قم ، حلقه نگین ولایت
شهر خون و قیام قم ، عش آل محمد و رکاب کویرگون نگین ولایت، در عصر غیبت، بار دیگر چراغدار فقاهت و مرجعیت و ولایت را در آغوش کشید .
مردم ولایتمدار قم که روزی با خون خویش فریاد حسین دوران را لبیک گفتند و ایستادند تا مکتب خمینی را عالمگیر کنند امروز پرچم انقلاب را بر دوش خلف صالح آن پیرمراد یافته اند که در اهتزاز است تا روزی که ندای اناالقائم را بشنوند.
از ضریح مقدس فاطمه معصومه تا محراب جمکران، اشک شوق و امید وصال و تمنای دیدار، عطرآگین لحظه های مجاوران سیده معصومه و نور افشان خاطره های زایران اخت الرضا است.
اکنون حوزه مقدسه قم، تمام قامت، با افتخار در تاریخ مکتب جعفری، همگام با عصر و مصر ، دین و دولت، امامت و امت، مذهب و شریعت، پیش می تازد و مدینة العلم را از باب المرتضی می گشاید و ستارگان سپهر دانش را در فلک آسمانی اش می پرورد.
چه خوش هوایی دارد این کویر و چه گوارا مآء معینی که رنج طبیعت را به جان خریده اند آرمیدگان کوی حضرتش و آسودگان درگاه پر کرامتش که خانه آل محمد است.
قم بار دیگر برخاست!
با حضور حماسی خود زربرگ دیگری ورق زد و حدیث بیعت مجددش، سلسلة الذهبی شد به راستای همه گذشته خون بار اما منورش! که این جا شهر خون و قیام است هنوز! و ام القرای دین و سیاست. مدینه فاضله دوران غیبت.
شهر امن دین داران و پرهیزگاران، میزبان آشنای خویش است . ولی فقیه و رهبر فرزانه انقلاب، زعیم عالیقدر حضرت آیت الله سید علی حسینی خامنه ای که کلامش مرام خمینی دارد و صدایش صلای روح الله.
رهبری که ناخدای طوفان های فتنه و گرداب های شرارت و دشمنی است و کشتی انقلاب را در دودهه تهاجم بی امان امواج سهمگین دشمنان و ندانم کاری سکان بی بصیرتان به سوی خضرای ولایت عصر و زمان هدایت کرده است و قبله نمای دوستان و یاوران بوده است.
مواضع غبارشکن و غریو أین عمار او بصیرت مندان را به حرکت و بی بصیرتان را به خجالت کشاند و امروز این ملت آزاده ایران اسلامی است که به خود و به این رهبر و به مکتب خمینی که انعکاس اسلام ناب محمدی در قرن چهاردهم است می بالد و نغمه شوم رنگ بازان را امروز تنها باید از اعماق چاه ویل شان شنید که بی آبروی عدالت خواهان و مهرورزان و تمثال شکست کینه توزان شده اند. و سیاست عبادی سیاسی این مرد علوی امروز کار را بر نفاق پیشگان مشکل ساخته که یا زنگی زنگ شوند و بی رنگ یا رومی روم و جذب افرنگ.
دیار کریمه اهل بیت که به یمن سفر سابق مقام معظم رهبری، استان شد و در جذب بودجه و سرمایه گذاری و عمران، عزمی استوار یافت امیدوار است که در این سفر نیز از توصیه های دل سوزانه و مدبرانه رهبری به مسولان و کارگزاران، بهره مند گردد و به جایگاه بین المللی خود دست یافته و نمونه ای از شهر اسلامی و تمدن نبوی باشد.
مردم ولایت دوست استان قم، شادی حضور رهبر حکیم را به سرور نشست و اشک شوق وصال را حکایت کرد که این جا پایتخت 19 دی و مرکز 9 دی و مدینه مرجعیت بصیرت و ولایت ارادتمندان به خاندان طهارت است.
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
ایام تبلیغات انتخاباتی بود که عازم مشهد شدیم. درست همان شب که مناظره آقایان مهندس میرحسین موسوی و دکتر محمود احمدی نژاد برگزار می شد.
مشهد که رسیدیم و سکونت و زیارت ، تماس گرفتند چند جا برویم برای سخنرانی و بحث در باره انتخابات. اول رفتم مسجدی که بچه های فعال آن همه طرفدار دکتر بودند اما امام جماعت بعد از شنیدن مناظره ، به تردید افتاده بود و حرف های دکتر در باره خاندان هاشمی را نمی پسندید. آن جا کاملا بی طرف حرف زدم و تشویق به حضور گرم تر در انتخابات.
فردا شب قرار شد بروم در جمع فعالان ستاد دکتر احمدی نژاد صحبت کنم. از پیش در باره انتخابات ، مستندات خوبی در رایانه دستی جمع کرده بودم که خیلی به دردم می خورد. تحلیلی مستند از وضعیت اصلاح طلبان و اصول گرایان داشتم و پیش بینی حوادث آینده.
جمع خودمانی و گرمی بود انگار که سالهاست همدیگر را می شناسیم!
آن جا گفتم برادران ! این بار فرق دارد ! رای به دکتر این بار ، ایستادن می خواهد ! چه برنده شود چه بازنده! شواهدی هم داشتم . گفتم این بار اصلاح طلبان به همه وجود آمده اند تا کاری کنند و این انتخابات برایشان به مثابه دوئل است و فرقی ندارد چه برنده شوند چه بازنده!
پیرمردی پرسید : اگر موسوی رای بیاورد و مجلس به برخی وزرایش رای ندهد آیا باز هم استعفا خواهد داد؟ گفتم : هرگز! این بار موسوی نیامده است که برود آمده است که بماند! پیرمرد آهسته گفت : آمده است کودتا کند!
صحبت تمام شد اما در پایان گفتم : برادران این بار هم برای ادای تکلیف رای بدهید نه برای اشخاص . چون همین آقای دکتر احمدی نژاد پس از پیروزی در انتخابات ، مشایی را در چشم همه ما خواهد کرد! و بعید نیست منصب بالاتری به او بدهد!!
آن شب گذشت. مشهد یک پارچه بوی احمدی نژاد می داد. تنها در خیابان های بالای شهر مغازه یا ستادی بود که عکس میرحسین داشته باشد . زوار که یا رنگ و بوی سیاسی نداشتند یا عکسی از احمدی نژاد داشتند یا نوار پرچم که آن روزها پرفروش شده بود!
از کروبی مطلقا خبری نبود و یک خودرو دیدم که عکس آقای رضایی را داشت . بعد شنیدم همان روز مشهد بوده احتمالا!
به یک مغازه لباس فروشی رفتیم که یکی از فروشنده ها طرفدار احمدی نژاد و دیگری طرفدار میرحسین بود . دومی که دید ما مشهدی نیستیم می خواست از دیگر شهرها هم خبر بگیرد . در بین صحبت هایش گفت شنیدم در قم بعد از مناظره ستادهای میرحسین تعطیل شده اند! گفتم بعید می دانم اما بعدا زنگ زدم به یکی از رفقای قمی گفت بچه های خود ستادها بعد از مناظره ، قافیه را باختند و جمع کردند رفتند خانه! به خلاف شب های قبل که تا صبح در خیابان ها بودند.
انتخابات تمام شد و حوادث و قتنه ها پیش آمد که قابل پیش بینی بود. در این باره خیلی نوشته ام و نانوشته ها و مستنداتم بسیار بیشتر است و در حد چاپ یک کتاب قطور که شاید روزی منتشر کنم.
اما یک نکته که تنها این جا باید در باره اش حرف زد همان پیش بینی حضور پررنگ تر برادر حجت الاسلام و المسلمین آیت الدین و الدنیا و سالک الطریق و حکیم سینوی و فیلسوف مشایی حضرت حاجی اسفندیار مشایی ( روح محمود فداه) است !
همان اسطوره ای که یارغار دکتر محمود احمدی نژاد هنگام نام نویسی برای انتخابات دهم بود و این خود نشانه ای بود برای آنان که می اندیشند!
و احتمالا همان که انعکاس نور سبز صحن سازمان ملل را هاله نور دیده است و چه اسطوره ها که از آن نساخته است؟!
همان انسان والایی که در نگاه نرم و لطیف و انسانی اش، حساب ملت اسرائیل (!؟) از دولت اسرائیل جدا شده و همواره سخنرانی کلیشه ای اش در باره انسان های قد بلند تاریخ را تکرار می کند و معتقد است مدیریت الهی تا کنون مجال بروز نیافته و این مهم تنها پس از ظهور ، متجلی خواهد شد.
مهندسی که دین می کارد و مدیری که مهر می ورزد و هنردوستی که محبت می درود!
شیخ الاسلامی که زلال دین از لبانش می جوشد و فرید الدهری که جز به سعادت بشر نمی اندیشد!
در این باره سخن بسیار است و این پرسش که من از کجا می دانم که در دل این عزیز برادر چه می گذرد اما بد نیست به یکی از احتمالات چینش انتخاباتی آینده نظری داشته باشیم . احتمالی که من فقط ذکر می کنم اما تقویت نمی کنم .
فرض کنید این جا روسیه است ! روس ها صنایع دستی دارند به نام ماتریوشکا (Matryoshka) که عروسک های چوبی به شکل تخم مرغ است و از کوچک به بزرگ ساخته می شود و در دل هم جا داده می شود.
در انتخابات روسیه این نگرانی وجود داشت که بعد از پوتین ، قدرت در دست رقبای غرب گرا قرار گیرد بنابر این قرار شد یک نفر به نام مدودیف نامزد پست ریاست جمهوری شود و پوتین در کسوت نخست وزیری همچنان در قدرت بماند. روس ها این جابجایی قدرت را به همان ماتریوشکا تشبیه کردند و مطبوعات، تصویری منتشر کردند که با باز کردن عروسک مدودیف ، عروسک پوتین دیده می شد.
