خون‌ها هدر می‌رود و آمران و عاملان آزاد می‌چرخند و خون‌خواهان حیران از خونی که نه افتخار انگیز است نه بی درد.

در این از خدا بی‌خبری اما هم داستانانت در سنگر بی‌بی‌سی و صدای آمریکا فریاد فضیلت و اخلاق و وادموکراسیاه! سر دادند و روضه جوانان وطن خواندند و ماهواره را ماذنه الله اکبر کردند و منادیان نماز جمعه شدند! گو قحط الرجال مردان فضیلت و عدالت است که بیگانگان خون‌خوار مسلمانان در عراق و افغانستان و فلسطین، قرآن به نیزه گرفتند.

حاج عبدالکریم!
آدمی که شد حیوان و ناطق، می‌چرد و عرعر می‌کند. اگر مطبوعات‌چی هم شد با پول مفسدان اقتصادی و به کام آن‌ها می‌نویسد و هوچی‌گری می‌کند. پایگاه دشمن می‌شود همان گونه که تبلیغات‌چی‌ها همیشه متملقان زر و زورمندان بوده‌اند تا جایی که زمین قارونشان را فروبرد و گرنه مردمان را با تبلیغاتشان در حسرت زندگی‌شان می‌گذارند. همین قلم به مزدهای هم مسلکت یک روز دین را افیون و غمباد می‌خوانند و نه مرجعیت می شناسند و نه فقاهت، روز بعد در رثای دین و آیت الله های خودخوانده می‌نویسند و رساله آیات می‌شوند!  واین شیوه نام داری و نان خوری به روز را تو استادی!

کیست که نداند اگر دیروز آن مقامات محمودت را هبه‌ات کرده بودند امروز در تقدس عبادت‌گاه کهریزک رساله می‌نوشتی و نامه سرگشاده می‌دادی که رهبرا! چرا نگذاشتی این فرزندان (عقده‌ای) ملت، به تکلیف الهی خویش عمل کنند!

گمان مبر که نوشته‌هایت را نخوانده‌ام. نه ! که بر منتقدان ساده‌لوحت نهیب زده‌ام که سخنانت را با خوش خیالی رد نکنند اما خود به خوش خط و خالی مغالطاتت آگاهم. از این رو بگذار بگویم که دردت چیست. اگر ابو علی سینا، علامه دهر است و در چندین علم خبره دوران، نه از پر خوانی است که از ظرفیت ذهنی و روحی است که موهبت الهی بوده است و توان جمع این همه دانش را داشته و قافیه را هرگز نباخته است. اما شیمی خوانی و مولوی خوانی و قرآن خوانی و فلسفه خوانی و چندین خوانی دیگر با سیاست ورزی و ادعای اخلاق و صاحب نظری و دموکراسی طلبی و چندین طلب دیگر برای ذهن پر خوان تو سنگین بوده است.

آن چه از واژگان که در هر نوشته واژگون می‌کنی نشان دانستن و فرهیختگی نیست علامت نشخوار فوران کلمات است که از ذهن خسته‌ات برون می‌جهد.
این آروغ های فلسفی که می‌خواهی ادیبانه بسرایی و قیافه دین مدارانه نیز به خود می‌گیری، دیگر حال هوادارانت را هم به هم زده است.
از استادی نقل کردند که فرموده تو دچار یک بیماری علمی شدی که اصول موضوعه عقلت را به هم ریخته و انبوه اطلاعات مغزت را دیگر نمی‌توان با منطق و استدلال، سنجید و چه بد بیماری است آن که بسیار می‌داند اما این اندک نمی داند که بیمار است.

از کامکاری نسل پیر و فرتوتی سخن گفته‌ای که شاهد زوال استبداد دینی خواهد بود. این که سر پیری کامکاری طلب کنی و جشن بگیری بر تو عیب نیست اما کشف عورت رفقایت چه جای شادمانی دارد که به نام دین به خورد جماعت کم تر از آرای باطله بدهی؟ استبداد همان ملغمه‌های توست که از خویشتنت فرار کرده‌ای و در بیگانه‌ات ذوب گشتی و گمان می‌کنی که خدای نیز چون بندگان است که گذشته نفاق‌گونه‌ات را به حساب خدمت بگذارد و اکنون هشدار می‌دهی که خدایا آن همه از سهو بوده پس ببخش!