حالا در نظر بگیرید که چنین مدلی در ایران در دستور کار قرار بگیرد و با باز کردن لپ لپ مشایی ، دکتر محمود احمدی نژاد ، در کسوت معاون اول رئیس جمهور دیده شود. یعنی همان پستی که قرار بود مشایی داشته باشد و با نامه محرمانه رهبری امکان نیافت .
نامه ای که رئیس جمهور تلاش داشت منظور آن را تغییر دهد و با رندی برخی نمایندگان مجلس، علنی شد و دکتر را در برابر یک کار انجام شده قرار داد.
دکتر از این پس نتوانست از مشاور استاد منش اش در این پست استفاده کند چرا که « حرف غلطش» بهانه به دست دشمنان می داد و حضورش در این پست مهم ، دل دوستان را به درد می آورد.
اما مشایی مرد کار بود و همه کاره . این شد که با یک حقوق ، صد کار کرد و می کند!
گرچه در کل حاشیه مشایی برای دولت ، در برابر این همه خدمات اصول گرایانه، بسیار ناچیز است اما اصلاح طلبان که یک روده راست در بدن ندارند از همین کم، بهره ها بردند و کامروا شدند و برادران راست را نیز گاه به دام کشاندند تا مشایی و اظهارات شگفتش را به مسئله اول کشور تبدیل کنند اما جناب مشایی هم بدش نمی آید هر از گاهی روی آنتن برود از همین رو به هر سؤال ربط و بی ربطی پاسخ می دهد و پس از آن، سیل انتقادات و تکذیب ها است که همان خواسته سیاست ورزانه عارف کامل است برای در خاطرها ماندن تا دوره بعد!
اما این دسته گل آخری که اعطای تسهیلات بود به هنرمندی از تبار نسوان ! شاهکاری بود مگو و مپرس!
نمی دانم چرا یاد فیلم دنیا افتادم و هزار نکته باریک تر از مویش و لهجه شیرین همان هنرمند که دلکشانه می گفت : آقای حاجی ! آقای حاجی!
راستی آقای مشایی گفته بود: « علیه روزنامه کیهان شکایت کردهام و حتما این روزنامه محکوم خواهد شد. اگر این روزنامه محکوم نشود من مسلمان نیستم. چون دروغ بسیار بزرگی را نوشته است» !
مثل این که شرط می بندند که اگر فلان طور نشود اسمشان را عوض کنند! مثلا به مشایی بگویند حاجی مشایی!
راستش این است که آدم در دام شیطان است و هر لحظه این دنیا است که انسان را می فریبد. چه کس ها که دست شان کوتاه است و نق می زنند اما وقتی خودشان به دریا می رسند شناگر ماهری می شوند.
پس من خیلی ملامت نمی کنم که چرا فلان کس چنین کرد ؟ اما امیدوارم اصول گرایان راه مناسبی برای کندن حضرت مشایی از برادر محمود احمدی نژاد پیدا کنند.
شاید مشایی پوششی است برای انحراف افکار سیاسیون از انتخابات آینده .... تا چه پیش آید!
پ.ن: آن حضرت می فرماید:کسی که ریاضیات را درک نکند بهشت را نیز نخواهد دید!
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
رجب، شعبان، رمضان؛ دعوت، عزیمت، ضیافت
ماه های رجب ، شعبان و رمضان ، فرصتی است که اهل دل آن را غنیمت شمرده و در تنهایی یا به ظاهر در جمع و اجتماع ، به خلوت گزینی و چله نشینی روی می آورند . اذکار و عبادات ویژه همچون روزه و اعتکاف از جمله این دوره عرفانی و اخلاقی است که فرمود: «وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ » «و با موسى سى شبه وعده کردیم و آن را به ده شب دیگر کامل کردیم، و وعده پروردگارش چهل شب تمام شد موسى به برادر خویش هارون گفت: میان قوم من جانشین من باش و به اصلاح کارشان پرداز و طریقه مفسدین را پیروى مکن» (142 اعراف) .
از این رو بیانات سه فرزانه را در این باره گردآورده ام که یکی پیر مراد جمارانی است و یکی شاگرد امام و معلم انقلاب ؛ شهید مطهری و دیگری فرزند خلف روح الله ؛ سید علی خامنه ای که پیام تشکر وی پس از حادثه انفجار و ترور نافرجام که خطاب به مراد خویش نوشت :«سر خم می سلامت ، شکند اگر سبویی»!
حضرت روح الله اطرافیان و شاگردان بسیاری داشت اما برخی ویژگی ها را تنها می شود از شاگردان و رابطان خاص ایشان شنید و این نکته را باید در امتیازات این شاگردان نیز دریافت چرا که هر کس به اندازه درک و ظرفیت خود می تواند از اولیای خدا بهره بگیرد.
حضرت آیت الله سید علی خامنه ای از جمله این خاصان است که برخلاف بسیاری که خاطراتی معمولی و تاریخی را از امام رضوان الله تعالی علیه نقل می کنند ، گاهی نکته هایی ظریف از آن مرد الهی بیان می کنند که به قول طلبه ها به قابلیت قابل هم ، بستگی دارد.
مقام معظم رهبری در دیدار با اعضاى کادر مرکزى جنبش انقلابى حزباللَّه لبنان می فرمایند: « به اعتقاد من بایستى مهمترین امر در ذهنتان این باشد که به خدا توکل کنید و حقیقتاً - به معناى واقعى کلمه - از او کمک بخواهید و از او استغاثه کنید. اشخاصِ ما عجزهیى بیش نیستیم؛ این عجز را بایستى به قدرت بىنهایت پروردگار وصل کنیم، تا بکلى آسیبناپذیر شویم. من طهارت و صفاى شما را مىدانم؛ اما روزبهروز باید این بیشتر بشود. توسلات و توجهاتتان را به پروردگار بیشتر کنید. نوافل - مخصوصاً نافلهى شب - وسیلهى مهمى است. شما ببینید که خداوند متعال در سورهى مزمل با پیامبر خودش چگونه حرف مىزند. بعد از آنکه او را به برخاستن در شب و تضرع در نیمهى شب امر مىکند، مىفرماید: «انّا سنلقى علیک قولا ثقیلا». البته قیام او با قیام امثال ما فرق مىکند؛ طبعاً آن ثقلى که بر دوش آن بزرگوار بود، با ثقلهایى که بر دوش لاغر و ضعیف ما هست، فرق مىکند؛ به همان نسبت، خود ما هم کوچک و ضعیفیم و همان تمرین براى ما هم لازم است. من در زندگى امام بزرگوارمان (رضواناللَّهتعالىعلیه) این را یافتم که وقتى بار عظیمى بدون سابقه بر دوش او قرار مىگرفت، با اتصال و ارتباط معنوى و قلبى، خودش را تقویت مىکرد. در این اواخر، معمولاً ایشان در ماه رمضان با کسى ملاقات نمىکردند. من بعد از ماه رمضان که ایشان را زیارت مىکردم، بوضوح مىدیدم که نورانىتر شدهاند؛ به خاطر همین نورانیت بود که ایشان تا آخرین ماههاى عمرشان مثل کوه ایستاده بودند. سن پیرى معمولاً فصل ضعف و انحطاط جسمى و روحى در انسان است؛ ولى جوان از لحاظ روحى و جسمى - هر دو - قوى است؛ اما این را بایستى به خداى متعال وصل کند، تا در او هیچ چیزى نفوذ نکند. بههرحال، در این مبارزهى عظیمى که در مقابل شماست و باید آن را ادامه بدهید، من تقویت جانب معنوى را واجب مىدانم.»[1]
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
نوه آقاجون!
همه ما خاطرات زیبایی از دوران کودکی و مهربانی پدربزرگ هایمان داریم به ویژه اگر پدربزرگمان اهل علم بوده باشد یا از بزرگان و برجستگان که در این صورت ، توجه دیگران به این شخصیت در خاطرمان باقی می ماند و همیشه احساس جالبی نسبت به آن دوران داریم.
البته یکی از آسیب های بزرگ زاده بودن این است که شاید نتوان در شأن این بزرگی ، بزرگ بود و ماند و شیطنت ها کار دست آدم بدهند.
نوه و نتیجه بزرگ بودن جای خود دارد که گاه «پسر کو ندارد نشان از پدر» ! و « از فضل پدر تو را چه حاصل» !؟
گاه در دوران فتنه ، بزرگان می لغزند چه رسد به بزرگ زادگان! بزرگ زاده ای چون بهشتی را می بینی که در کانون فتنه گرفتار است و پسر نوح می خوانندش که آن پدر مظلوم کجا و این پسر محکوم کجا؟
بزرگ زاده ای دیگر چون علی آقای مطهری که به فراخور زمان، سیاست می تابد و یک روز در صف حامیان ریاست جمهوری احمدی نژاد است و شبی صف شکن منتقدان نق زن!
تو گویی یا اهل سیاست نبوده که رنگ سخنش متغیر است یا محتمل آن چه قرار بوده بشود نشده و حساب با کتاب دو گانه شده!
وآن دیگری که در دیار فرنگ بریطانیای کبیر در پی بیل و پیل است تا به غفلت نخورد!
باری! مرحوم حاج احمد آقا علیه الرحمه پس از ارتحال اخوی بزرگ تر حاج آقا مصطفی قدس سره که امید اسلام بود ، همه عمر و توان را وقف پیر مراد خویش ، حضرت روح الله اعلی الله مقامه کرد و پس از او نیز گرچه دل شکسته اما عزیز زیست و نه ساده لوحان را از رنج رهانید نه فرصت طلبان را به گنج وا نهاد .
همو که رنج نامه نوشت و شماتت کرد و وصیت نامه نوشت و حمایت!
او خود یادگار امام بود اما یادگار پدر را که ولایت فقیه بود پاس داشت و شاگرد خلف پدر را در کسوت ولایت ستود تا جهان بداند خمینی که بود و چه کرد!
اما دیری نپایید که این همه خاطره شد و اندک خرسندی امت امام که به سیمای فرزندش دل خوش بود به سوگمندی نشست و حاج احمد آقا رحل اقامت به دیار دوست افکند و دیگر چشمان نگرانش که در جماران بر جمال یار می دوخت و پس از او سوخت، بی فروغ شد.
اکنون در حرم خمینی چشمهای گریان در پی دیدار تصویری بود که بویی از خمینی داشته باشد. سید حسن کسی بود که عکس های کودکی اش را مردم دیده بودند اما نمی دانستند اکنون جوانی 22 ساله است که به لباس روحانیت درآمده و با صدایی غراء ، به عزاداران تسلی می دهد.
این تصویر زیبا از نوه امام در قاب خاطرات ملت ضبط شد و سکوت و تدریس و تولیت حرم و مدیریت موسسه نشر آثار امام که به همت یاران پیشین اداره می شد بود تا زمان گذشت.
دوم خرداد آمد و دولتی سر کار آمد که پنهان و آشکار ، به هر چیز که بوی خمینی می داد می تاخت!
نه بسیج محترم بود نه مستضعف نه روحانیت نه دیانت و نه دفاع مقدس و نه شهادت. کار به انتشار کاریکاتور موهن امام در روزنامه هایشان رسید و صراحت در رد اندیشه های ناب خمینی به جسارت و وقاحت کشید.
سید حسن اما آن روزها جدی گرفته نمی شد تا منبع موثقی برایش از جفا کاری ها به امام و دلدادگان پیرجماران خبر بدهد ! شاید درس می خواند که مدرس شود و شاید درس می داد که مجتهد شود!
این گذشت و ایام دگرگون شد. ملت شناخت این جماعت دغل باز فرصت جوی اقتدارگرای انحصارطلب را که به نام خط امام بر خط امام تاختند و کیسه دوختند و نبود حاج احمد آقا که با بسیجی ها دردل کند و از رنجش بگوید و گنجی که می برند و پابرهنگانی که روزی زیر بمباران صدام خزان می شدند و امروز زیر سد های کارگزاران له می شدند و فردایش زیر قلم اصلاح نشدگان!
باز کشور را شعارهای امام گرفت و « تمام مقصد ما مکتب ما است» و « ما می توانیم» ! چه دشوار بود شنیدن سخن امام از اغیار برون از حلقه!!
اما سید حسن جوان! گرفتار حلقه بود و صبح و شب می شنید که مردم از راه امام بازگشته اند و اکنون باید از خط امامی ها دفاع کرد.
سکوت پسر احمد گرچه انتظار هیچ کس را برآورده نمی کرد اما احترام موروثی را هم نمی شکست.
تا این که فتنه گران ، میدان آراستند و با هرکه عقده ای از نظام مقدس جمهوری اسلامی و امام و روحانیت و اسلام با سیاست و ولایت فقیه و بسیج و مستضعفان و جان برکفان داشت ، هم پیمان شدند.
همان که روزی به پافشاری حلقه انحصار طلب چپ ، بی آنکه سابقه روشن انقلابی داشته باشد برای هشت سال بر ملت و برخلاف سلیقه منتخب آن ، به کرسی نخست وزیری تکیه زده بود و خودشیفته به استعفای ناگهانی دست یازید و امام را برآشفت ، حالا عروسک دست فتنه گران شد و دست افشان به سماع که :
آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک
شنگینک و منگینک سربسته به زرینک
این هجو منست ای تن وان میر منم هم من
تا چند سخن گفتن از سینک و از شینک
...
این من نه منم آنکه منم گوئی کیست؟
آن کس که منش پیرهنم گوئی کیست؟
چرخش ضدانقلابی اعوان و انصار چپ به دامان شیخ معزول ، دیگر نه نسیمی از جماران باقی گذاشت نه تسنیمی از زلال امام عارفان.
این شد که سکوت، نشانه بی خبری شد و دستی که زیر سنگی مانده بود!
صدا و سیمای جام جم به خود آمد تا در شناساندن رهبر کبیر انقلاب از بچه حزب اللهی های لبنان عقب نماند که در کنار فرزند روح الله سید حسن نصرالله ، هم با استکبار می جنگیدند هم مستند روح الله می ساختند!
امام ، شاخص انقلاب بود و کلامش هنوز توفنده و منافق برانداز!
باز هم گویا مملکت را سخن امام گرفت که بیست سال بود تلاش می شد به فراموشی سپرده شود! باز هم امام پابرهنه ها که می گفت «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند » و « تو غلط می کنی که قانون را قبول نداری » همان امامی که بسیجی ها با هر کلمه اش می گریستند و مردم گویی با پدرخودشان نشسته اند و به ابرقدرت ها می خندند چون خدا در طبس هم هست!
منابع موثق دست به کار شدند تا کارخانه وارونه سازی و تولیدات تقلبی و صیانت از دروغ را راه بیاندازند و این بار پاره تن را به جنگ تن به تن بیاورند . چون سهراب که به جنگ وطن آمد و به کارزار با رستم!
محبت الهی حضرت روح الله و خشم انقلابی خمینی، شاخص مناسبی برای ایام فتنه نبود و فتنه گران که همه تیر در ترکش خط امامی ادعایی خویش انباشته بودند نقشه بر آب دیدند و نامه سفارش دادند که پدربزرگ ما مهربان بود!
سید حسن اکنون نه سکوت مصلحتی را پاس داشته بود نه به وصیت جدش به عموزاده اش حسین عمل کرده بود که سیاست نورزد؛ نه در قامت دفاع از امام امت برخاسته بود نه مرز خویش با فتنه گران، شفاف ساخته بود.
ادبیات چند پهلوی مدعیان نیز به کار نیامد که :« کسانی که مرضی در دلشان وجود دارد از بردن نام او می ترسند. امروز هم در کشور خود ما کسانی هستند که از بردن نام امام خمینی وحشت دارند» !!!؟؟
چراکه در گاهِ بودن ، در سفر به سر بردن و در گاهِ نبودن ، بر سفره نشستن با سران فتنه و گل و گفتن و گل شنیدن و گل انداختن، نیست مگر برای زنده نگه داشتن مجسمه های بی روح منزوی و منفور ملت که مام میهن را به سودای قدرت ، میدان تاخت و تاز خویش کردند برای هیچ و هیچ آرمانی از دست پلیدشان در امان نماند از تمثال رهبر فقید انقلاب تا سوگواری برای اعدام چند منافق!
حالا سالگشت پرواز ملکوتی روح خداست که در کالبد زمان بود. هر که در سر هوس کرببلای خمینی داشت راهی حرم شد تا پس از بیست سال بگوید هنوز سر پیمانش با رهبرش ایستاده و در خط ولایت است.
سید حسن آمد و ای کاش نمی آمد! ای کاش حرمت شکنان ملت، حرمت نواده جوان خمینی را سپر بلای خویش نمی کردند. آنان که پس از هشت سال ، اسلام سوزی به جمهوریت ستیزی برخاسته بودند کاش قاب خاطره ها را نمی شکستند. کاش اصحاب فتنه این نوه را نیز چون آن نوه دختری که دینش را از نوشته های شریعتی و مکتبش را از کتب مارکسیستی وام گرفته رها می کردند که خوش باشد با خاطراتش! بگوید امام دهه شصت تمام شد ! چه باک!
اما نشد که نشد و همان مردمی که سید حسن می خواست بگوید چند نفر بیشتر نیستند مرقد امام را با شعار معنا دار خویش پر کردند که « نواده روح الله سید حسن نصرالله»
بوسه پدرانه رهبر گرچه التیامی بود بر حادثه ای که نشاید اما سخن پرمغز رهبر نصیحتی بود برای غفلتی که نباید:
امام شاخص انقلاب است! ؛
« امام بهترین شاخص براى ماست... ملاک راه امام و خط امام و صراط مستقیم انقلاب است… امام منهاى خط امام، امام بىهویت است»
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
راستش امسال عید که برخلاف سالهای گذشته که توفیق داشتیم خدمت زائران کوی شهدا برسیم و سلب توفیق شدیم و نرسیدیم ، دیگه یه جورایی حالمون گرفته شد.
اما خب یه چند تایی متن نوشتم که سر فرصت می ذارمش رو وبلاگ .
اما یه اتفاق جالب تر افتاد ...این بار شهدا اومدن سراغمون!!!
رفیقمون زنگ زد گفت صبح بعد از اذان بیا فلان جا!
رفتم دیدم دونفر زود تر از من جلوی در یه خونه وایسادن.
دفتر یه نشریه بود که برای شهدا چاپ می شه
رفتیم تو
دو تا تابوت بود که پرچم ایران روش کشیده بودن
شهدای گمنامی که قرار بود تشییع بشن....
این متن و کنار همون تابوت ها نوشتم
....
شهدا آمدید نبودیم!
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً* ذلِکَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ کَفى بِاللَّهِ عَلیماً
و کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانى خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیقهاى خوبى هستند! این موهبتى از ناحیه خداست. و کافى است که او، (از حالِ بندگان، و نیّات و اعمالشان) آگاه است. (آیه 69 و 70 سوره نساء)
شهدا شما آمدید ما نبودیم .