این نظام صاحب دارد و پرچمش به زودی به دست نایبش به دست قدرت‌مندش خواهد رسید. ان‌شاءالله!
اما حالا که خواستی غیب بگویی بگذار بگویم چه سرنوشتی داری. می‌بینم که کتاب اخلاق دین جهان شمول می‌نویسی و شعر می‌گویی و ادعا می‌کنی که هان! منم آن زنبور که به من وحی شد. پس این کتاب من عسل من است و قرآن مسلمانان، کندوی مرا بشارت داده بود. من برادر محمد و عیسی و موسی و بودا و باب و وهاب و پاپم و معجزه‌ام شفای عسل نیشم است!
گرچه آن روز در دارالمجانین فرنگ، به استراحت مطلق خواهی پرداخت اما اگر لازم باشد همان‌ها مانند یک طوطی دیجیتالی، بر سر منبر رسانه‌هایشان می‌نشاندت و نوارت را عوض می‌کنند تا باز مشعشعات به روزت را بلقور کنی و خدا را چه دیدی شاید توانستی فرقه سروشیه نحلیه طوطیه راه بیاندازی!

آقای فرج!
آن‌گاه که فریاد زدی" جامعه ای اخلاقی و حکومتی فرادینی طالع تابناک مردم سبز ماست" زایمان کردی! آن هم سزارین به تیغ رومیان که روده‌درازی‌ها و شکمبه‌ات را بیرون آوردند! این چه مولود مضحکی است که نامش را اخلاق نهادی؟ کدام اخلاق که هرگاه هوس کردی با بزرگان هم‌کلام شوی ذات بی‌ادبت عفونت کرد و بیماری روحت سرایت. تو که پدر اخلاق باشی جامعه را نکبت می‌گیرد! دوستانت هم همیشه نگرانند که تو آرزوها و خواسته‌هایشان را با بی‌حیایی قلمت به گند نکشی!
این کدام جامعه فرادینی است که مسلمانان قرار است در آن مطابق دینشان زندگی کنند و سیاست بورزند؟ کج فهمی لجوجانه تا کجا؟ شهید مدرس یک جمله گفت: « سیاست ما عین دیانت ماست» تا با بازی با کلمات حرف‌های بزک کرده رضاخانی و آتاترکی را به خورد ملت ندهی که سیاست از دین جداست! حالا فلسفه بباف و بر تن ولید سبزت کن که  دین من درآوردیت از سیاست آن‌چنانیت جداست. باشد به درک!

سروش‌خان!
نه آن که گمان کنی قرآن نمی‌دانم که از آیات رحمن ننوشتم که عمرم را وقف کتاب خدا کرده‌ام. نه آن که پنداری نهج‌البلاغه نخواندم چه ترجمه بخشی از آن را به عهده داشتم . نه توهم کنی از شعر خواجه شیراز بی‌بهره ام که دیوانش کتاب مونس و همراه من است و نه این که شعر نمی‌دانم که لازمه ادب و شاعری مطالعه در آثار بزرگانی است چون مولوی.
باز نه به صرافت بیافتی که چرا پاسخت دادم و در موهومات خودبزرگ بینی‌ات،‌ غنج بزنی که تو را در زمزه اندیشمندان شمرده‌اند! و نه این که عذر بتراشم که از ما گفتن بود و نه نصیحت؛ چه حیف از یاسین که در گوش چون تویی خوانده شود!
این نوشتم تا از کرامت بی‌پایان اهل ولایت، کیفور نشوی و گمان نبری فحاشی با نثر ادیبانه، هنری است که تنها از قلم شیطانی تو برون تراود!
آن چه آمد لیاقت کسی است خربزه را با عسل خورده و لرز آن را به گرمی این آمیخته و چشم بسته و دهان گشاده و اراجیف بزرگ تر از دهان استفراغ می‌کند.

آقای استاد!
علف سبز اربابان اندیشه‌ات به دهانت شیرین آمده و با این فحش‌نامه که نوشتی و به شعور ملت توهین کردی، گورت را در همان فرنگستان کنده‌ای. سنگی هستی که به سوی جهنم پرتاب شده‌ای پس همان بهتر که تا آخر عمر در همان دیار پرچراگاه از راه وطن‌فروشی و دین فروشی امرار معاش کنی و جان دهی که  هوای معطر لاله‌زار وطن‌، تحمل تعفن نعشت را نخواهد داشت.

لیلة القدر رمضان المبارک 1430
حامد عبدالهی

پ. ن : با عرض پوزش از مخاطبان گرامی . بی تردید بخش عمده‏ای از خوانندگان محترم، ادبیات فوق را نخواهند برتابید اما نیکو است به اصل نامه نظری بیاندازند و وقاحت را تماشا کنند! شاید بفرمایید جواب ابلهان خاموشی است اما ...