آن روز که به جبهه های وصال با ملائکه الله می رفتید ، امامتان می گفت: «اینان از خانه خارج شدند و موت آنان را ادراک نموده و قدمها و قلمها شکسته شده است. بارالها! این وصف مجاهدان فى سبیل اللَّه و اجر عظیم آنان است که در صحنههاى کارزار با دشمنان تو و دشمنان رسول معظم تو و دشمنان قرآن کریم تو به شهادت رسیدهاند»
رفقا! امام می گفت: « شهدا شمع محفل دوستانند. شهدا در قهقهه مستانهشان و در شادى وصولشان عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون اند؛ و از «نفوس مطمئنهاى» هستند که مورد خطاب فَادخُلِى فِى عِبادِى وادخُلىِ جَنَّتِى پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق؛ و قلم در ترسیمش برخود مىشکافد»
قلم بر خود می شکافد و می شکند! چرا؟ چون : « شرف بزرگِ شهداى در راه حق، «حیات عندالرّب» و ورود در «ضیافة اللَّه» است. این حیات و این ضیافت را با قلمهاى شکستهاى مثل قلم من نمىتوان توصیف و تحلیل کرد، این حیات و این روزى غیر از زندگى در بهشت و روزى در آن است. این لقاء اللَّه و ضیافة اللَّه مىباشد. آیا این همان نیست که براى صاحبان نفس مطمئنه وارد است فَادْخُلِى فِى عِبادِى وَ ادْخُلِى جَنَّتِى که فرد بارز آن سید شهیدان- سلام اللَّه علیه- است. اگر آن است چه مژدهاى براى شهیدان در راه مرام حسین- علیه السلام اللَّه- که همان سبیل اللَّه است، از این بالاترکه در جنتى که آن بزرگوار شهید فى سبیل اللَّه وارد مىشود و در ضیافتى که آن حضرت حاضرند، به این شهیدان اجازه دخول دهند که آن غیر از ضیافتهاى بهشتى است و آنچه در وهم من و تو و شما نیاید، آن بُوَد»
راستی رفقا! پیر جماران در باره شما گفته بود: « در میدان جهاداکبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعیت پیروزى خون بر شمشیر و غلبه اراده انسان را بر شیطان مجسم کردند؛ و سرمایه جان خویشتن را به بهاى اندک نفروختند و ملعبه زخارف زودگذر دنیا و متعلقات آن نشدند؛ و با همتى بلند به سودا و معاملهاى برخاستند که خدا مشترى جان آنان شد و اجر و مزدشان را بیدریغ در نزد خود قرار داد و حیاتشان را جاودانه ساخت، که این، منتها آرزوى عاشقان و مشتاقان و غایت عمل و آمال عارفان است که «یَا لَیتَنَا کُنَّا مَعَهُم». و گوارا باد بر این شهیدان، لذت انس و همجوارىشان با انبیاى عظام و اولیاى کرام و شهداى صدر اسلام! و گواراتر بر آنان باد نعمت رضایت حق که رِضوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَکبَر. و اینک ما و شما ماندهایم که وارث آن رسالتیم و حامل آن امانت »
حالا بماند با امانت چه کردیم اما شما از خودتان بگویید . آن جا چه خبر ؟ خمینی گفت : « ...اگر نبود در شأن و عظمت شهداى معظم فى سبیل اللَّه جز این آیه کریمه( وَ لَا تَحسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِى سَبِیلِ اللَّهِ أَموَاتاً بَل أَحیَاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُونَ )، که با قلم قدرت غیب بر قلب مبارک نورانى سید رسل- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- نگاشته و پس از تنزل مراحلى به ما خاکیان صورت کتبى آن رسیده است، کافى بود که قلمهاى ملکوتى و مُلکى شکسته شود و قلبهاى ماوراى اصفیاء اللَّه از جَولان در حول آن فرو بسته شود. ما خاکیان محجوب یا افلاکیان چه دانیم که این «ارتزاق عند رب الشهدا» چى است. چه بسا مقامى باشد که خاص مقربان درگاه او جل و علا و وارستگان از خود و ملک هستى باشد.پس مثل منِ وابسته به علایق و وامانده از حقایق چه گویم و چه نویسم، که خاموشى بهتر و شکستن قلم اولى است»
رفقا! روزی ما از ضیافت فراموشتان نشود! « و چه غافلند دنیاپرستان و بیخبران که ارزش شهادت را در صحیفههاى طبیعت جستجو مىکنند و وصف آن را در سرودهها و حماسهها و شعرها مىجویند و در کشف آن از هنرِ تخیل و کتابِ تعقل مدد مىخواهند. و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد، که بر ملت ما آسان شده است. و اینک ما شاهد آنیم که سبکبالانِ عاشقِ شهادت بر توسَن شرف و عزت به معراج خون تاختهاند؛ و در پیشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسیدهاند؛ و بر بسیط ارضْ ثمرات رشادتها و ایثارهاى خود را نظاره مىکنند»
رفقا! از ما نپرسید با ثمرات رشادت هایتان چه کردیم . شهدا ما را نظاره نکنید!
رفقا دیگر آن دوره ها گذشته است! این حرف ها برای دوره ای بود که خمینی دعا می کرد و شما گریه می کردید . باورتان می شود دیگر حتی نگذاشتند تصویر ملاقات هایتان را ببینیم؟ باورتان می شد به روزی افتادیم که حرف از بسیج و شهادت ، ننگمان شده بود و خجالت می کشیدیم. باورتان می شد چفیه از یاد همه رفته بود! باور می کنید پس از آن که شما رفتید ما سد ساختیم و جاده کشیدیم و گل کاشتیم! یاد تان هست ممد نبود خرمشهر آزاد شد ؟ یادمان هست که همچنان ممد نبود و رقص آزاد شد.
رفقا ! آدم هایی آمدند که نمی دانستند دوکوهه اسم جغرافیایی نیست اما خوب می دانستند چطور بیشتر نان دربیاورند و از شما محبوب تر باشند . روزنامه پر شد از اسم آن ها و بردن اسم شما خشونت گرایی بود.
رفقا! این که چیزی نیست . یکی از همان ها که ادعا می کرد همرزم شماست به ما می گفت بسیجی ها که چفیه به گردن دارند خون به مغزشان نمی رسد! راستی گفتم خون! باورتان می شود بازهم دوره و زمانه عوض شد!
رفقا! این دیگر باورتان نمی شود. دوره عوض شد و اسم امام و شهدا نان آور شد! نخند! می دانم حقمان است . همان روز که تاختند و دوختند اگر کم نیاورده بودیم حالا همت بی ولایت فقیه را برایمان علم نمی کردند. حالا افسانه باکری بی رهبر برایمان تعریف نمی کردند . باورکنید کاری کردند که بچه هایتان گیج شده اند. یکی شان می گفت « پدر ما جانش را دوست داشت این که می گویند دنبال شهادت بودند دروغ است آن ها زندگی را دوست داشتند اما در راه دفاع از میهن جانشان را از دست دادند» حالا بخند! (دلم خنک شد) باقری بی ولایت خنده دار است ؟! زین الدین بی بصیرت چطور؟!
یکی دیگر که خودش را محبوب امام و شهدا جا زده بود که باز سوار گرده ما بشود ببینید چه می گوید: « اینک نوبت به وارثان باقریها و باکریها رسیده است. نسل جدیدی که بسیجی نامیده میشود امروز در بوته تاریکترین شبههها و فتنهها قرار دارد. آیا این نسل جدید نیز شبیه به کسانی هستند که جنگ جمل را در رکاب امیرمومنان (ع) مبارزه کردند؟ یا این قیاسها واهی است و کسانی که اینگونه قیاس میکنند بسیج را ماشینی سرکوبگر میخواهند برای زدن و گرفتن و آزار و حتی قتل انسانهایی که تنها جرمشان دعوت به دادگری است؟ چه کسانی جواب این سوال را میدانند؟ هویت آن سازمانی که اینک بسیج مستضعفان نامیده میشود به راستی چیست؟ دستگاهی بینیت که بفرموده چشمانش را میبندد و دست و پای خواهران و برادرانش را میشکند»
رفقا! دید بعد از شما چند بار دنیا عوض شده است! حالا که چیزی نشده. بگذار چند صباح دیگر ما را به جرم دوستی با شما محاکمه کنند. بگذار غرامت جان شما را از ما بگیرند و بخورند. بگذار امام را به جرم به کشتن دادن شما محاکمه کنند و ما را به نیابت از امام و شما ، تبعید و زندان و اعدام کنند.
تعجب نکن . همین که دارم می نویسم سند جرم من است.
رفقا ! آمدید ما نبودیم.
حالا فهمیدید چرا ما نبودیم ؟ چون بعد از شما اول شما را گم کردیم و بعد خودمان را . ما یک مشت موجی هستیم که خواب شما را دیده ایم . ما جانبازانی هستیم که ترکش ، غیرت و بصیرتمان را برده . ما یک مشت مفقود الاثری هستیم که حرفها و دردهایمان هیچ اثری ندارد. ما شهدایی هستیم که ناممان در هیچ دفتری ثبت نشده که گمنام باشیم. ما مردیم بدون خون ریزی!
رفقا! آمدید ما نبودیم!
تا وقت هست اگر قصد دارید تشییع بشوید بیایید. همین چند وقت پیش علیه دفنتان در دانشگاه ، اعتراض کردند . یک بدبختی که قرار بود به خانوادهای شما رسیدگی کند می گفت مگر میادین شهر ، قبرستان است که می خواهید شهدا را دفن کنید!
شهدا این جا ایران است . تا وقت هست برگردید. استخوان هایتان را می گویم . شما کشتگان جنگ جهانی دوم نیستید که مهمترین میادین شهر را به احترام شما آذین ببندند و ادای احترام کنند. این جا ایران است . تا نان به نام شما می خورند برگردید.
رفقا! اگر خواستید غصه بخورید برای خودتان بخورید. ما خودمان یک فکری برای خود می کنیم. ما یک رهبر داریم که جان ناقابلی دارد!!! و جسمی ناقص!!!! ( انگار جانباز است!) اندک آبرویی هم دارد!!! یک چفیه هم دارد که ....
رفقا شما که با دعای رهبرتان گریه کردید این شد ما که با گریه های رهبرمان خندیدم ... وای ...
اما نگران نباشید . ما هم خدایی داریم . ما وارثان واژه های خمینی و میراث دار سنگ قبر شماییم . ما کتاب خاطراتتان را می خوانیم و هنوز به صدای آهنگران گوش می کنیم. ما به شفاعت شما در این دنیا امیدواریم. شاید دعا کردید و ما پیدا شدیم.
رفقا ! تنها یک راه برایمان مانده است : «کسى که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز،) همنشین کسانى خواهد بود که خدا، نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛ از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان؛ و آنها رفیقهاى خوبى هستند! این موهبتى از ناحیه خداست. و کافى است که او، (از حالِ بندگان، و نیّات و اعمالشان) آگاه است»
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
بازخوانی و تحلیل عملکرد روحانیان در انتخابات دهم ریاست جمهوری
اشاره: یادداشت زیر یک بیانیه سیاسی نیست و قصد ندارد در مسایل پیشآمده موضع گیری کند. این قلم در پی مرور کنشها و واکنشهای سیاسی روحانیت در انتخابات سال 88 است و با اندک تحلیلی میخواهد تاریخچهای از سیاستورزی قشر حوزوی در مقطع انتخابات دهم ریاستجمهوری ارایه دهد و بیشتر به آینده نظر دارد تا حال. باری نویسنده به حضور حداکثری ملت در انتخابات مستحضر و به نتیجه آن معتقد است و آن را به رسمیت میشناسد.
هرچه اتهام جدایی دین از سیاست را به روحانیت بزنند، دست کم تاریخ صدسال گذشته چیز دیگری است و سیاست را نمیتوان از این قشر جداکرد.
اینجا به دلایل این درهم آمیختگی کاری نداریم و نقش روحانیت در پیروزی انقلاب اسلامی را هم آشکارتر از این میدانیم که نیاز به یادآوری داشته باشد.
پس مستقیم به سراغ انتخابات اخیر میرویم و کارکرد دو جناح روحانی و نیز دیگر گروههای حوزوی را بررسی میکنیم.
1. مطالبه سیاسی ما از مرجعیت چیست؟ ادامه مطلب...
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
با نام حق که هستی را با عشق معنا بخشید
...
عشق که طلوع می کند شاید شب باشد ...
خورشید ستاره است اما همه ستاره ها خورشید نیستند
اگر هم ستاره ها خورشید باشند خورشید سیاره من نیستند
ستاره ها خورشید آسمان های دیگرند
...
امشب چقدر ستاره می بینم
چقدر خورشید!
سیاره من تاریک است
چون خورشید ندارد
...
من خورشید خودم را می خواهم
دلم بهانه می کند تو را خورشیدم!
خورشیدکم؟
چرا در این دل شب در آسمان پر ستاره چشمک می زنی ؟
خورشید من!
کدام سیاره تو را از من دزدیده است؟
...
خورشیدم !
اگر ستاره من بشوی دورت می گردم و هیچ گاه به تو پشت نمی کنم
نمی خواهم شب باشم
آفتابت شب ها نوازش گر تر است
و من شبم را با نگاه به چشمانت روشن خواهم کرد
...
ستاره من!
اگر برای من بتابی
آیینه ماه را می شکنم
شبی نخواهد بود
شب وقتی است که تو نباشی
و تو گردش مرا دوست داری
چون شب و روز ندارد
بر من بتاب
...
بیا خورشید کوچک خودم باش
رها کن کهکشان ها را
تو آن جا سیاره نداری
گیاه عشق من پژمرد
...
اگر نباشی
گردشم را نمی فهمند
جای خالیت را نمی بینند
من را هم نمی بینند
چون سرد و خاموشم
...
عشق من
ستاره من
خورشید من
اگر زنده ام از سوسوی توست که شبها
وقتی سیاره های بی عشق می خوابند
من مشتاقانه نگاهش می کنم
...
آه وقتی نور نوازشت در آغوشم بگیرد
و روزی آغاز شود که تنها با مرگ شب می شود
آن قدر برایت می رقصم که طوفان شود
ملامتم نکن بگذار ببارم
این همه سال که نبودی تقویم هم نبود
چون خورشیدی نبود
حالا بگذار سال ها اشک شوق بریزم
تا با آفتابت رنگین کمان بسازم
و تیر عشقم را به سوی آسمان پرتاب کنم
تیر عشقم شهابی خواهد شد که چشم ها را حیران کند
...
آه خورشید من!
ستاره دنباله دارمن
عروس آسمانی ام
فرشته گرما بخش لحظه های خیال با تو بودنم
زمستان دوریت را کبریت های دخترک کوتاه نمی کند
من تو را می خواهم
...
تو روزی طلوع خواهی کرد
حتی اگر آن روز شب باشد!
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
حجت الاسلام سید حسن خمینی یکی از نوههای ذکور حضرت امام (ره) و فرزند ارشد مرحوم حاج احمد آقا، شخصیتی محبوب و یکی از شاگردان مبرز حوزه علمیه قم و از اساتید آن به شمار می رود.
چندی پیش سخنی از ایشان در رسانهها منتشر شد که واکنشهای متفاوتی را درپیداشت و نوه امام را واداشت تا بیشتر در باره آن چه گفته بود توضیح دهد.
چکیده و عنوان حرف آن روز سید حسن، «اجتهاد در مکتب و سیره امام خمینی» بود. با وجود متن صریح و نص سخنان رهبر کبیر و فقید انقلاب و بایگانی صوت و تصویر این پیر فرزانه و نسلی که ایشان را از نزدیک درک کرده و هنوز طنین صدای او را در گوش دارد، کمی شگفت بود که با این همه روشنی و شفافیت در نظرات امام امت، آیا نیازی به اجتهاد در این مکتب وجود دارد که دانسته شود تکلیف امروز چیست؟ آیا وصیت نامه سیاسی الهی آن مردخدا به اندازه کافی راه آینده امت را معین نکرده یا ابهام و تناقضی در آن است؟
به هر حال سخن آن روز گذشت و به فراموشی سپرده شد ؛ گرچه یک نوع نفی انحصار گرایی و تملک افکار و اندیشه امام را میشد در آن سخن دید و به فال نیک گرفت اما امروز شاهد سخنی دیگر هستیم با شگفتی بیشتر!
امروز که به برکت! فتنه اخیر، بازگشت دوباره امام امت را به متن گفت و گوها و شعارها و رسانهها و جریانها نظاره میکنیم ، خدا را شاکریم که نسل نو انقلاب که در سی سالگی آن، نظام مقدس جمهوری اسلامی را با مشارکت هشتادوپنج درصدی تحویل می گیرد، تشنه شناخت امام است و به جای تماشای نود قسمتی های طنزگون صدا و سیما به سخنان شاخص امام و یاران صادق و پایدارش گوش میسپارد تا از آن چه تاکنون محروم بوده بهره گیرد.
امام خمینی اما شخصیتی ذوابعاد بود و چه در گستره علمی و چه در اقلیم روحانی و چه در بعد سیاسی ، فردی جامع بود و فرزانه دوران.
شگفتی این است که بازپخش سخنرانیهای امام به مناسبت دهه فجر و پس از فتنهاخیر، یافتن مرجع ضمیر سخنان آن مرجع روشن ضمیر را درپی داشته که هراسان و درقالب منابع موثق! به محضر نوه آن حضرت شتافته و برآشفتهاند.
پخش مستند شاخص، انتظاری بود که سالها از سیمای خفته جمهوری اسلامی ایران برآورده نمیشد اما دست خدا عدهای را که باید، بیدار کرد و چهره روح خدا باز بر قابهای رنگین، ترسیم شد.
امامِ ما اما، امام همه ماست! چه نگارنده که افتخار دستبوسیاش را داشتم چه آنان که پس از رحلتش به دنیا آمدند و چه آنان که همراه و یارش بودند.
حلقهای افراطی بودند که همیشه میخواستند امام به نام آنها باشد اما تا وقتی خمینی زنده بود حتی پسرش هم نمیتوانست حرکتی و سخنی بیاجازت او و از جانب او مطرح کند چه رسد به انقلابیون و چه بیشتر برسد به دگراندیشانی که در مقاطعی گرد امام هم چرخیدند.
امامخمینی امام امت بود نه رهبر سیاسی احزاب و جناحها. امام همه مستضعفان جهان و رهبر پابرهنگان و مرشد بسیجیان عاشق و مقتدای روحانیان مبارز و ولی امر همه مسلمانان آزاداندیش و جهادگر.
چه کسی میتوانست و میتواند که امام را از امتش بگیرد و مصادره کند؟ آری عدهای هستند که میخواهند بگویند "ما امامیم! و برای شناخت امام تنها باید به ما مراجعه کنید" اما زحمتی بیهوده است. مگر میشود هشت سال در برابر اسلام ستیزی، زیر سوال بردن دوران درخشان دفاع مقدس و فرهنگ بسیج و تخریب مبانی ولایت فقیه و حتی چاپ کاریکاتور موهن از امام در نشریات متبوع و شرکت در جلسات ضد دینی و ضد انقلابی سکوت کرد و ناگاه به بهانه ادعای اهانت به یکی از نوادگان امام سکته کرد!؟
آیا می توان خط امام را به چند سیاستمدار محدود کرد که در بیانیه های گروهکی، بخشی از مردم را به رویارویی با دیگر مردم و نظام فرامیخوانند؟ آیا هزاران طلبه و روحانی که در دفاع مقدس حضور داشتند و بیشترین شهدا را به نسبت دیگر اقشار تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کردند در خط امام نبودند و نیستند؟!