 

برای دیدن صفحه اصلی وبلاگ و دیدن دیگر نوشته ها کلیک کنید


مستندات کروبی منتشر شد !

« روحانی جوانی وارد مسجد شد. به نظرم آدم عجیبی آمد. عبایش دور کمرش افتاده، لبه آن را روی دستش انداخته بود... از صورت آفتاب سوخته‌اش که به تیرگی می‌زد، حدس زدم باید کشاورز باشد. احساس کردم رنجی توی چهره اش هست. رنج یک آدم زحمت‌کش. »

« توی این مدت بین بچه‌های شهر حسابی جا افتاده بود. همه او را می‌شناختند و به حرف‌ها و کارهایش احترام می‌گذاشتند . من هم ارادت خاصی به شیخ شریف داشتم. مرد عمل بود. لحظه‌ای آرام و قرار نداشت... یک بار توی حیاط مسجد، شیخ را دیدم راه  می‌رفت و با ترکه‌ای که در دست داشت به پایش می‌زد . پرسیدم : حاج آقا چرا خودتون را می‌زنید؟ گفت دخترم خودم رو می‌زنم که همیشه حواسم به خودم باشه. شیطون گولم نزنه. این تنبیه نیست تنبّه است.»

« شیخ شریف هم بیشتر توی خطوط درگیری بود و مصمم‌تر از گذشته کار می‌کرد. بچه‌ها می‌گفتند پسر شیخ مجروح شده و توی بیمارستان بستری است. با این حال شیخ نتوانسته بود به دیدنش برود. من که همیشه شیخ شریف را خوشرو  و پر از آرامش دیده بودم، حالا می‌دیدم کمی عصبانی و ناراحت است. علی‌رغم سعی‌اش برای حفظ آرامش و و عادی جلوه دادن اوضاع، کم طاقت شده بود. از سر و وضعش معلوم بود توی خطوط حسابی درگیر می‌شود. لباس و ردای تمیز و مرتبش کثیف شده بود و عمامه‌اش خاکی بود. چند باری هم اورا با لباس نظامی دیدم.»

« پرسیدم از شیخ شریف قنوتی خبری دارید؟ حالش دگرگون شد با آه و ناله گفت: شیخ رو به بدترین وجه شهید کردند... روز بیست و چهارم مهر ، عراقی‌ها تا چهل متری رسیده بودند. شیخ و چند نفر دیگه رو که توی ماشین بودند به گلوله می‌بندند. همه مجروح می‌شوند... شیخ رو بیرون می‌کشند. ازش می‌خوان به امام توهین کنه. شیخ زیر بار نمی‌ره، تو دهنش ادرار می‌کنند و بعد توی دهنش گلوله خالی می‌کنند. شیخ به شهادت می‌رسه، عمامه‌اش رو برمی‌دارن، دور تا دور کاسه سرش و می‌برند و هلهله کنان توی خیابان می‌دوند و می‌گویند:‌ یه خمینی رو کشتیم.» !

اینا رو که خوندین تکه هایی از کتاب پر فروش «دا» هستش که در صفحات  251/252/311/399/400/401/426/427/456/491/557/653/736/764/ درج شده بود.

این قصه شهادت یکی از هزاران طلبه و روحانی هستش که در کنار دیگر ایثارگران جونشون برای آزادی و عزت کشور و دین دادند.

 

وقتی این صفحات رو می خوندم یاد (تلخک)  دلقک بازی های شیخ مهدی کروبی افتادم!
 شاید بگید چه ربطی داره؟
اول از همین دلقک بازی یه خاطره بگم:

یکی از بستگان که خوش ندارم اینجا اسمش و ببرم،  تو انتخابات نهم ریاست جمهوری می گفت رفتم ستاد کروبی در قم . خودش هم اومده بود. پسر آقای معادیخواه در ستاد کروبی در قم کار می‌کرد و پدرش در تهران در ستاد آقای هاشمی.
یه نفر در همون جلسه که همه نشسته بودیم به آقای کروبی از حرفها و کارهای  آقای معادی خواه گفت که در ستاد آقای هاشمی فلان کار را می‌کند و مثلا علیه شماست و از این حرفها. ناگهان در وسط جلسه و حرف ،‏شیخ مهدی کروبی گر گرفت و یقه معادی خواه پسر رو گرفت و داد و بیداد که این چه وضعیه؟ این از تو که پشت سر من این حرفا رو میزنی اونم از پدرت که تهران علیه من کار می‌کنه؟!
معادی‌خواه پسر شوکه شده بود که با وساطت بقیه، یقش آزاد شد و گفت بابا اون منظورش پدرم بود من که در خدمت شما هستم!!!