آیا سپاه و بسیج و حزب الله و مردم کوچه و بازار، که هنوز عکس امام را عاشقانه بالای سر خود روی دیوار خانه و محل کار و کسب خود نصب کردهاند و از کوتاهی برخی مسئولان در سالهای پس از جنگ، خون دل میخورند، خط امامی نیستند؟
کدام خط امامی ؟ همانها که در برابر خودکامگی بازندگان که درصدد محاکمه اکثریت هستند نه سکوت که حمایت کردند؟ آیا پس از اسلامستیزی نوبت به سرکوب جمهوریت با بهانههای کودکانه و اقدامات ابلهانه رسیده است؟
مگر مستند شاخص چه دارد که جماعتی را به لرزه درآورده است؟ آیا نشان دادن لبخندها و گریه های امام عزیز با مردمش، کسی را میآزارد؟ آیا اقتدار و عزت خمینی کبیر در برابر استکبار جهانی، کسانی را شرمنده میکند؟ آیا اخم و تندی رهبر فقید انقلاب با عناصر خودفروخته، عدهای را نگران کرده است؟
این منابع موثق ! کیستند و در چه اندیشهای هستند؟ آیا باز میخواهند با منع حدیث یار، دل یاران حقیقی و فرزندان خمینی را از محبت آن فرزانه دوران تهی کنند؟
براستی اگر امور کشور در دست جناح انحصارطلب و افراطی بود با سابقهای که در تسخیر لانه جاسوسی و تخریب بیت منتظری دارد، آیا در فتنه اخیر سفارت انگلیس را نابود نمیکردند؟
چند عنصر افراطی که اگر هیاهوشان بگذارد و جوسازی نکنند میشود سخنرانیهای آتشین و انقلابیشان را از همین صدا و سیما دید و شنید و قضاوت کرد که مماشات و کوتاهآمدنهای امروزشان از سر چیست؟ همانها که در کسوت روحانیت در نقد نظریه ولایت فقیه و زیر تابلو خط امام تا کجاها پیشروی کردند و در لباس روشنفکری دینی چیزی از اسلام ناب محمدی باقی نگذاشتند.
راستی اکنون که سخن از امام راحل شد میپرسیم، این سالیان، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی چه کرده است؟ کارنامه درخشان این موسسه کجاست؟ وقتی اندیشه امام به تاراج دوستان هم جناحی میرفت چرا بیانیهای صادر نشد؟ چرا وقتی به تمثال مبارک امام توهین شد سر در برف انکار فرو برد و تبلیغات ماهوارهها و پایکوبیها را ندید و از قول منابع موثق! به توبیخ صدا و سیما پرداخت؟ چرا در برابر شعار« جمهوری ایرانی» منحرفان، خود را به نشنیدن مصلحتی زد؟ چرا برای دفاع از اصل مترقی ولایت فقیه علمدار میدان نشد؟ درد این موسسه چیست؟
حذف تدریجی اندیشه امام و برونداد هدفگذاری شده و هراس از مخاطب شدن همه مردم به ویژه جوانان از برنامههایی چون شاخص، حکایت کدام رنج است؟
آری! راز این عقبگرد سیاسی را باید در رنجنامه فرزند رنجیده امام یافت. حقیت این است که راه امام راه امام است نه دیگران و نه مطرودان.
دل سپردگی و چرخش راهبردی اعضای این موسسه همپای دیگر عناصر چپ از خط امام به بیت شیخ مطرود، پاسخ بسیاری از این حیرانیهاست.
خط امام،بیت امام، و موسسه نشر آثار امام اگر میخواست جاودانه بماند باید از دعواهای جناحی فاصله میگرفت و برای دلخوشی این شخص و آن گروه یا لجاجت با این نهاد و آن دولت به سکوت و اعتراض نمیپرداخت.
اگر گفته میشود یاران امام باید شأن نزول بیانات ایشان را اظهار کنند آیا برای این نیست که دستی در کار است تا امام را در موزه نگهدارد و با تکرار این حرف که فلان مطلب درباره بهمان بوده تلاش شود از راهگشایی راه و کلام امام در حوادث روز جلو گیری شود؟
اگر قرار بود شأن نزول ها ذکر شود چرا پاورقیهای صحیفه امام به نفع جریانی خاص تحریر شده است؟ چرا مشخص نیست برخی پاسخهای امام برای کدام نامهها نوشته شده ؟ برای نمونه وقتی منشور برادری صادر میشود و امام از احساساتی بودن "حاج شیخ محمد علی انصاری" حکایت میکند و نصیحت میفرماید؛ از اصل نامه خبری نیست اما در پاورقی پاسخ امام به استعفای شگفت آور و خودشیفته نخست وزیر وقت تلاش شده چهره منفی و مخفی این عنصر که باعث ناراحتی امام امت شده رفع و رجوع شود!
حقیقت این است که خمینی، حقیقت همیشه زنده است و هیچ کس توان آن را ندارد که راه امام را به انحصار فکر خود و جناحش دربیاورد مگر به قیمت ضایع کردن خویش.
نسل نو نیز به همان اندازه پدران و مادران خویش امام را میشناسند و نمیگذارند کسی امامشان را مصادره کند.
امامی که نصیحت یک دانشآموز را میپذیرد و اهانت مطایبهگونه یک زن در اهانت به حضرت صدیقه را برنمیتابد. امامی که سخنان پر صلابتش شرق و غرب را میلرزاند و شانههایش در عزای سالار شهیدان میلرزد. امامی که عشق به او عشق به همه خوبیهاست و قلمش گاه در تجلیل مقام شهدا نزد پروردگارشان عارفانه مینویسد و گاه فتوای ارتداد سلمان رشدی را عالمانه صادر میکند.
امروز دیگر حلقه خواص ناتوان که جامگردان زهر بودند شکسته است و شجره ولایت فقیه استوارتر از دیروز سایه گستر شده و نقشههای دشمن برآب است.
دیگر مظلوم نمایی، وا اماما! و حذف نام و یاد و راه خمینی با پرچم صحابی و یاران، رنگی ندارد.
در پایان به نظر میرسد با توجه به کمبود وقت حجت الاسلام سید حسن خمینی که حتی فرصت دیدن فیلم مستند در باره امام را ندارد و تحت تاثیر عناصر موثق! است و گفتهها و نوشتههای اخیر که ناشی از ناپختگی سیاسی و نسنجیده گویی دارد و گویی جز خاطرات مهربانانه پدربزرگ در محیط خانوادگی چیزی در ذهن شریفش ندارد، بهتر است همچون دیگر نوادگان (و در عمل به توصیه امام به پسر عمو حسین)، همان تحصیل و تدریس حوزوی را به درگیر شدن در مباحث سیاسی ترجیح داده و دشمنان انقلاب و نظام و امام را ناکام بگذارد.
همچنین با عنایت به مطالبه بر حق ملت در شناخت و دسترسی بیپیرایه به اندیشههای تابناک حضرت روحالله، نیکو است موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی در سطحی ملی و فراجناحی به ادامه فعالیت بپردازد و از دستبرد منابع موثق و جناحی آزاد شود و رسالت تاریخی و مهم خود را به انجام برساند.
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
نقدی بر طرح هدفمند سازی یارانه ها
در تاریخ آمده است که امیرالمومنین، بیتالمال را مساوی بین مردم تقسیم میکرد و همین مسئله اعتراض برخی خواص و با سابقهها را در پی داشت.
نکته مغفول در این داستان واقعی و پرنکته، همان تقسیم عادلانه و یکسان است که حق شهروندی را برابر میداند. ما همواره طرف دیگر ماجرا را تحلیل کردیم و از این که چرا خواص منفعت طلب که روزی همنشین زندگانی ساده پیامبر بودند امروز سهم خود را از اسلام و خزانه بیتالمال مطالبه میکنند و به گذشتهخود میبالند تاسف خوردهایم و استقامت علوی امیرالمؤمنین را ستودهایم.
توجه ما کمتر به این نکته برگشته که برای تقسیم بیتالمال در کشور پهناوری که امیرالمؤمنین بر آن حکومت میکرده است نیازمند سامان دیوانی گستردهای بوده و مبنای حقوقی اقتصادی اسلام نیز یکسان دانستن مردم در حق شهروندی است.
برای این که بدانیم اقلیتها در دارالاسلام نیز چه پایهای حقوق شهروندی برخوردار بودند نیازمند پژوهش است و به نظر نمیرسد این مبلغ تقسیمی به عنوان حق مسلمانی پرداخت شده باشد؛ وانگهی اقلیتها نیز در برابر امکانات عمومی و امنیتی که در جهان اسلام داشتند مبالغی را به عنوان جزیه میپرداختند.
یک نگاه اجمالی به قرآن کریم نشان میدهد اقتصاد قرآنی با آن چه ما در جامعه امروز مسلمانی خود شاهدیم فاصله بسیار دارد. قرآن کریم همان اندازه که از ربا در معاملات پرهیز می دهد همان اندازه هم به پرداختهای گوناگون به حاکمیت اسلامی رسمیت داده است.
میدانیم که حرمت ربا تنها یک مسئله عبادی نیست که سرپیچی از آن حکم، تنها عقوبت آخرتی داشته باشد که تاثیرات منفی مستقیم و غیر مستقیم آن در اقتصاد خانواده و جامعه و امنیت ملی و اشتغال، بروز میکند. همین طور است نگاه قرآن به مسئله فقر و غنا.
در قرآن کریم تفاوت درآمدی افراد در جوامع به رسمیت شناخته شده اما همواره حقوقی برای افراد تهی دست و نیز مخارج حکومت در اموال افراد متول در نظر گرفته شده که بسته به موقعیت و شرایط باید آن را به اجبار یا اختیار پرداخت کنند.
خمس، زکات، صدقه واجب و مستحب و مالیات حکومتی از جمله مهمترین منابع تامین هزینههای عمومی برای تنظیم اقتصاد جامعه اسلامی است. همانگونه که غنایم جنگی و معادن و ذخایر و هزینه خدمات عمومی منبع دیگر درآمدی دولت است.
امروز به روشنی هویدا است که چرخه اقتصادی و رونق تجاری و رفاه و امنیت در گرو توزیع عادلانه ثروت در جامعه است . این به معنای تقسیم برابر ثروت نیست . به دیگر سخن در جامعه اسلامی هر گونه افزایش ثروت که با رعایت موازین شرعی صورت پذیرد مقبول است اما در برابر بهرهبرداری از امکانات اجتماعی، حقوقی نیز از سوی ثروتمندان باید پرداخت شود که سود آن باز هم به شخص باز میگردد چون موجب کارآفرینی، بالا رفتن قدرت خرید مردم و رفاه و امنیت عمومی میشود.
از طرفی هیچگاه پذیرفته نیست یک فرد سرمایهدار، از پرداختهای عمومی به بهانه خوداتکایی و تلاش و دانش شخصی، خودداری کند. این موضوع در داستان حضرت موسی و قارون، مندرج است.
اکنون میپرسیم سامانه اقتصادی دولت اسلامی برای حمایت از اقشار ضعیف و در عین حال بستر سازی برای رشد اقتصادی و امکان افزایش ثروت و توسعه همه جانبه چیست؟ با در نظر گرفتن گزاره عدالت میتوان این گونه پرسید که : نظام اقتصادی عادلانه حکومت اسلامی بر مبنای قرآن، کدام است؟
پاسخ این پرسش در کتابهای قویم و پژوهششده اسلامی است اما یک نگاه اجمالی به قرآن و سیره نبوی و علوی نشان میدهد حکومت اسلامی یک حقوق برابری را برای همه افراد قائل است که یا به صورت مستقیم یا با خدمات عمومی و یا هر دو به مردم ارایه میکند. اما منبع این هزینه نیز خود مردم هستند و البته در این زمینه عدالت این است که بسته به درآمد و نوع شغل و تلاش خود مالیات متفاوتی پرداخت کنند.
ضلع دیگر این دریافت و پرداخت، اطلاعات صحیح و کارآمد است که بدون آن هیچگاه امکان برقراری عدالت فراهم نخواهد شد.
با این نگاه میتوان فارغ از هیاهوی سیاسی به نقد طرح عظیم و سرنوشت ساز تحول اقتصادی پرداخت . این طرح مهم و کلیدی که اجرای آن همت و عزمی جانانه می طلبد بیتردید چنانچه کارشکنیها و تعللها بگذارد می تواند اقتصاد کشور را به سامانی برساند که دست کم منافذ و هرز رفتگیها و نواقص و کمبودها را مشخص کند و بودجه کشور را به سوی رشد اقتصادی هدایت کند.
باید هشیار بود که اجرای این طرح بر اساس مبانی استوار آموزههای آسمانی و وحیانی تهیه و اجرا شود تا مباد به سبب عدم رعایت برخی مسایل جزئی در آینده مشکل بزرگتری گریبان جامعه را بفشارد.
این نگاه معتقد است :
1. سامانه و بستر عدالت گستری و مهرورزی دولت اسلامی در زمینه اقتصاد و تجارت با به دست آوردن آمار دقیق و متقن، به دست خواهد آمد و تا چنین نشود امکان اجرای عادلانه طرحهای اقتصادی فراهم نخواهد شد.
2. با داشتن آمار صحیح و به روز میتوان منابع مالی کشور را مدیریت کرد و از هر گونه خدمات مستقیم و غیر مستقیم مالیاتی متناسب گرفت و راه فرار را نیز بست . در این صورت است که متمولان و ثروتمندان باید سهم بیشتری بپردازند تا هم سقف پرداختی دولت به همه مردم افزایش یابد و هم زمینه سرمایه گذاری مناسب و مطمئنی از سوی دولت برای قشر دارا فراهم شود که درنتیجه به کارآفرینی و رفاه عمومی منتج خواهد شد.
3. هرگونه پرداخت برابر حقوق شهروندی ایرانیان باید با اصل عزت و کرامت انسانی انجام پذیرد تا نسل حاضر در تاریخ ایران به اعانه گیر و کسانی که در صف میایستند که به حق خود برسند شناخته نشود.
4. روشن است که عدهای سود و افزایش سرمایه خود را در همین آشفتگی و بیسامانی بازار میبینند و از این که چنین طرحی به سامان برسد در هراسند . پس باید مراقب بود و از لطایفالحیل این جماعت که از بذل هیچ روش و هزینهای برای شکست آن دریغ ندارند نگران بود.
5. به نظر می رسد در بخش پرداخت هدفمند یارانهها، نیت این بوده که اقشار کمدرآمد بیشتر از دیگران از این حق عمومی بهرهمند شوند. این نیت گرچه خیرخواهانه است اما اشکالات مهم اما پنهانی دارد. این که با چه مبنایی اصل حق اقتصادی یک شهروند متفاوت است؟ این که تقسیم رسمی مردم به خوشههای مختلف درآمدی با کرامت آنان متعارض است. این که پیامدهای روانی مخرب در جامعه خواهد داشت و به هر روش در بین مردم به ویژه قشر کمدرآمد به رقابت و مقایسه فرسایشی خواهد انجامید که توضیح بیشتر آن فعلا به صلاح نیست.
6. طرح توزیع هدفمند یارانه ها با نیتی خالص و خدمتگزارانه پیشنهاد شده اما با توجه به آن چه که گفته شد باید به عنوان یک مرحله گذار دیده شود. چرا که این طرح خود معلول علتی دیگر است. بی عدالتی در زیرساختهای اقتصادی کشور باعث شده عدهای به ثروتهای آنچنانی دست یابند و عدهای پس از سیسال انقلاب، همچنان با فقر دست و پنجه نرم کنند و شرمنده خانواده خود باشند با این که شاهدیم در این سالیان، چه خدمات بزرگی در کشور رخ داده و چه پیشرفتهایی حاصل شده است. این طرح در پی آن است که یارانه های دولت را به سود اقشار کمدرآمد در جامعه توزیع کند تا دست کم التیامی برای دردهای مستضعفان باشد. اما هشدار این است که نباید چنین کاری را برای زمانی طولانی در نظر داشت.
حرف آخر این که باید با به دست آوردن آمار صحیح ، متقن ، به روز و کارآمد، سند و برنامه عادلانه اقتصادی را طراحی کرد که در جامعه اسلامی، توانمندان بتوانند در کمال امنیت همه جانبه با تجارت حلال به افزایش ثروت خود بپردازند و به تناسب درآمد و سود، مالیات دولتی و پرداختهای دینی را ادا کنند و کم درآمدها نیز همسان با همه مردم جامعه از سهام برابر برخوردار باشند که در این صورت از سویی سبد هر خانواده ایرانی به برکت اقتصاد عادلانه پرتر خواهد بود و از سوی دیگر با گردش مناسب چرخهای اقتصاد و صنعت و کشاورزی ، هر ایرانی از کمترین و البته معقولترین بایستههای یک زندگی شرافتمند بهره خواهد برد.
چنین بادا!
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------
شفاف سازی؛ مطالبه رهبری
لبیک یا خامنهای!
مقام معظم رهبری در آخرین دیدار خود با نمایندگان مجلس خبرگان رهبری پس از اشاره به نکته کلیدی شجاعت در فهم و بیان مواضع و نیز بالا بردن بصیرت مردم، فرمودند «این را هم عرض بکنیم؛ بعضىها در فضاى فتنه، این جملهى «کن فى الفتنة کابن اللّبون لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب» را بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتى فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار! اصلاً در این جمله این نیست که: «بکش کنار». این معنایش این است که به هیچ وجه فتنهگر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه. «لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»؛ نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود. در جنگ صفین ما از آن طرف عمار را داریم که جناب عمار یاسر دائم مشغول سخنرانى است؛ این طرف لشکر، آن طرف لشکر، با گروههاى مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود دیگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنهى عظیمى بود؛ یک عدهاى مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگرى بود؛ این طرف میرفت، آن طرف میرفت، براى گروههاى مختلف سخنرانى میکرد - که اینها ضبط شده و همه در تاریخ هست - از آن طرف هم آن عدهاى که «نفر من اصحاب عبد اللَّه بن مسعود ...» هستند، در روایت دارد که آمدند خدمت حضرت و گفتند: «یا امیرالمؤمنین - یعنى قبول هم داشتند که امیرالمؤمنین است - انّا قد شککنا فى هذا القتال»؛ ما شک کردیم. ما را به مرزها بفرست که در این قتال داخل نباشیم! خوب، این کنار کشیدن، خودش همان ضرعى است که یُحلب؛ همان ظهرى است که یُرکب! گاهى سکوت کردن، کنار کشیدن، حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستى روشنگرى کنند؛ همه بایستى بصیرت داشته باشند. امیدواریم انشاءاللَّه خداى متعال ما را و شما را به آنچه میگوئیم، به آنچه نیت داریم، عامل کند؛ موفق کند.»
نقش عمارگونه ، نیازی است که امروز از خواص با بصیرت مورد توقع است اما از طرفی گویا مصلحتاندیشی نابجا و چهره مصالحهگرانه با همه طرفها و از همه مهمتر، ندیدن خطر و معضل و آسودگی غافلانه دیگر خواص، نه تنها در رفع مشکلات یاری نمیرساند که به غبار آلودگی فضا میانجامد.
این جاست که باز مقام معظم رهبری صریح تر از گذشته این دسته را مورد خطاب قرار میدهند و میفرمایند: « مشکل برخى از افراد و مجموعهها این است: بىایمان نیستند، بىشوق و بىمحبت هم نیستند؛ اما لحظهشناس نیستند. لحظه را باید شناخت، نیاز را باید دانست. فرض بفرمائید کسانى در کوفه دلهاشان پر از ایمان به امام حسین بود، به اهلبیت محبت هم داشتند، اما چند ماه دیرتر وارد میدان شدند؛ همهشان هم به شهادت رسیدند، پیش خدا هم مأجورند؛ اما کارى که باید بکنند، آن کارى نبود که آنها کردند؛ لحظه را نشناختند؛ عاشورا را نشناختند؛ در زمان، آن کار را انجام ندادند. اگر کارى که توابین در مدتى بعد از عاشورا انجام دادند، در هنگام ورود جناب مسلم به کوفه انجام میدادند، اوضاع عوض میشد؛ ممکن بود حوادث، جور دیگرى حرکت بکند. شناسائى لحظهها و انجام کار در لحظهى نیاز، خیلى چیز مهمى است.»