حالا قضاوت کنید چنین آدمی در انتخابات شرکت کرد و توقع داشت بیشتر از آرای باطله رای بیاره!
به قول یکی از بچه‌ها که می‌گفت به کروبی رای دادم تا چهار سال بخندیم!

راستی مجاهدت‌های شیخ شریف قنوتی و امثال او کجا سرو اصلاحات کجا؟
فکر نکنید من از مبارزات کروبی و پدرش خبر ندارم . اما به هر حال یک شخصیت کاریکاتوری که حتی بین نزدیکانش به طنز و مسخره گرفته میشه امروز ادعای تغییر داره.
کسی که اول شروع کرد علیه مشارکت حرف زدن و بعدش همونا دورش کردن و نذاشتن حرفی خارج از برنامه بزنه . فیلم تبلیغاتیش بیشتر برای موجه کردن کرباسچی بود و خب شیخ خیلی این چیزا رو متوجه نمی‌شه .  کرباسچی بدون این که به ویلای خودش و کروبی اشاره کنه داشت برای فقرا اشک تمساح می‌ریخت! ودر تمام این مدت فکر می‌کرد سروش طرفدارشه اما نمی‌دونست حرف سروش در واقع یک فحش علمیه!

حالا هم بدون این که به گذشته بیاندیشد و مشخص کند که نظرش در باره عملکرد گذشته‌اش چیست، حالا شعار تغییر سر داده و عده‌ای هم چه ساده‌لوحانه تر دنبالش هستند.

ادعاهای بشر دوستانه امروز کروبی که بیشتر برای آبروریزی و خوشحال کردن دشمنان و البته موجب سرکار رفتن اوناست، خودش  حکایت  طنزه و نشونه شخصیت چارلی چاپلینی کروبی !

 

همه می‌دانند کروبی دست به نامه‌اش خوب است و به زمین و زمان نامه می‌نویسد. یک روز علیه منتظری می‌نویسد، ورق که برگشت نامه تشکر می‌نویسد!

خلاصه شخصیت جالبی است و حیف است به این زودی از دست برود. آدمی که ساده دل است و از شهرام جزایری هم پول می‌گیرد و چون وقت نداشته خوب درس بخواند فرق کشورهای عربی خلیج و کشورهای خلیج عربی رو تشخیص نمی‌ده و زیادی به اطرافیان، اعتماد داره.

صد سال دیگه در کتاب‌های تاریخ و اجتماعی بچه‌های ایران در باره کروبی چی می‌نویسن؟!

شاید از مستندات کروبی از تجاوز‌های جنسی بنویسند که می‌خواد در جمع مسولان نظام رو کنه!
راستی چرا کروبی دوست داره واصرار داره جدی گرفته بشه؟

هیس! آهسته بخوانید. شاید این نزدیکی‌ها کروبی خوابیده باشد. رویای ریاست شیرین است. بیدارش نکنید!

 

 



رستگاران

 

هرگاه در سیمای جمهوری اسلامی ایران، اراده‌ای بدان تعلق می‌گیرد که کاری ماندگار و قویم پا به عرصه ظهور بگذارد، این مهم با گردآمدن جمعی از هنرمندان همدل رخ می‌دهد.