معظمله با بیان این که راهپیمایی 23 تیر و 9 دی امسال شناخت نیاز لحظه بود نسبت به تکلیف امروز میفرمایند: «دشمنان ملت از شفاف بودن فضا ناراحتند؛ فضاى شفاف را برنمیتابند؛ فضاى غبارآلود را میخواهند. در فضاى غبارآلود است که میتوانند به مقاصد خودشان نزدیک شوند و به حرکت ملت ایران ضربه بزنند. فضاى غبارآلود، همان فتنه است. فتنه معنایش این است که یک عدهاى بیایند با ظاهرِ دوست و باطنِ دشمن وارد میدان شوند، فضا را غبارآلود کنند؛ در این فضاى غبارآلود، دشمنِ صریح بتواند چهرهى خودش را پنهان کند، وارد میدان شود و ضربه بزند. اینى که امیرالمؤمنین فرمود: «انّما بدء وقوع الفتن اهواء تتّبع و احکام تبتدع»، تا آنجائى که میفرماید: «فلو انّ الباطل خلص من مزاج الحقّ لمیخف على المرتادین»؛ اگر باطل، عریان و خالص بیاید، کسانى که دنبال شناختن حق هستند، امر برایشان مشتبه نمیشود؛ میفهمند این باطل است. «و لو انّ الحقّ خلص من مزج الباطل انقطع عنه السن المعاندین»؛ حق هم اگر چنانچه بدون پیرایه بیاید توى میدان، معاند دیگر نمیتواند حق را متهم کند به حق نبودن. بعد میفرماید: «و لیکن یؤخذ من هذا ضغث و من ذاک ضغث فیمزجان»؛ فتنهگر یک تکه حق، یک تکه باطل را میگیرد، اینها را با هم مخلوط میکند، در کنار هم میگذارد؛ «فحینئذ یشتبه الحقّ على اولیائه»؛ آن وقت کسانى که دنبال حقند، آنها هم برایشان امر مشتبه میشود. فتنه این است دیگر. خوب، حالا در مقابل یک چنین پدیدهاى، علاج چیست؟ عقل سالم حکم میکند و شرع هم همین را قاطعاً بیان میکند: علاج عبارت است از صراحت در تبیین حق، صراحت در بیان حق. وقتى شما مىبینید یک حرکتى به بهانهى انتخابات شروع میشود، بعد یک عامل «دشمن»ى در این فضاى غبارآلوده وارد میدان شد، وقتى مىبینید عامل دشمن - که حرف او، شعار او حاکى از مافىالضمیر اوست - آمد توى میدان، اینجا باید خط را مشخص کنید، اینجا باید مرز را روشن کنید. همه وظیفه دارند؛ بیشتر از همه، خواص؛ و در میان خواص، بیشتر از همه، آن کسانى که مستمعین بیشترى دارند، شنوندگان بیشترى دارند. این وظیفه است دیگر: مرزها روشن بشود و معلوم بشود که کى چى میگوید. اینجور نباشد که باطل، خودش را در لابهلاى گرد و غبارِ برخاستهى در میدان مخفى کند، ضربه بزند و جبههى حق نداند از کجا دارد ضربه میخورد. این است که حرف دو پهلو زدن، از خواص، مطلوب نیست. خواص باید حرف را روشن بزنند و مطلب را واضح بیان کنند. این، مخصوص یک گرایش سیاسى خاص هم نیست. در داخل نظام اسلامى، همهى گرایشهائى که در مجموعهى نظام قرار دارند، اینها باید صریح مشخص کنند که بالاخره آن حمایتى که مستکبرین عالم میکنند، مورد قبول است یا مورد قبول نیست. وقتى که سران استکبار، سران ظلم، اشغالگران کشورهاى اسلامى، کُشندگان انسانهاى مظلوم در فلسطین و در عراق و افغانستان و خیلى جاهاى دیگر، مىآیند وارد میدان میشوند، حرف میزنند، موضع میگیرند، خوب، باید معلوم بشود این کسى که در نظام جمهورى اسلامى است، در مقابل این چه موضعى دارد؛ حاضر است تبرّى بجوید، بگوید من دشمن شمایم؟ من مخالف شمایم؟ وقتى در داخل محیط فتنه، کسانى با زبانشان صریحاً اسلام و شعارهاى نظام جمهورى اسلامى را نفى میکنند، با عملشان هم جمهوریت و یک انتخابات را زیر سؤال میبرند، وقتى این پدیده در جامعه ظاهر شد، انتظار از خواص این است که مرزشان را مشخص کنند، موضعشان را مشخص کنند. دوپهلو حرف زدن، کمک کردن به غبارآلودگى فضاست؛ این کمک به رفع فتنه نیست، این کمک به شفافسازى نیست. شفافسازى، دشمنِ دشمن است؛ مانع دشمن است. غبارآلودگى، کمک دشمن است. این، خودش شد یک شاخص. این یک شاخص است: کى به شفافسازى کمک میکند و کى به غبارآلودگى کمک میکند. همه این را در نظر بگیرند، این را معیار قرار بدهند.»
اینجاست که به نظر میرسد دیگر نمیتوان در باره مسائل پیشآمده پیرامون انتخابات، سکوت کرد یا موضع بیطرفانه یا دوپهلو گرفت. اما این مسائل کدام است و خواص به صورت مشخص و معین باید کدام پرسشها را پاسخ دهند؟
تعیین موارد مشخص و معدود میتواند در روشن شدن قضایا و قضاوت همسان مردم نقش مهمی داشته باشد چرا که اگر هرکس به فراخور حال و نگاه خود به بخشی از وقایع بپردازد و نگاه جامعی ارایه ندهد در واقع شفافسازی موردنظر، محقق نشده است.
برای برشماری مسائل باید به کلیدی بودن، کلی بودن، فراگیری و اثرگذاری آن و نیز نسبت زمانی آن به این مرحله خاص انقلاب توجه کرد.
1. اولین مسئله کلیدی که اظهارنظر شفاف خواص باید به آن معطوف شود، ولایت فقیه است. اصل فقهی و قانونی ولایت فقیه، جایگاه ولی فقیه و فصلالخطاب بودن سخن رهبری. این گزاره بدان معنا نیست که همه محفوظات در این باب تکرار شود . مراد این است که شخص دقیقا معین کند در حوادث اخیر چه نگاهی به رهبر انقلاب دارد و پایبندی به اصل ولایت فقیه و وفاداری به این اصل ماندگار از حضرت امام (ره) که مجدد آن بودند چه قدر است.
2. فرایند برگزاری انتخابات و عمل به قوانین مربوطه که از آغاز تا انجام طبق انتخاباتهای سی سال گذشته برگزار شد و نتیجه آن که در مجموع رئیسجمهور با شرکت هشتادوپنج درصدی مردم با حضور چهلملیونی برگزیده شد.
3. اصل اعتراض به روند انتخابات و بیانیههای صادره و انکار حقانیت و صداقت نظام در برگزاری انتخابات و نیز عدم تمکین در برابر معترضان برای لغو نظر اکثریت.
4. نقش برخی خواص، پیش از انتخابات ، همزمان با انتخابات و پس از آن در ملتهب کردن جامعه و راهحل بازگشت این دسته به موج خروشان ملت که در نهم دیماه، پیام خود را اعلان کرد.
5. حمایت آشکار و وقیحانه دشمنان از تحرکات پس از انتخابات و طرفداری از جریان خاص.
6. فتنه دانستن جریانات اخیر یا بحران دانستن آن و راهکار روشن و عادلانه برون رفت از این مسئله.
7. قضاوت در باره سران و صادرکنندگان بیانیهها و افراد اصلی دخیل در این جریان با توجه به اعترافات منتشر شده. و چگونگی برخورد با صاحب نفوذان و منتسبان.
8. اظهار نظر صریح در باره هتک حرمت تمثال عاشورا، امام خمینی،اصل ولایت فقیه، دیگر مقدسات و شعارهای اصیل انقلاب و آشوب و تخریب در خیابانها و شیوه برخورد قضایی با این پدیده.
9. خطاهای پیشآمده در جریان برخورد با معترضان و حادثه کهریزک و حمله به مسجد، پایگاه نظامی بسیج و قتل نفوس.
10. راهکار بازگشت عناصر خودی و تکلیف برخورد با مجرمان و نیز حکم افرادی که نخواهند از ادامه تعارض دست بردارند و به دامن دشمن پناهبرند.
برای شفاف سازی پیرامون انتخابات و حوادث پس از آن که فراتر از یک اختلاف حزبی پیگیری شد و رفتار و گفتاری خلاف مصالح نظام در سطوح مختلف پیشآمد به حکم فرمایش مقام معظم رهبری که در بالا یادآوری شد، اکنون همه نخبگان و خواص صاحب نفوذ موظفند بی محافظه کاری که در شأن یک مرد انقلابی نیست نسبت خود را با جرم بزرگ عناد با نظام مقدس جمهوری اسلامی روشن کنند که اگر نکنند گرچه ملت راه خود را و عهد خود را و امام خود را شناخته و به یاد دارند اما فتنههایی بزرگتر برای بیدار شدن دیر خواهد بود و هزینههمین سکوت یا دوپهلویی را برخلاف تصور عافیتطلبان، بالاتر خواهد برد.
نقش رسانهها نیز در این برهه،پر رنگ تر از هر زمان دیگری است . به نظر میرسد تکلیف لحظه رسانههای معتقد و پایبند به نظام مقدس جمهوری اسلامی این باشد که نه تنها فریب دشمن را باور نخورند و در دامهای رسانهای نیافتند که در راستای سیاست جذب حداکثری به سراغ شخصیتها رفته و اطلاع رسانی شفافی در این زمینه ارایه دهند.
اگه دوست داری اینجا نظر بده: نظر جالب
----------------------------------------------------------------