از آن لحظه که استخوان‌بندی یک داستان در ذهن نویسنده شکل می‌گیرد تا زمانی که به تدوین می‌پیوندد، و به اصطلاح به روی آنتن می‌رود، تلاش‌های هماهنگی صورت می‌پذیرد تا اثری هنری و کامل را شاهد باشیم.
هزینه ای که برای چنین محصولاتی صرف می‌شود ، به جا و درخور است. چه این که هم مخاطبان عام و خاص را اقناع می‌کند هم تجربه‌ای را در مکتب هنری سیما به جای می‌گذارد و هم چهره درخشانی را در انظار هنر ورزان جهان به نمایش می‌گذارد.
حلقه‌های رستگاران از جمله این آثار مؤثر است. در این مجموعه، سرگرم کردن بیننده‌، کوچک‌ترین هدف را شکل داده و پیام رسانی مانوس و معقول را می‌توان برگزیده ترین هدف رسانه ای آن برشمرد.
رستگاران کسانی نیستند که از خارج بیایند و به جبهه بروند یا برعکس! جلف و مبتذل نیستند. اهل ریا و تکبر ساختگی نیستند. از مریخ نیامده اند و نماز را برای جایزه نمی‌خوانند.
اگر در رستگاران جواب سلام نمی‌شنوی، حکمت دارد. اگر آب هست دلیل دارد. اگر مهربانی و غضب درهم آمیخته، دروغ نیست.
ابتکارات ویژه در رستگاران و تلاش برای گردهم آوردن همه تکنیک‌های نو و جذاب، به روشنی هویداست. گرچه برشمردن این روش‌ها نیاز به اظهار نظر کارشناسان فن دارد اما از نظر مخاطب عام نیز دور نیست. ترکیب رنگ در تصویر، زاویه‌های ویژه فیلم برداری و پایان و آغاز هر قطعه که بیننده را متعجب می‌کند و پایان هر قسمت که به معمایی می‌رسد و در یک چهره تمام می‌شود.
ویژگی دیگر رستگاران در تودرتویی داستان آن است. بیننده با پیگیری سریال، همزمان چندین داستان کوچک را دنبال می‌کند که در نهایت به هم می‌رسد و یک پاسخ کلی به پرسش‌های گوناگون ذهنش دریافت می‌کند.
از همه مهم‌تر نگاه نویسنده به زندگی است. پیامی که در این سریال به مخاطب القا می‌شود، شعاری نیست. در قالب یک زندگی اجتماعی ملموس ریخته شده و کاملا بومی است. زندگی‌های به تصویر کشیده شده در این سریال نه تقلیدی از خارجی‌هاست نه اغراق آمیز و نه غیر هماهنگ.
هر شخصیت در این داستان خوبی‌ها و بدی‌های انسانی را داراست و همه در امتحان زندگی شرکت کرده‌اند و برخی برنده و برخی بازنده می‌شوند.
دیگر این که هر شخصیت داستان رستگاران نماد یک طبقه و اندیشه در جامعه است. طبقه مهربان و خودمانی و بی‌ریا و بی‌کلک و با آسایش علی رغم مشکلات مالی. طبقه پایین که برای حل مشکلات خود راه‌های نامشروع و غیر قانونی و میان‌بر بهره می‌جوید و هیچگاه به سامان نمی‌رسد. طبقه مرفه که ضمن تلاش برای خانواده و حفظ آرامش اما چوب خطاهای خود را در زندگی می‌خورد و امنیت روانی ندارد. طبقه مرفه که برای خودکامگی و بیشترخواهی خود را به خطر می‌اندازد و در چاه ناکامی‌هایش گرفتار می‌شود. طبقه زحمت‌کش که با همزیستی با مرفهانی که برای زندگی عرق نمی‌ریزند پاسوز می‌شود.
امتحان و ابتلا در هر لحظه از زندگی، امکان بازگشت و جبران یا ادامه راه شیطانی، تصمیم‌گیری‌های مهم و سخت در شرایط بحرانی و تردید و ثبات انسان در بزنگاه‌ها، دیگر نمودهای عینی و کاربردی این مجموعه هنری است.
تولید و کاربرد به جا و هنرمندانه موسیقی در طول سریال را نیز نباید فراموش کرد. قطعه‌هایی که معنا بخشی و تداعی همسانی صحنه‌ها را به عهده داشت. ترس، امید، اضطرار، شادی و غم در موسیقی متن فیلم، به خوبی چیده شده بود و همفکری در کار گروهی با رهبری هوشمندانه را یاد آور بود.
در پایان باید گفت هنر سیمائیان گرچه دور از آسیب‌ها و چالش‌ها نیست و همیشه یک اثر فاخر را تهدید می‌کند اما نمی‌توان از اتفاقات مثبت در این سازمان را ندید.
تولید یک اثر پیام دار ایرانی با بکار گیری همه توان و هنر و حل کردن مشکلات پیش‌رو، اقدامی ارجمند است که نه‌ تنها مخاطب عام را راضی می‌کند، مخاطب خاص و منتقد را نیز سر ذوق می‌آورد.
اکنون نقد این سریال را به صاحب‌نظران آن می‌سپاریم و یک خسته نباشید به همه دست‌اندرکاران آن می‌گوییم به امید تولید دوباره این گونه محصولات فرهنگی و هنری جذاب و مؤثر.


<      1   2   3   4      >